به بخش سرگرمی خوش امدید




1- تركه به رفيقش ميگه: ميخوام دختر شاه رو بگيرم! رفيقش ميگه: چرت نگو مومن! مگه كشكيه؟! تركه ميگه: بابا من كه راضيم، ننم هم كه راضيه، فقط مونده شاه و دخترش!

2- اصفهانيه داشته تو خيابون ميرفته كه يهو ميبينه اوضاع دل و روده خرابه و به شدت نياز به قضاي حاجت داره! خلاصه يخورده اطراف چرخ ميزنه تا آخر يك توالت عمومي پيدا ميكنه. خوشحال و خندان ميره تو كه يهو دم در يك مردك لندهور جلوشو ميگيره، ميگه: كجا عمو؟! اينجا توالتش ورودي داره، 200 تومن! اصفهانيه شاكي ميشه، ميگه: انصافتو شكر! يك ريدن دويست تومن؟! نميخوام! خلاصه مياد بيرون، يكم ديگه چرخ ميزنه ميبينه نه اوضاع خيلي خرابه، برميگرده، ميگه: درك بيا اينم دويست تومن. يارو ميگه: نـُچ! نرخا بالا رفته، ورودي جديد 500 تومنه! اصفهانيه تا فيهاخالدونش ميسوزه، ميگه: يعني چي؟! مگه سر گردنست؟! آدم به خودش برينه به صرفه‌تره! خلاصه باز شاكي مياد بيرون، يكم راه ميره، ميبينه الانه كه وسط آدم و عالم برينه به خودش، زود بر ميگرده، باحال زار يك پونصدي ميده، ميگه: بيا بابا اينم 500 تومن. باز صاب توالت يك ابرو ميندازه بالا، ميگه: تــُـچ! چون تو مضيقه‌اي وروديت ميشه هزار تومن! اصفهانيه كه ديگه عرق از بناگوشش سرازير شده بوده، ميگه: بابا سگ خور! بيا اينم هزار تومن، بزار برم برينم! خلاصه ميره تو. مردك توالت‌چي(!) ميبينه يك ربع گذشت، نيم ساعت گذشت، يك ساعت گذشت، آقا نيومد بيرون. ميره در توالت رو باز ميكنه، ميبينه اصفهانيه با كمربند خودشو دار زده، يك يادداشت هم گذاشته كه: "كسي كه تو اين گروني فرق گوز و ان رو نميفهمه فقط واسه مردن خوبه"!

3- تركه شاكي ميره ثبت‌احوال، ميگه: آقا اين اسم من خيلي ضايست، بايد حتماٌ عوضش كنم. كارمنده ازش ميپرسه، مگه اسمتون چيه؟ تركه ميگه: اصغرِ ان‌چهره! كارمنده ميگه: آره خوب حق داريد، بايد حتماً عوضش كنيد. حالا چه اسمي ميخوايد بگذاريد؟ تركه ميگه: اكبرِ ان‌چهره!

4- تركه پرتقال خوني ميخوره، ايدز ميگيره!

5- از تركه ميپرسن: ميدوني USA مخفف چيه؟ ميگه: يوم‌الله سيزده آبان!

6- تركه رفته بوده تماشاي مسابقه دو و ميداني، وسط مسابقه از بغليش ميپرسه: ببخشيد، اينا واسه چي دارن ميدون؟! يارو ميگه: براي اينكه به نفر اول جايزه ميدن. تركه يوخده فكر ميكنه، ميپرسه: پس بقيشون واسه چي دارن ميدون؟!

7- تركه ساعت سه نصفِ شب زنگ ميزنه صدا و سيما، ميگه: ببخشيد آقا به نظرِ شما الان آقاي خامنه‌اي خوابه؟ يارو ميگه: نميدونم ولي احتمالاً بايد خواب باشن. تركه ميگه: معذرت ميخوام؛ ولي آقاي رفسنجاني چي، ايشون هم خوابه؟ يارو ميگه: نميدونم ولي يحتمل ايشون هم خواب باشن. تركه ميگه: ببخشيد ولي آقاي خاتمي چي؟ يارو ميگه: احتمالاً ايشون هم خواب هستن، چطور؟ تركه ميگه: پس دمت گرم حالا كه همه اينا خوابن يه شو هندي بذار حال كنيم!

8- تركه ميميره، اون دنيا در حيني كه داشتن به حساب كتاباش رسيدگي ميكردن ميره پيش جبرئيل، ميگه: من از خدا يك سوال واجب دارم، ميشه برم بپرسم؟ جبرئيل ميگه: باشه، برو طبقة بالا در سمت راست، سوالت رو بپرس، زود برگرد. تركه ميره طبقة بالا، در رو باز ميكنه، ميبينه خدا پشت يك ميز نشسته داره با يكي از فرشته‌ها به حساباي مردم ميرسه. خلاصه سلام ميكنه ميره جلو، ميگه: خداجان، الهي گربان او بزرگيت بشم من، الهي فدات بشم... چرا تو دنيا اين همه ترك آفريدي؟! بري تو آذربايجان همه تركند، بري تهران پر تركه، بري بلوچستان، بري شمال، بري جنوب، غرب، شرق، بازم ترك پيدا ميشه... بري آلمان بازم ترك پيدا ميشه، بري كانادا، بري آمريكا بازم ترك پيدا ميشه... بري كرة ماه بازم ترك پيدا ميشه! آخه خداجان، واسه چي اينقدر ترك آفريدي؟! خدا يكم تركه رو نگاه ميكنه، به معاونش ميگه: اصگر... ايلده ببين اين چي ميگه بابا... هي وگت مارو ميگيرند!

9- تركه تصادف ميكنه، ملت علاف ميريزن دورش و شروع ميكنن نظر كارشناسي دادن. بالاخره بعد يك مدت افسر راهنمايي مياد، منتها اونقدر ملت هركدوم واسه خودشون چرت و پرت ميگفتن كه صداي افسره به جايي نميرسيده. تركه شاكي ميشه، داد ميزنه: ساكت.. ساكت... ايلده ديگه اينجا كسي جز جناب سروان حق گه خوردن نداره!

10- تركه ميرسه سر يك صحنة تصادف، از يكي ميپرسه: ببخشيد قربان، اينجا چه خبره؟ يارو هم ميگه: هيچي آقا، اين بدبخت گوزپيچ شده! تركه ميره تو فكر، بعد يك مدت يك بنده خداي ديگه مياد از تركه ميپرسه: ببخشيد اينجا چي شده؟ تركه ميگه: ايلده منم خوب نفهميدم، نميدونم اين بابا پيچيديه گوزيده، گوزيده پيچيده، سر پيچ گوزيده؟!

11- تركه زنگ ميزنه فلسطين، ميبينه اشغاله!

12- از تركه ميپرسن: مساحت ايران چقدره؟ ميگه: 1648192 متر مكعب! ميگن: خنگ خدا، آخه چرا متر مكعب؟! تركه ميگه: آخه بعد انقلاب به ارتفاع يك متر ريده شده توش!

13- تركه سوار آسانسور ميشه، ميبينه نوشته‌: ظرفيت 12 نفر. باخودش ميگه: عجب بدبختيه‌ها! حالا 11 نفر ديگه از كجا بيارم؟!

14- تركه ميميره، باباش رضايت نميده!

15- از تركه ميپرسن: به نظر شما اگه آمريكا افغانستان و عربستان رو بگيره، به كره و چين هم حمله كنه تكليف ايران چي ميشه؟ تركه ميگه: ايلده چي ميشه نداره كه، ايران ميره جام جهاني!

16- لره داشته با تمام وجود وضو ميگرفته و دستاشو محكم ميكشيده رو هم، ازش ميپرسن: چرا اينقدر محكم وضو ميگيري؟ ميگه: چني آرم وضو ميرم كه هيچ گوزي نتنِه باطلش كنه!

17- تركه ميگوزه، دنبال پوكش مي‌گرده! 18- از تركه ميپرسن: چند تا بچه داري؟ 4 تا از انگشتاشو نشون ميده، ميگه: 3 تا! ملت كف ميكنن، ميگن: بابا اينا كه 4تاست؟ تركه انگشت كوچيكشو نشون ميده، ميگه: اين بچة همسايمونه، ولي هميشه خونة ماست!

19- لره داروخونه داشته، يك روز جلو در مغازه بزرگ مينويسه: سوسك كش جديد رسيد! خلاصه بعد يك مدت يك بابايي مياد تو ميگه: ببخشيد، جريان اين سوسك‌كش جديد چيه؟ اين خونة ما رو سوسك سر گرفته. لره ميگه: اين دارو خيلي جديده و بازدهيش هم تضمينيه. شما اين دارو رو ميريزيد تو يك قطره چكون، بعد كشيك ميكشيد تا سوسكها رو بگيريد. هر سوسك رو كه گرفتيد، در روز سه نوبت (صبح و ظهر و شب) تو هر چشمش دو قطره ازين دارو ميچكونيد، بعد از يك مدت سوسكها كور ميشن و خودشون از گشنگي ميميرن! يارو كف ميكنه، ميگه: خوب آخه اگه سوسكها رو بگيريم كه همونجا درجا مي‌كشيمشون! لره ميره تو فكر، بعد يك مدت ميگه: آره خوب، ازون راهم مِشِه!

20- آبادانيه ميخواسته بره خواستگاري، ديرش شده بوده حواسش پرت ميشه شلوارش رو پشت و رو ميپوشه و با عجله ميدوه تو خيابون، يهو يك ماشين مياد ميزنه درازش ميكنه وسط خيابون. رانندهه مياد بالا سرش، ميگه: طوريت كه نشده؟ آبادانيه يك نگاه به سر تا پاش ميكنه، چشمش ميافته به شلوارش، ميگه: چي چيو طوري نشده، ولك زدي حسابي پيچوندي!

21- ميخواستن لره رو شكنجه روحي بدن، ميفرستنش تو يك اتاق گرد، ميگن برو يك گوشه بشين!

22- به تركه ميگن: بچه كجائي؟ ميگه بچه U.S.A.! ملت هم كف ميكنن ميگن آخه چطور ممكنه؟ تركه ميگه: ايلده بچهة يونجه‌زارهاي سرسبزِ آذر بايجانم!

23- تركه داشته جلو دو سه تا دختر افه ميومده، يهو تلنگش در ميره. واسه اينكه ضايع نشه، دستشو ميگذاره بغل دهنش، داد ميزنه: گـــــــوزيـــــــه... گوووووز!

24- آرداواس بعد بيست سال از آمريكا برميگرده ايران و يك ساندويچ فروش ميزنه. روز اول، تركه مياد ميگه: قربون دستت، يك ساندويچ سوسيس بده. آرداواس كه هنوز خوب از حال و هواي ديار كفر درنيومده بوده، ميپرسه: "تو گو" بدم؟ تركه شاكي ميشه، ميگه: نه مرتيكه، تو نون بده!

25- به تركه ميگن: كجا داري ميري؟ ميگه: دارم برميگردم!

26- تركه تو يك شب برف و بوراني داشته از سر زمين برميگشته خونه، يهو ميبينه يكجا كوه ريزش كرده، يك قطار هم داره ازون دور مياد! خلاصه جنگي لباساشو درمياره و آتيش ميزنه، ميره اون جلو واميسته. رانندة قطاره هم كه آتيشو ميبينه ميزنه رو ترمز و قطار وا ميسته. همچين كه قطار واستاد، تركه يك نارنجك درمياره، ميندازه زير قطار، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار ميشن! خلاصه تركه رو ميگيرن ميبيرن بازجويي، اونجا بازجوه بهش ميتوپه كه: مرتيكة خر! نه به اون لباس آتيش زدنت، نه به اون نارنجك انداختنت! آخه تو چه مرگت بود؟! تركه ميزنه زير گريه، ميگه: جناب سروان به خدا من از بچگي اين دهقان فداكار و حسين فهميده رو قاطي ميكردم!

27- دو تا چسه داشتن باهم بازي ميكردن، يك گوزه مياد بهشون ميگه: منم بازي ميدين؟ چسا ميگن: تُچ! گوزه ناراحت ميشه، ميگه: آخه چرا؟ چسا ميگن: آخه مامانمون گفته بي سر و صدا بازي كنيم!

28- تركه كليدش رو تو ماشين جا ميگذاره، تا بره كليد ساز بياره زن و بچش دو ساعت تو ماشين گير ميكنن!

29- بعد از عمري داريوش مياد ايرن، اجرا زنده ميگذاره تو استاديوم آزادي. خلاصه ديگه ملت داشتن خودشون رو خفه ميكردن، داريوش هم مياد خياي حال بده، از ملت ميپرسه: چي ميخواين براتون بخونم؟ يك تركه ازون پشت داد ميزنه: اِبـــي بـخـــون.. اِبـــي بـخـون!

30- از تركه ميپرسن چندتا بچه داري؟ انگشت كوچيكشو نشون ميده، ميگه: هفت تا! ملت كف ميكنن، ميگن: بابا اين كه فقط يكيه! ميگه: آخه دادم mp3ش كردن!

31- تركه ميره مسابقه بيست سوالي، رفقاش از پشت‌ صحنه بهش ميرسونن كه: جواب برج ايفله، فقط تو زود نگو كه ضايع شه. خلاصه مسابقه شروع ميشه، تركه ميپرسه: تو جيب جا ميگيره؟ ميگن: نه. تركه ميگه:...ها! پس حتماٌ برج ايفله!

32- تركه ميره مسابقه بيست سوالي، رفقاش از پشت‌ صحنه بهش ميرسونن كه: جواب خياره، فقط تو زود نگو كه ضايع شه. خلاصه مسابقه شروع ميشه، تركه ميپرسه: تو جيب جا ميگيره؟ ميگن: نه. تركه ميگه: بابا اين عجب خيار گنده‌ايه!

33- تركه ميخواسته تو يك ادارة دولتي استخدام شه، ميبرنش گزينش. اونجا يارو ازش ميپرسه: شما وقتي ميخواين وارد مستراح شيد، با پاي راست وارد ميشيد يا با پاي چپ؟! تركه هول ميشه، ميگه: ايلده شما منو استخدام كنيد، من با سر وارد ميشم!

34- عمليه شب جمعه‌ نشسته بوده تو حياط واسه خودش بساط ميزوني جور كرده بوده و تو حال بوده، كه يهو يك توپ از آسمون مياد ميزنه بساط منقل و وافورش رو به گند ميكشه. خلاصه بدبخت صاب وافور همينجوري هاج و واج نشسته بوده داشته به شانس گند خودش لعن و نفرين ميفرستاده، كه يهو صداي زنگ در بلند ميشه و حالا زنگ نزن كي زنگ بزن! جناب عملي با هزار بدبختي، خودشو ميرسونه دم در، ميبينه پشت در يك بچه ده-يازده ساله واستاده، هي داد ميزنه: توپم...توپم! يارو خيلي شاكي ميشه، ميگه: اي بي ظرفيت! بابا خوب منم توپم... ديگه نميام كاسه كوزه مردم رو بهم بزنم كه!

35- ماشين تركه رو تو روز روشن، جلو چشماش ميدزدن، رفيقاش ميدون دنبال ماشينه و داد ميزنن: آاااي دزد! بگـــيـــرينش! يهو تركه داد ميزنه: هيچ خودشو ناراحت نكنيد.. هيچ غلطي نميتونه بكنه! رفيقاش واميستن، ميپرسن: چرا؟ تركه ميگه: ايلده من شمارشو برداشتم!

36- تركه ميافته تو چاه، فاميلاش سند ميگذارن درش ميارن!

37- تركه ميره قنادي، ميگه: ببخشيد كيك هفتاد طبقه داريد؟! يارو ميگه: نخير نداريم. فردا دوباره تركه مياد، ميپرسه: شرمنده، كيك هفتاد طبقه داريد؟ باز قناده ميگه: نخير نداريم. خلاصه يك هفته تمام هر روز كار تركه اين بوده كه بياد سراغ كيك هفتاد طبقه بگيره و قناده هم هرروز جواب ميداده كه نداريم. آخر هفته قناده با خودش ميگه: اين بابا كه مشتري پايس... بگذار يك كيك هفتاد طبقه براش بپزيم، يك پول خوبي هم شب جمعه‌اي بزنيم به جيب. خلاصه بدبخت قناد تمام پنج شنبه-جمعه رو ميگذاره يك كيك خوشگل هفتاد طبقه رديف ميكنه. شنبه اول صبح تركه مياد، ميپرسه: ببخشيد، كيك هفتاد طبقه داريد؟! يارو با لبخند بر لب ميگه: بعله كه داريم، خوبشم داريم! تركه ميگه: قربون دستت، 500 گرم از طبقة بيست چهارمش به ما بده!

38- پرچم عربستان رو به تركه نشون ميدن، ازش ميپرسن: اين پرچم كجاست؟ تركه يوخده فكر ميكنه، ميگه: پرچم اسپانيا! ملت جا ميخورن، ميگن: آخه چرا اسپانيا؟! تركه ميگه: ايلده خودتون نگاه كنيد، روش نوشته: الاله‌لاله‌لالا!

39- تركه سوار هواپيما ميشه، ميشينه كنار دست يك پيرمرده. خلاصه سر صحبت باز ميشه و اين دوتا نسبتاٌ با هم رفيق ميشن. وسطاي راه، يك مهمون دار مياد از پيرمرده ميپرسه، پدر شما شكلات ميل داريد؟ پيرمرده ميگه: نه خيلي ممنون، من بواسير دارم. مهمون داره از تركه ميپرسه: شما چي؟ تركه مياد تريپ رفاقت بگذاره، ميگه: نه مرسي. اين رفيقمون بواسير داره، باهم ميخوريم!

40- تركه كارت تلفن ميخره، عجالتاً اول ميده پرسش كنن!

41- يه پيرمرده و يه پيرزنه و يه پسره و يه دختره تو يه كوپه قطار با هم بودن،‌ قطار ميره تو تونل و همه جا تاريك ميشه،‌ يهو يه صداي ماچ و بعد هم يه صداي كشيده مياد! قطار از تونل مياد بيرون همه نشسته بودن سر جاشون. پيرزنه با خودش ميگه: عجب دختر متين و باحياييه! با اينكه جوونه و دلش ميخواد ولي به كسي راه نميده، تا يارو بوسيدش گذاشت زير گوشش! دختره با خودش ميگه: عجب پيرزنه نجيبيه! با اينكه سنش بالاست و كسي تحويلش نميگيره، بازم نميذاره كسي ازش سوء استفاده كنه. پيرمرده هم با خودش ميگه:‌ بابا عجب بدبختيه‌ها! يكي ديگه حالش رو ميكنه ما كشيده رو مي‌خوريم! پسره هم با خودش ميگه: چه حالي ميده آدم كف دستش رو ببوسه محكم بزنه تو گوش بغلي!

42- به عربه ميگن تا حالا موز خوردي؟ ميگه: آره ولك، همون كه هستش يك وجبه؟!

43- يارو داشته تو اتوبان 180 تا سرعت ميرفته، افسره جلوشو ميگيره، بهش ميگه: شما گواهينامه دارين؟ يارو ميگه نخير! ميگه: كارت ماشين چي؟ مرده ميگه: دارم ولي مال خودم نيست، مال اون بدبختيه كه جسدش تو صندوق عقبه! افسره كف ميكنه، ميره سريع به مافوقش گذارش ميده. خلاصه بعد از يك ربع سرهنگ مافوقش مياد، از مرده ميپرسه: آقا شما گواهينامه و كارت ماشين ندارين؟! يارو ميگه: چرا قربان، بفرمايين! دست ميكنه از تو داشبرد گواهينامه و كارت ماشين رو درمياره، ميده خدمت سرهنگ. سرهنگه ميگه: مي‌تونم صندوق عقب ماشينتونو بازرسي كنم؟ يارو ميگه: خواهش ميكنم، بفرماييد. سرهنگه ميره در صندوق عقب رو باز ميكنه، ميبينه اونجا هم خبري نيست. برميگرده به مرده ميگه: ولي زيردست من گزارش داده كه شما گواهينامه و كارت ماشين ندارين و يه جسد هم تو صندوق عقب ماشينتونه! يارو ميگه: نه قربان دروغ به عرضتون رسوندن! خودتون كه مشاهده كردين. به خدا اين افسره عقده‌ايه! دوست داره بيخودي به ملت گير بده! لابد بعدشم گفته كه من داشتم 180 تا سرعت مي‌رفتم!

44- به ترك ميگن يه معما بگو،‌ ميگه: اون چيه كه درازه،‌ زرده، موزه؟!

45- يه هواپيما تو قبرستون تبريز سقوط ميكنه، فردا راديو تبريز ميگه: شب گذشته يك فروند هواپيماي توپولوف در حومة شهر تبريز سقوط كرده و تا اين لحظه 34513 جسد كشف شده! عمليات براي يافتن اجساد بقيه قربانيان همچنان ادامه دارد!

46- از عربه نوار مغزي ميگيرند، ميبينند بيست دقيقه اولش خاليه!

47- سه تا پسره با هم كل گذاشته بودن، اولي ميگه: باباي من مهم‌ترين آدم مملكته. دوتاي ديگه ميپرسن: مگه بابات چيكارس؟ ميگه: باباي من رئيس‌جمهوره. هر قانوني كه بخواد گذاشته بشه رو بايد اول باباي من امضا كنه. دومي ميگه: برو بابا حال نداري. باباي من عمري پوز باباي تورو ميزنه! اوليه ميگه: مگه بابات چيكارس؟ پسره ميگه: باباي من نماينده مجلسه.. تا باباي من راي نده، عمري قانوناي باباي تو تصويب نميشن. سومي برميگرده ميگه: باباهاي شما جلوي باباي من پشم هم نيستن! اون دو تا ميپرسن: مگه بابات چيكارس؟ پسره ميگه: باباي من پاسبونه... جلوي خيابون واميسته، پونصدتومن ميگيره، ميشاشه به قانون باباهاي هردوتون!

48- تركه ميره خواستگاري، اسم دختره پروانه بوده ولي تركه قاط زده بوده، يك بند بهش ميگفته آهو خانوم! خلاصه وقتي دختره مياد چايي تعارف كنه، تركه ميگه: دست شما درد نكنه آهو خانوم! دختره شاكي ميشه، ميگه: بابا اسمه من پروانه‌ست نه آهو.تركه ميگه: اي بابا فرقي نداره... حيوون حيوونه ديگه!

49- تركه سنگ مينداخته تو صندوق صدقات، ازش ميپرسن: بابا اين چه كاريه ميكني؟! ميگه: ميخوام به انتفاضه كمك كنم!

50- دو تا كرم آباداني تو روده يك بدبختي زندگي مي‌كردن، يك روز يكيشون بيدار ميشه، ميبينه دومي با كت شلوار و كروات و عينك آفتابي و كيف سامسونت داره آخر روده قدم ميرنه. .ازش ميپرسه: تيپ زدي، با كسي قرار داري؟! دومي ميگه: نه ولك, با گوز بعدي پرواز دارم!

صفحه بعد 151- به يك تركه ميگن: 2*2 چند مي‌شه؟ ميگه: 5 تا! مي‌گن: برو بابا، 4 تا ميشه! ميگه: آخه من از يه راه ديگه رفتم! 152- تركه فيلم جيمز باند ميبينه خيلي خوشش مياد. يكي ازش ميپرسه اسمت چيه ميگه: فَر...گضن فر! 153- تركه و تهرونيه دعواشون ميشه، ميبرنشون كلانتري. افسرنگهبان از تهرونيه ميپرسه: اسمت چيه؟ يارو با بيخيالي ميگه: فِري... افسره حسابي چپ و راستش ميكنه، ميگه: بي پدر فكر كردي اينجا خونه خالست خودموني شدي؟ گفتم اسمت چيه؟ تهرونيه كه حساب دستش اومده بوده ميگه: فريدون قربان! افسره برمي‌گرده به تركه ميگه اسم توچيه؟! تركه اسمش قلي بوده، يكم فكر ميكنه بعد با ترس جواب ميده: قوليدون! 154- تو جزيره آدم‌خورا يك بابايي ميره ساندويچ فروشي، يك ساندويچ مغز سفارش ميده. ساندويچيه ميگه: ميشه 2 تومن. مرده عصباني ميشه ميگه: يعني چي؟ مگه سَرِ گردنست؟! هفته پيش يك تومن بود! ساندويچيه ميگه: آخه اين مغز تهرونيه، بابا ‌بالاخره يك كلاس خاص خودشو داره. مردك هم ساندويچش رو ميخوره و چيزي نمي‌گه. هفته ديگه مياد دوباره يك ساندويچ مغز سفارش ميده، اين دفعه ساندويچيه ميگه:‌شد 10 تومن! يارو خيلي شاكي ميشه، ميگه‌: بابا چه خبرته؟! ساندويچيه ميگه: آخه عزيز من،‌اين دفعه مغز رشتيه، كلي فسفر داره به جان تو! باز طرف چيزي نمي‌گه و پول و ميده و ساندويچش رو مي‌خوره. هفته بعد دوباره مياد و يك ساندويچ مغز سفارش ميده، اين دفعه ساندويچيه ميگه: ميشه 100 تومن! يارو ديگه پاك شاكي ميشه و ساندويچ رو مي‌كوبه رو ميز داد ميزنه: اين چه مسخره بازيه دراوردي؟! ساندوچيه ميگه:‌آخه عزيز من،‌اين يكي مغز تركه،‌ بايد 100 تا كله بشكنيم تا ازش يك ساندويچ دربياد!! 155- تركه زمين ميخوره، براي اينكه سه نشه تا خونه سينه خيز ميره! 156- يه بار تو آبادان مسابقه تقليد صداي داريوش برگزار ميشه، داريوش مياد چهارم ميشه! 157- تركه پسرش رفته بوده زير ماشين، با سنگ ميزنه درش بياره! 158- تركه ميخواسته زيردريايي آمريكاييا تو خليج فارس رو غرق كنه، در ميزنه فرار ميكنه! 159- تركه ميخواسته بره خوار هر چي راهزنه اطراف تبريزه رو بگاد و دهنشون رو سرويس كنه. ملت هم ميان هر كي يه چيزي براش ميارن، يكي شمشير مياره يكي خنجر مياره و حسابي مسلحش ميكنن. خلاصه تركه راه ميفته و بعد از يك هفته خونين و مالين برمي‌گرده. مردم دورش جمع ميشن، مي‌پرسند: چي شد؟ چي كار كردي؟ تركه پاميشه يا حال زار ميگه: بابا يه دستم شمشير بود يه دستم خنجر، با دندونام مي‌جنگيدم؟! 160- تركه به دوستش ميگه: اصغر، قربون دستت، برو عقب ماشين ببين چراغ راهنما ماشين كار ميكنه يا نه. اصغر ميره عقب ماشين، ميگه: كار مي‌كنه، كار نَمي‌كنه، كار مي‌كنه، كار نَمي‌كنه...! 161- به تركه ميگن سه تا ميوه نام ببركه با سين شروع بشه ميگه: سيب، سير، سحر! ميگن: سحر كه ميوه نيست؟! ميگه: نميدوني چه هلوييه! 162- تركه ميره شكار خرگوش، صداي هويج در مياره! 163- تركه تو كليسا نشسته بوده، يهو مي‌بينه يه دختر خيلي ميزون مياد تو. ميدوه ميره پشتِ يه مجسمه قايم ميشه. دختره مياد ميشينه جلوي محراب و ميگه: اي خدا! تو به من همه چي دادي، پول دادي، قيافه دادي، خانواده خوب دادي...فقط ازت يه چيز ديگه ميخوام..اونم يه شوهر خوبه ...يا حضرت مسيح‌! خودت كمكم كن! تركه از پشت مجسمه مياد بيرون ميگه: عيسي هل نده!‌ خودم ميرم! 164- آويني تو جنگ كشته‌ميشه، به تركه ميگن برو يه جوري به خانوادش خبربده. تركه ميره دم خونشون زنگ ميزنه، زن يارو ميگه: كيه؟ تركه ميگه: ببخشيد،‌ منزل شهيد آويني؟! 165- تركه زنگ ميزنه خونه رفيقش ميگه: غضنفر! من لهجي دارم؟ رفيقش ميگه: آره!‌ ميگه: پس گحط كن دوباره ميگيرم! 166- يارو تركه عرق ميخوره مي‌برنش كلانتري شلاقش بزنن. افسرِ چند تا شلاق ميزنه، بعد شلاقو مي‌ده به يكي ديگه ميگه: برادر حسين! بيا شماهم يه فيضي ببر!‌ يارو هم چند تا ميزنه و ميده به اونيكي ميگه: برادر اكبر شما هم بيا يه فيضي ببر! خلاصه چند نفري دهن يارو رو ميگان. بعد كه كارشون تموم ميشه ميان از اتاق برن بيرون، تركه ميگه: برادر‌ا! لااقل درِ فيضيه رو ببندين! 167- اواهه ميخوره زمين، ميگه: اِوا! تو هم جاذبه! 168- تركه با ماشين ميره تو دره، بهش ميگن: چي شد بابا؟ چرا افتادي تو دره؟ ميگه: والله ما داشتيم تو جاده با ماشين ميرفتيم، هي جاده پيچيد، من پيچيدم، ‌دوباره جاده پيچيد، باز من پيچيدم،‌ يهو جاده پيچيد، من نپيچيدم! 169- تركه و زنش دعواشون شده بوده، ‌با هم حرف نمي‌زدند. زن تركه وقتي شب ميره بخوابه، يك يادداشت براي تركه مي‌گذاره كه: منو فردا ساعت 6 بيدار كن. صبح زنه ساعت 10 از خواب پا ميشه، ‌مي‌بينه تركه براش يك يادداشت گذاشته كه: پاشو زنيكه خر! ساعت شيشه! 170- تركه از ساختمون ده طبقه ميفته پايين، همه جمع ميشن دورش، ازش ميپرسن: آقا چي شده؟ ميگه: والله منم تازه رسيدم! 171- تركه ميفته تو جزيره آدم خورا، آدم خورا مي‌گيرنش، رئيسشون ميگه: اينا رو پوستشون رو ميكنيم باهاش قايق درست ميكنيم. تركه هم يه چاقو ور ميداره مي‌گذاره رو شكمش، ميگه: جلو نيايد وگرنه ‌قايقتونو سوراخ ميكنم! 172- تلويزيون داشته گل خداداد عزيزي رو به استراليا نشون ميداده، تركه تماشا مي‌كرده. دو سه بار كه صحنه آهسته گل رو نشون ميدن، تركه شاكي ميشه، ميگه: ‌حالا اونقدر نشون بده تا اون دروازه بان بگيردش! 174- تركه خودشو دار مي‌زنه، بعلت ضربه مغزي مي‌ميره! ميان مي‌بينند با كِش خودشو دار زده! 175- يه جايي جشن بوده، تركه همينجوري ميره تو و شروع ميكنه به رقصيدن و بخور بخور. يكي ازش ميپرسه: ببخشيد! شما رو كي دعوت كرده؟ تركه ميگه: من از خونواده عروسم. يارو ميگه: ببخشيد، ولي اينجا جشن تولده! 176- تركه تو مسابقه بيست سوالي شركت ميكنه، قبلش بهش ميگن جواب بيسكويته، ولي تو همون اول نگو، اولش يه چند تا سوال كن كه ضايع نشه. تركه ميگه باشه و ميره تو مسابقه، ميپرسه: آقا، يك كويته؟! يارو ميگه: نه. ميگه: دوكويته؟ همينجوري ميگه تا ميرسه به نوزده كويت! يارو ميگه: من يه راهنمايي بهتون ميكنم، با چايي هم ميخورنش. تركه ميگه: آاااهان پس بگو، ‌قنده؟! 177- تركه ميره امام رضا احساساتي ميشه ميگه:‌ امام علي قربون لب تشنت برم پس كي ظهور ميكني؟! 178- يارو زبونش ميگرفته ميره داروخونه ميگه: آقا اشپيل داري؟ ميگه: اشپيل ديگه چيه؟ ميگه: بابا اشپيل ديگه. يارو ميگه: يعني چي؟ درست تلفظ كنين من بفهمم. يارو ميگه: بابا جان اشپيل، ديگه! يارو ميگه: آقا من كه نميفهمم شما چي ميگين، بگذارين به همكارم بگم شايد اون بفهمه. رفيق يارو هم زبونش ميگرفته، مياد. بهش ميگه: آقا اشپيل دارين، يارو هم ميره براش يه چيزي مياره بهش ميده و ميره، بعد همكاراي يارو ازش ميپرسن: اين چي ميخواست؟ ميگه: اشپيل! ميگن: بابااين اشپيل ديگه چه كوفتيه!؟ اصلاً برو يكم از اين اشپيل ور دار بيار ببينيم چيه. يارو ميره و بر ميگرده ميگه: اشپيل تموم شد! 179- عربه ميره مغازه با لهجه ميگه:‌آقا رُبععع دارين؟ يارو ميگه:‌ داريم، ولي نه به اين غليظي! 180- تركه زنگ ميزنه خونه دوست دخترش، ميگه: عزيزم من لهجه دارم؟ دختره ميگه: آره. تركه ميگه: پس من قطع ميكنم دوباره ميگيرم! 181- تركه زنگ ميزنه خونه دوست دخترش، باباش ور ميداره، هول ميشه ميگه: ببخشيد توپمون افتاده! 182- تركه ميره تو خواربار فروشي ميگه: نيم كيلو پنير بدين، يارو بهش ميگه: ببخشيد، شما تركين‌؟ ميگه: از كجا فهميدين؟ ميگه: از لهجتون. تركه با خودش ميگه: من بايد اين لهجمو درست كنم. پا ميشه ميره خارج بعد از ده سال برميگرده، ميره همون جا ميگه: آقا نيم كيلو پنير بدين. يارو باز ميگه: آقا شما تركين؟ ميگه: اِاِا... از كجا فهميدي؟ مگه من هنوز لهجه دارم. يارو ميگه: نه، ولي آخه اينجا پنج ساله كه بانك شده! 183- شيره‌ايه ميخواسته تاكسي بگيره، ‌به يك تاكسي ميگه: مُشتقيم! تاكسيه،‌ پنج متر جلو تر نگه ميداره. يارو ميگه:‌ اي بـابـا! من كه مي‌خواستم اونجا پياده شم! 184- تركه تو مسابقه بيست سوالي شركت ميكنه، قبل از مسابقه بهش ميگن: ببين جواب ژاندارمريه ولي همون اول نگي كه ضايع بشه، يه چند تا سوال اولش بكن بعد جوابو بگو. مسابقه شروع ميشه، تركه ميپرسه: جانداره؟ مجريه ميگه: نه. تركه ميگه: مِريه؟ ميگه: نه. تركه ميگه: جاندارمريه؟ 185- به تركه ميگن: ‌نظرتون راجع به سريال امام علي چيه؟ ميگه: خيلي عاليه، فقط اگه ميشه يخورده قطام شو بيشتر كنيد! 186- تركه رفته بوده استخر، مسؤول اونجا مي‌خواسته واسه شاشيدن تو آب جريمش كنه. تركه داد و بيداد مي‌كنه كه:‌ خوب بابا همه تو آب مي‌شاشند! يارو ميگه: ‌آره، ولي نه از رو دايو! 187- تركه تو اتوبوس واستاده بوده، يهو ميبينه بند كفشش بازه. به كنار دستيش ميگه: آقا قربون دستت، ‌يك دقيقه اين ميله رو نگردار من بند كفشم رو ببندم! 188- تركه زنگ ميزنه به صدا سيما، ميگه: بابا اين چه وضعيه؟! اين چه تصاويره مستهجني بود كه تو ان سريال امام علي نشون داديد؟! يارو بهش ميگه: قربان ما كه فقط پاها رو نشون داديم. تركه ميگه: بابا تلوزيون من پرش داشت، همه جاشو ديديم! 189- تركه زنگ ميزنه به صدا سيما، ميگه: بابا اين چه وضعيه؟! اين سريال امام علي كه همش بدآموزي داره! يارو ميگه:‌چرا آقا؟‌ براي چي؟ تركه ميگه:‌ بابا الان دو هفته‌ست هروقت ميام پسرمو تنبيه كنم،‌ ميدوه ميره تو كوچه لخت ميشه! 190- يارو تركه تو جبهه پشت ضد هوايي بوده ميزنه يه هواپيما رو ميندازه. خلبانه با چتر نجات ميپره بيرون، تركه ميگه: بچه‌ها در رين صاحابش اومد! 191- عربه هي ميگوزيده، بعدش يك ليوان آب ميخورده. ازش ميپرسن: چرا هي بعد از گوزيدن آب ميخوري؟ ميگه: ولك، اگه آب نخورم كه گرد و خاك ميشه! 192- تركه ميره راهپيمايي، مي‌بينه شلوغه برميگرده! 193- تركه 19 تا بچه داشته،‌ بهش ميگن: چرا يك بچه ديگه نمياري، رُند شه؟! ميگه: فرزند كمتر، زندگي بهتر! 194- تركه ميره كله پاچه فروشي، يارو بهش ميگه: قربون چشم بگذارم؟ تركه ميگه: نه آقا! حداقل صبر كن من برم قايم شم! 195- دو تا تركه ميرن يك رستوران كلاس بالا، ‌دو تا كوكا سفارش ميدند‌، بعد هم يكي يك ساندويچ از كيفشون درميارند، ‌شروع مي‌كنند به خوردن. گارسونه مياد ميگه: ‌ببخشيد،‌شما نمي‌تونيد اينجا ساندويچ خودتونو بخوريد. تركا يك نگاهي به هم مي‌كنند، ‌ساندويچاشونو باهم عوض مي‌كنند! 196- تركه 10 تومن ميندازه تو صندوق صداقات، هنوز دوقدم رد نشده بوده،‌ يك ماشين ميزنه بهش، درب و داغونش ميكنه. همون وقت يك باباي ديگه‌اي داشته يك پولي مينداخته تو همون صندوق، ‌تركه با حال زار پاميشه، ‌ميگه: آقا پولتو اونتو ننداز، اون صندوقش خرابه! 197- تركه زنگ ميزنه خونه دوست دخترش،‌ باباي طرف گوشي رو برميداره، هول ميشه ميگه: ‌ساعت شانزده و پنجاه و چهار دقيقه! 198- تركه كفترشو گم ميكنه، تو روزنامه آگهي ميده: بيه بيه! 199- كرده تو كردستان پونزده نفرو مي‌كشه، تو دادگاه به حداكثر مجازات محكوم ميشه. مي‌گيرن شلوارشو درميارن،‌ پاش استرچ مي‌كنند! 200- سياه پوسته ميگوزه، زنش تا يه هفته داشته از رو زمين دوده جمع ميكرده! 201- مامانه داشته واسه بچش لالايي ميخونده. بعد از يه ربع، بچهه ميگه: خوب مامان خفه شو ميخوام بخوابم! 202- لره ساعت خريده بوده، رفيقش هي ازش ميپرسيد ساعت چنده. آخرش لره شاكي ميشه، ميگه: حالا آنقدر بَپِرس بَپِرس تا بَريني توش! 203- تركه ميخواسته هواپيما بدزده، ميره تو كابين خلبان، تفنگ ميگذاره رو شقيقه خلبان، ميگه: يا ميري آمريكا يا...بوم! 204- يارو زنگ ميزنه فلسطين، ميبينه اشغاله! 205- به لره ميگن چندتا تن ماهي نام ببر، ميگه: تن شيلانه، تن جنوب، تن سيكارو، تن چابهار، تن پير، تن پيغمبر، ‌تن هر كي دوست داري دست از سر ما بردار! 206- آدم خوره با پسرش رفته بودن آدم شكار كنن، يه زنه رو ميبينن خيلي چاق بوده، پسره ميگه بابا اينو بخوريم؟ باباهه ميگه: نه اين همش چربيه، به درد نمي‌خوره. ميرن تا به يه زنه لاغره ميرسن، پسره گرسنش شده بوده، ميگه: بابا جون اينو بخوريم؟ باباهه ميگه: نه بابا اين خيلي لاغره فايده نداره. دوباره راه ميفتند، بعد از يك مدتي ميرسند به يه زنه خوشگلِ باحال. پسره ديگه داشته از گشنگي ضعف ميرفته، ميگه: بابا جون ديگه اينو بخوريم؟ باباش ميگه: نه پسرم، اينو مي‌بريم خونه، مامانو مي‌خوريم! 207- تركه با كُت وزير شلواري تو خونشون نشسته بوده. ازش مي‌پرسند: واسه چي تو خونه كت پوشيدي؟ ميگه: آخه شايد مهمون بياد! ميپرسن: پس چرا ديگه زير شلواري پوشيدي؟! ميگه: خوب شايد هم نياد! 208- تركه رستوران ميزنه، رو درش مينويسه: وقت نهار و نماز تعطيل است! 209- تركه ميخواسته خودكشي كنه يه تير به مغز خودش شليك ميكنه، نيم ساعت بعد ميميره! از همه دنيا دانشمندا جمع مي‌شن كه ببينيد قضيه اين چي بوده، ‌بعد از دوسال تحقيق مي‌فهمند كه تيره تو اين مدت داشته دنبال مغزيارو ميگشته! 210- به تركه ميگن اگه همه دنيا رو بهت بدن چي كار ميكني؟‌ ميگه: ميفروشم ميرم خارج! 211- تركه ميره مشهد حرم امام رضا رو ميبينه، ميگه: امام رضا! قربونت برم! تو بااين همه طلا چرا هشتم شدي؟! 212- تركه مي‌ميره، تو اون دنيا بهش ميگن: تو 2344.59 ركعت نماز بدهكاري و بايد بري جهنم! تركه ميگه: خوب اون 2344 ركعتش قبول، ولي ديگه اون 0.59 ركعتش ديگه چيه؟! بهش ميگن: اون مال نمازهاييه كه درست رو به قبله نخوندي، ضربدر cos زاويه انحرافش كرديم! 213- يه يارو ميره زير غلطك، تركه ميره خبر مرگش رو به خانوادش بده. ميره در خونشون به پسر يارو ميگه: بابات چه جوري بود؟ ميگه: دراز وباريك. تركه ميگه: حالا ديگه صاف وپهنه! 214- تركه داشته خاطره تعريف ميكرده، ميگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، ‌البته سال چهل و نه دو نفر خيلي بود! 215- به تركه ميگن با رضا جمله بساز، ميگه: من و حسن و حسين رفتيم پارك. ميگن: پس رضاش كو؟ ميگه: آخه رضا كارداشت، نيومد! 216- تركه داشته بالاي يك ساختمون پنجاه طبقه كار مي‌كرده، يهو يكي ازون پايين داد ميزنه: هوي غضنفر!‌ خونتون آتيش گرفته،‌ زن و بچت سوختن،‌ مردن! تركه هم ميگه: ديگه اين زندگي براي من معني نداره، خودشو ازون بالا پرت ميكنه پايين. همينجور كه داشته مي‌افتاده،‌ يهو به خودش ميگه: اِااه.. من كه بچه ندارم! دوباره يخورده ميره، يهو ميگه: اِاِاه.. منكه زن ندارم! ميرسه نزديكاي زمين،‌ميگه: اِاِااه..! منكه غضنفر نيستم! 217- تركه تلويزيونشون روشن نميشده، ميزنه كانال دو، هُل ميده! 218- تركه سوار يه خره عكس ميگيره. عكس رو ميفرسته براي مادرش،‌ زير عكسه مينويسه: «سلام بر ننم،‌ بالايي منم! 219- يك بابايي رو مي‌فرستند ماموريت آذربايجان. يارو روز اول وارد شهر ميشه، از يكي مي‌پرسه: ‌ببخشيد، بهترين هتل اين شهر كجاست؟ تركه يكم نگاش ميكنه، ميگه: گريبي؟! اينجا بهترين، ‌بدترين هتل نداره كه. يك مسافرخونه داره، اونم دوتا چهار راه جلو تر دست چپه. خلاصه يارو مستقر ميشه. شب حوصلش سر ميره، ميگه حالا كه بيكاريم ‌يك سينما بريم. ميره از يكي مي‌پرسه: ببخشيد، اينجا بهترين سينماش كجاست؟ يارو يكم چپ چپ نگاش ميكنه، ميگه: گريبي؟! اينجا بهترين، بدترين سينما نداره كه. يك سينما داريم، اونم سه تا چهار راه جلو تره. خلاصه يارو سينما رو پيدا مي‌كنه، ميره جلوي باجه بليط فروشي، ميگه: يك بليط بدين براي همين سانس،‌ فقط جاش خيلي جلو نباشه. بليط فروشه يك نگاهي بهش مي‌كنه، ميگه:‌گريبي؟! جاي جلو،‌ جاي عقب نداره كه. بليط ميخري، ميري تو، هرجا گيرت اومد واميستي! خلاصه يارو ميره تو، از قضا يك جايي تو بالكن گيرش مياد. وسطاي فيلم، احتياج به قضاي حاجت پيدا ميكنه. از كناردستيش ميپرسه: ‌ببخشيد، ‌دستشويي كجاست؟ طرف يك نگاهي بهش ميكنه،‌ ميگه: ‌گريبي؟! داستشويي ماسشويي نداره كه،‌ همين جا بلند ميشي واميستي، كارت رو مي‌كني! يارو با خودش ميگه: بابا اين عقلش ناقصه. از اونيكي كنار دستيش مي‌پرسه،‌ اونهم همين جوابو ميده. خلاصه يارو داشته خيلي بهش فشار ميومده، مي‌بينه چاره اي نداره. بلند ميشه، قضيه رو درمياره، بسم الله شروع مي‌كنه به شاشيدن! يهو يكي ازون پايين داد ميزنه: هـــوي! گريبي؟! يك جا نگيريش، تكون تكونش بده، گلاب پاشش كن! 220- دو تا لره با هم ميرن هتل، ‌يكيشون رفته بوده توالت فرنگي،‌ يه دفعه اون يكي سرميرسه، ميگيره ميزنه دهن يارو رو سرويس ميكنه. ملت همه جمع ميشن، ‌ميگن: چي شده؟ چرا اين بدبخت رو ميزني، ‌مگه چيكار كرده؟ ميگه: مُو دو روزه داُرم از اي چشمه اُو‏ْ مخورم، اي اومد ريده مينِش! 221- تركه دو تومنيش ميفته تو جوب، يه پنج تومني از تو جوب ور ميداره، سه تومن ميندازه تو جوب! 222- عربه ميگوزه، كونش رگ به رگ ميشه! 223- تركه داشته ميرفته ماشين بخره،‌ زنش ازش مي‌پرسه: داري كجا ميري؟ ميگه: دارم ميرم ماشين بخرم. ميگه: ايشاالله بگو. تركه ميگه: برو بابا دلت خوشه! ماشين خريدن كه ايشاالله گفتن نداره. از قضا ميره تو راه پولشو ميدزدن. دست از پا دراز تر بر ميگرده خونه‌، در ميزنه. زنش ميگه: كيه؟ ‌ميگه: ايشالله منم! 224- تركه ميفته تو جوب زنگ ميزنه، عربه ميره در رو باز ميكنه! 225- تركه رو ميكنن رئيس صدا و سيما، بعد از دو روز بر كنارش ميكنن. رفيقاش ازش مي‌پرسند: چي شد؟ ميگه: هيچي فقط وسط اذون آگهي پخش كرديم! 226- به عربه ميگن تو چقدر خري! ميگه: آقام معركس! 227- رفيق تركه بهش ميگه:‌ من سيدم، فرزند امام حسينم! تركه ميگه: اِاِاِ..! علي اصغر تويي؟! ماشالله چقدر بزرگ شدي! 228- يه جشنواره شكار بوده تو جنگل‌هاي آمازون. يه آمريكاييه بوده، يه انگليسيه با يه تركه. آمريكاييه ميره چند تا خرگوش و گوزن ميزنه، انگليسيه هم ميره چند تا آهو و خرگوش و يه چند تا حيوون ديگه ميزنه. نوبت تركه ميرسه، ميره دو تا خرگوش مياره، بهش ميگن: چي شد، فقط همين دو تا رو زدي؟! ميگه: نه، والله من چند تا دونتشوت هم زدم اما خيلي بزرگ بودن نتونستم بيارمشون. ميگن: دونشوت ديگه چيه؟ ‌اين چه نوع حيوونيه؟! تركه ميگه: ‌والله منم نميدونم، امايه حيوونايي وايساده بودن هي مي‌‌گفتند:DON'T SHOOT!! DON'T SHOOT!! 229- به تركه ميگن خر بهتره يا گاو ميگه: گاو. ميگن چرا؟ ميگه:‌آخه آدم خوب نيست از خودش تعريف كنه! 230- تركه نشسته بوده تو تاكسي كه يك زنه خيلي چاق سوار ميشه. تركه برمي‌گرده به زنه ميگه: مي‌بخشيد خانم، اسم شما چيه؟ زنه با عشوه ‌ميگه: غنچه! تركه ميگه: واي تو باز بشي چي ميشي؟! 231- تركه واستاده بوده دم ترمينال مي‌خواسته بره شمال. خلاصه يك سواري گير مياره، همينكه سوار مي‌شه، آرم بنزه توجهشو جلب ميكنه. از راننده ميپرسه: آقاي راننده، مي‌بخشيد ‌اين يارو چيه؟ رانندهه ميگه: اين آرمشه. تركه ميگه: ‌آرم چيه، فحشه؟! ميگه: نه بابا، اين سمبلشه، نشونه ماشينه. تركه: ميگه: آآهان! پس ‌نشونشه، فهميدم! خلاصه راه ميفتند. همينجوري كه داشتن تو جاده ميرفتن يه دفعه يه پيرمرده و خرش ميان وسط جاده. راننده با هزار بدبختي ردشون ميكنه و ميگذره، بعد ‌بر ميگرده تو آينه نگاه ميكنه ميبينه خره يه ور پرت شده پيرمرده هم يه ور. ميگه:‌اِه! من كه نزدم بهشون؟ تركه ميگه: برو بابا! نشونشه، نشونشه! اگه من درو باز نكرده بودم كه نميخورد بهشون! 232- تركه زنش حامله بوده، نگاه ميكنه به شكم زنش، ميگه: خانم جان اين چيه؟‌ ميگه: بچه ست. ميگه: دوستش داري؟ ميگه: آره خوب، معلومه. ميگه: پس چرا قورتش دادي؟! 233- تركه ميره نونوايي، هيچكي هم تو صف نبوده، ميگه: آقا دو تا نون بده. شاطره با خودش ميگه اين بابا تركه، بگذار يكم سركارش بذاريم! ميگه: آقا نوبتو رعايت كن، برو آخر صف وايسا! تركه يكم نگاه ميكنه‌ ميبينه كسي نيست، ‌دوباره ميگه: برادر دو تا نون بده، ‌چرا اذيت ميكني؟ دوباره شاطره ميگه: ‌بابا اين همه آدم تو نوبته، برو ته صف وايسا! تركه شاكي ميشه، يه سنگ ور ميداره ميزنه سر تا سر شيشه مغازه رو ميشكنه. شاطره داد مي‌زنه: هوي! شيشه رو چرا ميشكني!؟ تركه ميگه: اين همه آدم اينجا وايسادن، چرا خر منو چسبيدي؟! 234- تركه ده هزار تومن تو جيبش بوده مي‌خواسته بره عرق بگيره. تو راه نيرو انتظامي رو ميبينه، پولا روپرت ميكنه تو جوب! 235- تركه چراغ علاالدين پيدا ميكنه، شروع ميكنه تميز كردنش كه يه دفعه غوله از توش در مياد و ميگه: من غول چراغم هرچي ميخواي آرزو كن تا برات برآورده كنم! تركه هم ازون حزبلاي تير بوده، ميگه: برو قدس رو آزاد كن! غوله ميگه: بابا دمت گرم! ما رو با اين اسرائيليا در نيانداز، اينا خطرناكن، بمب اتمي دارن، آمريكا پشت سرشونه، سر جدت يه چيز ديگه بگو! تركه يكم فكر ميكنه، ميگه: باشه، ‌بيا يه كاري كن ديگه به ما تركا نگن خر! يهو غوله شروع مي‌كنه بند و بساطش رو جمع جور ميكنه كه بره، تركه بهش ميگه: هوي! كجا داري ميري؟! ميگه: قربونت! ميرم همون قدس روآزاد كنم! 236- تركه ميره كتابفروشي ميگه: آقا كتاب تركها آدم ميشوند رو دارين!؟ يارو ميگه: نه آقا ما كتاب تخيلي نداريم! 237- تركه شاكي ميشه، ميگه: آخه چقدر ميگن تركها خرن؟! اصلاً من ميرم زير اقيانوس زندگي ميكنم، ديگه از روي زمين خسته شدم! خلاصه لوازم قواصي رو جور ميكنه و ميره زير اقيانوس. هنوز پنج دقيقه نگذشته بوده كه يه دفعه يه كوسه مياد بهش ميگه: ببخشيد، شما تركيد؟! تركه خيلي شاكي ميشه، ميگه: آخه لامصب! تو از كجا فهميدي؟! كوسهه ميگه: آخه فقط تركها كپسول گاز به خودشون ميبندن ميان زير آب !238- يك بابايي رو مي‌خواستند تو آذربايجان اعدام كنند. بهش مي‌گند: ‌چون تو اينجا غريبه هستي و مهمان ما به حساب مياي، ما بهت يك تخفيف ميديم، تو حق داري نوع مرگت رو انتخاب كني. يارو هم اتاق گاز رو انتخاب ميكنه. خلاصه ميگيرند ميبرنش تو يه اتاقي، يارو نگاه ميكنه ميبينه اتاقه سقف نداره! مي‌زنده زير خنده، ميگه: هِهِه! اتاق گاز تركا رو ببين! تركا بهش ميگن:‌ بخند! ‌ وقتي كپسولاي گاز افتادند رو سرت، اونوقت مي‌فهمي! 239- تركه و اصفهانيه و قزوينيه رو ميخواستن اعدام كنند. به اصفهانيه ميگن: چه جور ميخواي اعدامت كنيم؟ ميگه: با چوبه دار. ميان اعدامش كنن يه دفعه طناب دار پاره ميشه. قانون اعدام هم اين بوده كه اگه طناب پاره شه ديگه يارو بخشيده ميشده. خلاصه ولش مي‌كنند بره پي كارش. بعد ميرسن به قزوينيه. بهش ميگن تو رو با چي اعدام كنيم؟ ميگه با گيوتين. اينم تا ميان اعدام كنن يه دفعه وسط راه گيوتين گير ميكنه و پايين نمياد. خلاصه قزوينيه هم بخشيده ميشه. نوبت تركه ميشه، ‌بهش ميگن: تو دوست داري چطوري اعدام شي؟ ميگه: والله طناب دارتون كه پاره ميشه، گيتينتون هم كه خرابه،‌ مارو تيربارون كنين! 240- تركه زنش گم شده بوده، ميره به كلانتري اطلاع ميده. افسره نگهبان ازش مي‌پرسه: خوب مشخصات خانمتون چيه؟ تركه ميگه: يعني چي؟ مشخصات چيه؟! افسره بهش ميگه: ببين، مثلا خانوم من قدش بلنده، موهاش بوره، چشماش آبيه روشنه. تركه ميگه: خوبه همينو بدين! 241- رشتيه ميرفته كلاس غيرت تركها. نصفه شب خانمش بلند ميشه، ميگه: خانم جان! اينوقت شب كجا ميري؟ ميگه: ميرم دستشويي. ميگه: نميخواد، بشين خودم ميرم! 242- يه تركه داشت با كايت پرواز مي كرد. يك كلاغ از بغلش رد شد و گفت: به حق چيزاي نديده، من كركس ديده بودم ولي خركس نديده بودم! 243- يارو تركه هي مي‌نشست و با گريه و زاري دعا مي كرد و مي گفت: يا امام رضا قربونت برم، يه كاري كن من توي مسابقه ارمغان بهزيستي صد ميليون تومن برنده بشم…يك شب امام رضا اومد به خواب زن تركه و بهش گفت: برو به اين شوهرت بگو اين كه اين همه گريه و دعا مي كنه آخه بره حداقل يك كارت ارمغان بخره كه من برنده‌اش كنم! 244- به يك تركه گفتن :تو كه اين همه كارت ارمغان بهزيستي ميخري اگه زد و توي صد سالگي‌ات صد ميليون تومن بردي، با اون پول چيكار مي كني؟ گفت: ميدم صد هزارتا توالت باهاش بسازن. گفتن: اين همه توالت براي چي؟ گفت: براي اينكه همه بيان و بشاشن تو شانس من كه تو صد سالگي برنده شدم. 245- يه لره از روستا اومده بود تهران. اون بيچاره كه تا اون موقع توي روستاشون دختر قشنگ يا چيزي نديده بود، تا يك دختر خيلي خوش تيپ تهراني از بغلش رد شد و بوي عطر اون مستش كرد، با حسرت به خودش گفت: اي قوربانش برم اگه چوسش اينه، پس گوهش خوردنيه! 246- يارو لره اسمش يوسف بود. شب دير وقت اومد خونشون و چون نخواست مزاحم خواب بچه هاش بشه، چراغ را روشن نكرد و مثل هميشه رفت سراغ جايي كه مي دونست زنش مي خوابه، سرش را گذاشت و خوابيد دست بر قضا زنش اون شب جايش را عوض كرده بود و سر و ته خوابيده بود و چون آن شب لوبيا خورده بود، هي ازش باد بي صدا خارج مي شد. لره كه فكر مي كرد سرش پهلوي سر زنش است، با خود گفت: اي قوربان اين زن برم كه اينقده منو دوست داره كه حتا توي خواب هم منو صدا مي كنه و هي ميگه: يوفس…يوفسسس… 247- تركه پيراهن مشكي پوشيده بود. گفتند: خدا بد نده چي شده؟ گفت: انگشت بابام رفته زير تريلي! گفتند: خب اين كه پيراهن مشكي پوشيدن نداره! گفت: آخه انگشت بابام توي دماغش بوده. 248- تركه رفت ساندويچي و گفت: داداش يه همبرگر بده با دوتا از اون نوشابه زرد بزرگها. بعد از اينكه ساندويچ و نوشابه هايش را خورد و رفت براي حساب، ديد صاحب مغازه خيلي گران حساب مي كند، با عصبانيت گفت: مگه دو تا نوشابه چنده؟ يارو خنديد و گفت: داداش اوني كه تو خوردي نوشابه نبود، روغن مازولا بود! 249- تركه دوتا پيراهن مشكي روي هم پوشيده. گفتند: چرا دوتا پيراهن مشكي روي هم پوشيدي؟ گفت: آخه مامان و بابام دوتاشون با هم توي تصادف مرده اند. 250- به تركه پول دادند و گفتند: برو يك روزنامه كيهان يا اطلاعات بخر. بعد ازيك ساعت ديدند همشهري سر يك خر را گرفته و با خود مي آورد. با تعجب پرسيدند: تو رفتي كيهان بخري اين چيه؟ گفت: راستش كيهان و اطلاعات نبود، منم « همشهري» خريدم. 251- يارو يه سياهپوست را ديد و بهش گفت: آقا ببخشين، شما شب هستين؟ سياهپوسته هم يك چك آبدار زد توي گوشش. يارو با خودش گفت: عجب شب بدي بودها! 252- يارو يه سياهپوست را ديد و بهش گفت: آقا ببخشين شما شب هستين؟ سياهپوسته گفت: نه! يارو با خودش گفت: آهان پس برقش رفته! 253- به تركه گفتند: سلام. گفت:هان؟ گفتند: نگو هان ، بگو عليك سلام گفت: آهان. 254- به تركه گفتند: سلام. گفت: هان؟ گفتند: نگو هان بگو هين كه هم خرت راه بيفته، هم جواب مارو داده باشي! 255- تركه رفت توي يك طويله كه پر بود از خر و الاغ. با خودش گفت: عجب آينه كاري قشنگيه ها! 256- تركه رفت ويدئو كلوپ و گفت كه يك فيلم خوب خانوادگي به او بدهند. صاحب مغازه براي اينكه او را اذيت كند، يك فيلم سكسي خيلي ناجور به او داد. تركه رفت خونه و جلوي زن و بچه هاش ويدئو را روشن كرد. تا چشمش به زنهاي لخت افتاد ويدئو را خاموش كرد، سپس با انگشت دو سه تا تقه زد روي ويدئو و گفت: آبجي ياالله خانوما ياالله چادراتونو سر كنين و دوباره ويدئو را روشن كرد. 257- آبادانيه ميرسه به رفيقش، ميگه: كاكا شنيدي آبادان 12 ريشتر زلزله اومده؟! رفيقش ميگه: اي بابا، يعني آبادان با خاك يكسان شده؟ آبادانيه ميگه: په! چي ميگي كاكا! مگه بچه‌ها گذاشتن!؟ 258- يك كنفرانس بين‌المللي بوده در مورد فوايد كلاهك آلت تناسلي. اول آمريكاييه مياد، از نظر فيزيولوژي يك سري فاييده مطرح ميكنه. بعد فرانسويه مياد، ميگه به فلان و بيسار دليل اين كلاهك براي توليد مثل ضروريه. آخر تركه مياد، ميگه: اينا همش كس‌شعره! اينو گذاشتن كه موقع جلق زدن دستت در نره بخوره تو چشت! 259- يك بابايي ميره پيش ملاي شهر، ازش ميپرسه: حاج‌آقا، اگه كسي از اذان صبح تا اذان ظهر بادي ازش خارج نشه، وضوش باطل نميشه؟ جناب ملا ميپرسه: شما مطمئن هستي؟ يارو ميگه: بعله حاج‌آقا. حاج‌آقا هم ميگه: بعله وضوش صحيحه، ميتونه نماز ظهر رو بخونه. دوباره يارو گير ميده كه: حالا اگه تا نماز بعد هم بادي خارج نشه، چطور؟ حاج‌آقا كف ميكنه، ميگه: شما كاملاٌ مطمئني؟ يار ميگه: مطمئنم حاج آقا. ايشون هم ميگه: بعله، ميتونه نماز بعدي رو هم بخونه. خلاصه يارو همينجور ميره جلو تا ميرسه به نماز عشاء. يهو حاج آقا داد ميزنه: شيرحسن اون درو ببند، كوني كه از صبح تا شب بادي ازش خارج نشه گاييدن داره! 260- از تركه ميپرسن: ميدوني فاميلي خدا چيه؟ ميگه: نميدونم، ولي به گمانم وكيلي باشه! (اگه جناب دوزاري مبارك نيافتاد، يك بار اسم و فاميل رو پشت هم بگيد، شايد يك فرجي شد!) 261- لره با هواپيما مياد تهران، تو فرودگاه به رفيقش ميگه: اگه ميدونستم اينقدر نزديكه با ماشين ميومدم! 262- عربه ميره داروخونه، ميگه: ولك يك بسته كاپوت بده. طرف ميگه: چه سايزي؟ عربه ميگه: من سايز مايز حاليم نيست، يك بسته كاپوت ميخوام! خلاصه بعد از يك ربع كلنجار، آخر قرار ميشه آقاي دكتر يك دست به معاملة طرف بزنه و سازش رو در بياره، فقط به شرط اينكه روشو اونور كنه تا عربه خجالت نكشه!! خلاصه جناب دكتر معاملة آقا رو ميگيره دستش، داد ميزنه: پسر يك بسته كاندوم سايز 2 بيار.. نه نه واستا.. يك بسته كاندوم سايز 3 بيار... نه نه..سايز 4.... پسر يك دستمال بيار! 263- براي «علي آقا» يك مرسدس بنز آخرين سيستم ميارن، خلاصه با رانندش ميرن كه يك دوري بزنن، بعد يك مدت علي آقا هوس ميكنه خودش يكم بگازه، به رانندش ميگه تو بشين بغل خودم ميرونم. خلاصه ميشينه پشت فرمون و تيك آف و دنده 2 و 3 و 4 و 5 ... سه چهار تا چراغ رو هم رد ميكنه، يهو يك افسر (صد البته ترك!) ميندازه دنبالش، ميگه: بنز مشكي نمره سياسي بزن كنار!! خلاصه علي آقا ميزنه كنار، تركه مياد جلو، ميگه:كارت ماشين و گواهي نامه. خلاصه اينهان رو چك ميكنه، تازه دوزاريش ميافته كيو گرفته! فوري بيسيم ميزنه مركز، ميگه: جناب سرهنگ، يكي ازون گردن كلفتاشو گرفتم!! سرهنگه هم ازون سرهنگاي زمان دايي بوده، ميگه: خيالي نيست، ورش دار بيار. تركه ميگه: جناب سرهنگ، اين آخه خيلي گردن كلفته! سرهنگه شك ميكنه، ميگه: حالا كي هست؟ تركه ميگه: ايلده منم نميدونم، ولي هركي هست رانندش آقاي خامنه‌ايه! 264- قزوينيه ميميره، به علت عظمت معامله، هركار ميكردن نميتونستن تو قبر جاش بدن. دَست آخر کير آقارو ميبرن و ميکنن تو مقعدش و بعد هم خاکش ميکنن. چند وقت بعد زنش مياد پاي قبرش ميگه: مَرد يادته ميگفتم کلفته؟! حالا بكش! 265- سه تا آبادانيه داشتن واسه همديگه خالي ميبستن، اولي ميگه: مو مثل حضرت علي هستُم با يه دست ميتونُم در خِيبر رو بلند کُنُم! دومي ميگه: اين که چيزي نيست كاكا، مو مثل حضرت عباس هستُم با يه شمشير ميزنُم 100 نفر رو ميکُشُم! نفر سومشون همين جور ساكت وايستاده بوده، دريا رو نگاه ميكرده. بهش ميگن: تو چرا هيچي نميگي؟ ميگه: كاكا تا حالا ديدي خدا حرف بزنه؟! 266- تركه ميره ادارة ثبت، ميگه من يك واحد جديد كشف كردم، ميخوام ثيتش كنم. يارو بهش ميگه: شما واحد چيو كشف كردي؟ تركه ميگه: واحد جلق!! مرده كف ميكنه، ميگه خوب حالا واحدش چيه؟ تركه ميگه: مچ بر ثانيه! 267- جاهله ميره آمپول بزنه، تزريقاتيه ازش ميپرسه: چپ بزنم يا راست؟ جاهله ميگه: داداش اين کون ما رو سياسي نکن! همون وسط بزن بريم! 268- تركه ميره خواستگاري، باباي دختره ازش ميپرسه: شما شغلتون چيه؟ تركه ميگه: قازي! باباهه حال ميكنه، ميگه: كدوم شعبه؟ تركه ميگه: ايلده ايران قاز! 269- تركه قاچاقي ميره سيرك تماشا كنه، از بخت بد همون اولِ كار خِرِشو ميگيرن كه بليطت كو؟! تركه بدبخت هم كه صد البته بليط نداشته (اگه داشت كه كس‌خل نبود قاچاقي بره تو!). بعد يك مدت ننه من غريبم بازي، بهش ميگن يا بايد پول بلطيت رو بدي، يا بايد به جاش يك مدت اينجا كار كني. تركه ميگه: سگ خور بابا، كار ميكنم. خلاصه ميبرنش پيش مسئول تربيت حيوانات، مدير سيرك بهش ميگه: خوب نگاه كن اين چيكار ميكنه كه ياد بگيري. تركه نگاه ميكنه، ميبينه جناب مربي يك تمساح هيولارو از قفس درآورد، كيرشو چپوند تو دهن تمساحه، بعدم صحيح و سالم درش آورد! مدير سيرك ميگه: ياد گرفتي؟ تركه ميگه: آره بابا كاري نداره!! مديره كف ميكنه، ميگه: خوب حالا برو جلو نوبت توه. تركه ميگه: فقط اينجا يك مشكل كوچيك هست.. مدير سيرك ميگه: چه مشكلي؟ تركه ميگه: ايلده من فكر نكنم دهنم اينقدر وا شه! 270- يه تركه براي خريد عروسي ميره كفش فروشي، به كفاشه ميگه يه كفش عالي ميخوام. كفاشه ميگه: يه كفش بهت ميدم تو كل ايران لنگه نداره! تركه داد ميكشه: آخه مرد حسابي با يه لنگه كفش كه جلو مهمونا آبروم ميره! 271- يه نفر رفته بود تو يه رودخونه كم عمق و داشت ماهي ميگرفت و ميخووند: من مرد ماهگيرم آب رسيده به زانوم! يه نفر رد ميشد، وقتي شعر طرف رو ميشنوه ميگه: يه كم برو جلوتر تا شعرت قافيه دار شه! 272- به تركه ميگن باباتو بيشتر دوست داري يا مامانتو؟ ميگه مامانتو! 273- به تركه ميگن شما آشغالاتون رو تو چي ميريزيد؟ ميگه لاي نون! ميگن لاي نون؟ ميگه نميدونم لاي نون يا ناي لون! 274- جاهله واستاده بوده سر كوچه، هي اخ و تف مينداخته، باخودش ميگفته: نامرد عجب دست فرموني داشت! يك بابايي ازش ميپرسه: ببخشيد، ميشه بگيد چيكار ميكنيد؟ جاهله (يك تف غليظ ميندازه) ميگه: تو كوچه شيش متري... (يك تف پدر مادردار ديگه) ... پدر سگ عجب دست فرموني داشت! يارو ميگه: بابا يجور بگو ماهم بفهميم. جاهله باز يك تف اساسي ميندازه، ميگه: تو كوچه شيش متري.... (اخخخ تــف!) ...با تريلي هيجده چرخ اومده بود... (خخخخ تـف!) ميخواست دور بزنه.... (خخخ..تــــف) گفتم نميشه.... (تف) ...گفت: اگه شد چي؟ (ااخخخخ تتف) گفتم اگه شد بيا برين تو دهن من! (اخخخخخخ تـــف!) ...نامرد عجب دستفرموني داشت! 275- لره رو ميفرستن جبهه، بعد شيش هفت ماه برميگرده، در ميزنه، داداش كوچيكش با يك تپه ان ريش درو وا ميكنه! لره هول ميكنه، ميگه: چي شده!؟ ننه مرده.. بوا مرده؟! داداشش هيچي نميگه، فقط يك نگاهِ معني داري بهش ميندازه و ميره تو. لره جفت ميكنه، ميره تو ميبينه داداش بزرگش هم تا زير گردن ريش گذاشته! بدبخت پاك شلوارشو خيس ميكنه، ميگه: اصغرجون، تورو خدا بگو چي شده؟! كي مرده؟! داش اصغر هم يك نگاه به لره ميكنه و از اتاق ميره بيرون. لره بدبخت سراسيمه ميره تو اتاق باباش، ميبينه ريش باباش رسيده تا دم نافش! لره دو دستي ميزنه تو سرش، ميگه: بوا... بگو آخه چه بلايي سرمون اومده؟ ننه مرده؟! باباش ميگه: اي كاش ننت مرده بي... كاش بوات مرده بي... پسر آخه اين ريش تراشو چرا بردي؟! 276- تركه ميره مرغداري، جو ميگيردش... تخم ميكنه! 277- فرمانده به سربازاش مي‌گه: توي همين خيابوس پاسداري بدين. از ساعت 9 شب به بعد هم هر كس رو كه ديديد با تير بزنيد چون حكومت نظاميه، فهميدين؟ همه مي‌زنند بالا و فرمانده تا مياد بره سوار ماشينش بشه صداي تير مي‌شنوه. بر مي‌گرده و مي‌بينه يكي از سربازهاي ترك يك بنده خدايي رو كشته. مي‌گه: احمق بيشعور... مگه من نگفتم بعد از ساعت 9 تير اندازي كنين؟ الان كه ساعت 6 است. سربازه مي‌گه: ايلده قربان يه آدرسي رو پرسيد كه تا ساعت 11 شب هم پيداش نمي‌كرد! 278- به يه تركه مي‌گن: خر عاقلتر است يا گاو؟ مي‌گه: خوب معلومه ديگه گاو! مي‌گن چرا؟ مي‌گه: ايلده وقتي گاو مي‌خواد از اينطرف جاده بره اونطرف اول يه نگاه به اينطرف مي‌كنه بعد يه نگاه به اونطرف مي‌كنه بعد از جاده رد مي‌شه. ولي خر... عين گاو سرشو مي‌اندازه پايين و از جاده رد مي‌شه! 279- يه روز يه تركه داشته به ديوار مرقد امام ميشاشيده يهو بسيجي ها ميريزن سرش و يه كتك حسابي بهش مي زنن. تركه داد و بيداد مي كنه و ميگه: بابا من شاش بند شده بودم اومدم اينجا آقا شفام داده ديگه! 280- يك سوسكه مست ميكنه، شب ميره بغل دمپايي ميخوابه! 281- تركه ميره صدا و سيما تست دوبلوري بده، خلاصه ميشينه اون پشت و مسئول اونجا ميگه شروع كن. تركه ميگه: پدر هانا: هانا بيا شامتو بخور . مادر هانا: هانا بيا شامتو بخور. برادر هانا: هانا بيا شامتو بخور! جناب مسوول شاكي ميشه، ميگه: برو بيرون آقا وقت مارو نگير! تركه ميگه: آخه چرا!؟ يارو ميگه: مرتيكه ابله، هانا اصلاٌ پدر مادر نداره! تركه ميگه: آقا تورو جون بچه‌هات يك فرصت ديگه به من بده. خلاصه اونقدر خايه مالي ميكنه تا طرف راضي ميشه. باز تركه ميره پشت دستگاه، ميگه: 282- خانواده دكتر ارنست... دكتر ارنست: هانا بيا شامتو بخور! 283- آبادانيه رو برق ميگيره، ميگه: ولك ولم كن تا ولت كنم! 284- از رشتيه ميپرسن: از زنت ميترسي؟ ميگه: من؟! ...مـــن؟! ...مـــــن؟!... عين سگ! 285- تركه ميخواسته يك كبريت سوخته رو روشن كنه، (طبعاً) هرچي ميزده كبريت مادرمرده روشن نميشده. رفيقش بهش ميگه: بابا خوب شايد كبريتش خرابه! تركه ميگه: نه بابا، ايلده همين پنج دقيقه پيش روشن شد! 286- كچله ميرسه سلموني، تا از در ميره تو همه ميزنن زير خنده... كچله هم ميگه: چيه؟ اومدم آب بخورم! 287- تركه داشته با بچش گرگم به هوا بازي ميكرده، يهو جو ميگيردش بچشو ميخوره! 288- از تركه ميپرسن: ميگذاري پسرت بره دانشگاه؟ تركه ميگه: آره، به شرطي كه به درسش لطمه نزنه! 289- آبادانيه نشسته بوده وسط صحرا، داشته فكر ميكرده. بعد يك مدت يك آبادانيه ديگه مياد، بهش ميگه: ولك برو يكم اونورتر، جا باز شه ماهم بشينم! 290- تركه ادعاي پيغمبري ميكرده، ملت بهش ميگن: بابا پيغمبري همين ريختي الكي كه نيست... پيغمبرا معجزه دارن، كتاب دارن.. تو اصلاٌ كتابت كو؟ تركه يكم فكر ميكنه، ميگه: ايلده كتابا هنوز چاپ نشده، فعلاٌ جزوه ميگم بنويسيد! 291- تركه قدش كوتاه بوده، كلش بو جوراب ميداده! 292- تركه مي‌ره انگليس. صبح پاشد با زنش رفت بيرون توي خيابون. يه مرده از كنارشون رد شد و گفت: «گود مورنينگ سر». تركه جواد داد: «سر مورنينگ گود»! زن تركه پرسيد اوا آقا جعفر چي شد؟ تركه گفت هيچي! اين يارو انگليسيه گفت: «سلام عليكم» و منم بهش گفتم: «عليكم سلام»! 293- به تركه مي‌گن: سخن زرتشتو بگو. ميگه: گفتار نيك، پندار پيك، بي‌بي خشت 294- يك روز يك گوز دست يك چس را گرفته بود و ميبرد. يكي پرسيد: كجا ميبريش؟ گوزه گفت: گفتار درماني! 295- یک ترکه زنگ میزنه 118 میپرسه ببخشید شماره پلیس 110 دارین 1- )اول سايت اين جوك رو مي‌نويسيم كه تا آخر سايت شرمنده عزيزان ترك نباشيم!!!) از تركه ميپرسن چطور شد ترك شدي؟ ميگه: ايلده اول دنيا خدا ازم پرسيد: دوست داري ترك خر باشي يا فارس زن‌قحبه؟! منم گفتم: همون ترك خر بهتره! 2- تركه رفته بوده خون اهدا كنه، دكتره ازش ميپرسه: شما تاحالا چندبار همخوايگي نامشروع داشتين؟! (اين يحتمل تركش يه خورده خارجكي بوده!! دكتراي داخلي كه معمولا خايه نميكنن همچين سوالي بپرسن!!) تركه كلي قسم و آيه ميخوره كه ولله بالله، من زن و بچه دارم، اهل اين كارا نيستم تا بالاخره دكتره قبول ميكنه و خون بابا رو ميگيرن. موقع برگشت، تركه رفيقش رو تو صف ميبينه، ميگه: اصغر خيلي مواظب باش! اينجا انگار يكيو كردن، دنبال اون نامردن! 3- تهرونيه و اصفهانيه و قزوينيه ميميرن، اون دنيا ميرن كارنامه اعمالشون رو ميگيرن، ميبينن بدجوري افتضاحه و اگه اين ريختي پيش بره هر سه تايي از قعر دوزخ سر در ميارن! خلاصه ميرن پيش جبرئيل و كلي خايه مالي ميكنند كه بابا يك فرصت ديگه به ما بدين بلكه جبران كنيم و آخر مخ جبرئيل رو ميزنن و راضيش ميكنن كه يك فرصت ديگه بهشون بده، منتها با يك شرط و اون اينكه اگه اينبار يك دفعه تهرونيه خانوم بازي كنه، اصفهانيه دنبال پول باشه يا قزوينيه قزويني بازي در بياره، درجا سنگ ميشه و صاف از ته جهنم سر در مياره! خلاصه سه تايي برميگردن رو زمين و خوشحال و خندان داشتن ميرفتن كه يهو چشم تهرونيه ميخوره به يك كس‌ اساسي و هرچي ميخواد جلوي خودشو بگيره نميشه و آخر ميره يك تيكه بهش ميندازه.. تيكه انداختن همان و درجا سنگ شدن همان! قزوينيه و اصفهانيه خوب حساب كار دستشون مياد، يك نگاه به هم ميكنند و راه ميافتند. يخورده جلوتر اصفهانيه يك 100 تومني رو زمين ميبينه، هي با خودش چك و چونه ميزنه، آخر ميبينه راه نداره... خم ميشه ورش داره، يهو قزوينيه ميگه: آي بالام‌جان! خدا ازت نگذره كه هم خودتو سنگ كردي و هم منو! 4- از لاشيه ميپرسن: دوست داري تو آسيا كدوم تيم برسه به جام جهاني؟ ميگه: خوب معلومه ايران. ميپرسن: بخاطر وطن پرستي ميگي ايران؟ ميگه: نه بابا، آخه تا برسه جام جهاني آدمو ميگـاد! 5- مسؤل خوابگاه دخترا همه دخترا رو جمع مي‌كنه، ميگه: ديشب يه مرد اومده بوده تو خوابگاه. همه ميگن: واااي... يكي ميگه: هه هه هه...! مسؤل خوابگاه ميگه: اينطور كه فهميديم اين مرده رفته بوده تو اتاق يكي از دخترا. همه ميگن: واااااي... يكي ميگه: هه هه هه...! مسؤل خوابگاه ميگه: تازه، يه كاپوت هم پيدا شده. باز همه ميگن: وااااااي... يكي ميگه: هه هه هه...! مسؤل خوابگاه ادامه ميده: ولي گويا اون كاپوت سوراخ بوده. همه ميگن: هه هه هه... يكي ميگه: واااااي! 6- واسه سرشماري اومده بودن در خونه رشتيه، يارو از رشتيه ميپرسه: اسم پسر اولت چيه؟ رشتيه ميگه: اصغر. ميپرسه: خوب اسم پسر دومت چيه؟ رشتيه: ميگه اصغر!...سومي، چهارمي، پنجمي، خلاصه همه رو ميگه اصغر! ماموره شاكي ميشه، ميگه: مامور دولت رو سر كار گذاشتي؟! رشتيه ميگه: نه والله، اينها همشون اسمشون اصغره! مرده ميگه: خوب پس چجوري تو خونه صداشون ميكنيد؟ رشتيه ميگه: خوب اصغر اكبرآقا داريم، اصغر علي آقا داريم، اصغر آقا رضا داريم! 7- تركه داشته از تو جنگل رد ميشده؛ يهو يك شيره جلوشو ميگيره، ميگه: كوچولو كجا ميري؟! تركه ميگه: خونه مادر بزرگ، بخورم پفك نمكي، چاق بشم چله بشم، بعد ميام كيرمم نميتوني بخوري! 8- تركه ساعت سه نصفه شب مست و پاتيل ميرسه در خونه، هركار ميكرده نميتونسته كليد رو بكنه تو قفل در. خلاصه اونقدر سر و صدا ميكنه تا زنش بيدار ميشه، ازون بالا داد ميزنه: اصغر اقا كليد بندازم؟! تركه ميگه: نه بابا كليد دارم، سوراخ بنداز! 9- تركه ميخواسته دستكش بخره، ميره داروخونه ميگه: ببخشيد، كاپوت ‌خانواده دارين؟! 10- رشتيه مياد خونه، ميبينه يك مردك لندهور لخت مادرزاد تو اتاق خواب نشسته! خلاصه خيلي غيرتي ميشه، ميگه: مردك الندگ! تو خونه من چه غلطي ميكني؟! مرده ميگه: والله آقا من داشتم با اين خانم همسايه بالايي حال ميكردم، كه يهو شوهرش اومد، منم به شما پناهنده شدم. رشتيه دلش ميسوزه، ميگه: اشكال نداره، والله منم دل خوشي ازين طبقه بالايي ندارم. خلاصه كلي مرام ميگذاره و يك دست لباس و يك مقدار پول تاكسي ميده به مرده و با سلام وصلوات راهيش ميكنه. يكي دو هفته بعد، رشتيه داشته تو حياط خونش قدم ميزده، يهو دو دستي ميكوبه تو سرش، ميگه: اي بر پدر آدم دروغگو لعنت! منزل ما كه فقط يك طبقه‌ست! 11- عربه زنشو واسه زايمان بچه هفتم برده بوده بيمارستان، بعد از يك مدت يك پرستار مياد، آروم بهش ميگه: يك خبر بدي براتون دارم. متاسفانه بچه عقب افتاد‌ه‌ست. عربه ميگه: ولك خودشو ناراحت نكن! شيش تاشون از جلو افتادن هيچ گهي نشدن، بگذار اين هفتمي از عقب بيافته شايد يك گهي شد! 12- تو قزوين داشتن درمورد انتخابات مجلس گزارش تهيه ميكردن، يارو گزارشگره از يك پير مرد بازاري ميپرسه: به نظر شما با صلاحيت‌ترين كانديد اين دوره كيه؟ حاج آقا ميگه: بالام جان اين روزا هر الف بچه‌اي مدعيه كه كان ديده، ولي الله وكيلي هيشكي تو كل قزوين قدر اين حسين آقا آمپول زن كان نديده! 13- از رشتيه ميپرسن: چه روزايي با زنت حال مي‌كني؟ ميگه: همه روزا بجز پنجشنبه و جمعه‌ها! ميپرسن چرا؟! ميگه: اووو! پنج شنبه جمعه اونقدر شلوغه كه ژتون گير خودمم نمياد! 14- از اصفهانيه ميپرسن: ميدوني فرق شورتهاي قديم با شورتهاي جديد چيه؟ميگه: قديما بايد شورتو ميزدي كنار تا كونو ببيني، اين روزا بايد كونو بزني كنار تا شورتو ببيني! 15- تو پليس راه اتوبان قزوين يك كاميون رو نگه ميدارن، ميبينن شيشه سمت شاگرد بازه يك كون هم ازش بيرونه!! خلاصه ميرن جلو به راننده ميتوپن كه: مرتيكه فلان فلان شده، اين چه وضع افتضاحيه؟!! قزوينيه با تعجب ميگه: كدام وضع بالام جان؟! مامورا شاكي ميشن، ميگن: خودتو به نفهمي نزن!! اين چيه از شيشه اومده بيرون؟!! قزوينيه ميگه: شما هم منو ترسوندين! بالام جان اين كان بچه‌ست، گذاشتم تو راه تگري شه برم قزوين بزنم زمين! 16- يارو ازون تيمسار كس‌خلاي تير بوده، يك روز كله سحر مياد پادگان به اولين نفري كه ميرسه، داد ميزنه: سرگرد! من ديشب زنمو كردم! انجام وظيفه بود يا بيگاري؟!! سرگرده جفت ميكنه، با خودش ميگه باز اين ميخواد يك چيزي از دهن ما بكشه بيرون بدبختمون كنه. خلاصه با تته پته ميگه: چه‌چه عرض كنم قربان. تيمساره شاكي ميشه، ميگه: خاك بر سر احمقت كنند! ميره يكم جلوتر، يك گروهبانه رو ميبينه، باز همون سؤالو ميپرسه، گروهبانه بدبخت هم يكم من و من ميكنه، چيزي نميگه و فحشش رو ميخوره. تيمساره شاكي‌تر ميشه، ميره يكم جلوتر ميبينه يك سرباز صفر داره جارو ميكشه، ميره جلو ميگه: سرباز! من ديشب خانوم رو كردم. انجام وظيفه بوده يا بيگاري؟! سربازه خيلي مطمئن ميگه: انجام وظيفه بوده قربان! تيمساره كف ميكنه، ميگه: واسه چي انجام وظيفه؟! تركه ميگه: آخه اگه بيگاري بود ميداديد ما بكنيم! 17- به رشتيه ميگن اعضاي خانوادتو نام ببر، ميگه: صاايران، امرسان، موبايل، آمريكا!! ميگن: مرتيكه اين كس‌شعرا چيه ميگي؟! رشتيه ميگه: آخه شما نميدوني؛ صاايران دختر كوچيكمه، هر روز بهتر از ديروز! امرسان دختر بزرگمه، زيبا جادار مطمئن! موبايل خانمه، كه هيچ وقت در دسترس نيست! آمريكا هم خودمم، كه هيچ غلطي نميتونم بكنم! 18- تركه دو تا زن داشته. يك روز زن اولش زنگ ميزنه دفترش، با كلي ناز و اداي شوهر خفه كن ميگه: عزيزم، چرا يك سر به من نميزني؟! كلي خريد دارم. بدبخت شوهر هم ميگه: چشم خانوم، حتماٌ يك سر ميام. هنوز گوشي رو نگذاشته بوده زمين كه زن دومش زنگ ميزنه و باز با همون تريپ عشوه ميگه: عزيزم چرا نمياي پيشم، مگه نميدوني مريض احوالم؟! و باز هم تركه ميگه: چشم عزيزم، حتما ميام پيشت. خلاصه عصر ميشه و ترك عزيز قصه ما اول ميره يك سر به زن اولش ميزنه و خلاصه يوخده اوضاع گرمتر از معمول ميشه و كار به جاهاي باريك ميكشه. كارشون كه تموم ميشه، تركه ميگه: خوب عزيزم پاشو بريم بزازي لباس بخريم، زنه هم كه مشكلش حل شده بوده ميگه: نه عزيزم باشه يك وقت ديگه. خلاصه ترك نازنين قصه ما هم خداحافظي ميكنه و ميره سراغ زن دوم و خوب دور از ذهن نيست كه اونجا هم دكتربازي به جاهاي باريك ميكشه و جناب شوهر يك ربع تلنبه زدن پياده ميشه!! كارشون كه تموم ميشه، باز تركه ميپرسه: عزيزم ميخواي بريم دكتر معاينت كنه؟ زنه هم ميگه: نه حالم الان بهتره، بعداٌ ميريم! بعد از پايان هر دو ماجرا، تركه كيرشو در مياره ميگه: گربان سنه سرافراز - هم دكتر سنه هم بزاز! 19- قزوينيه يه بچه خشگل بلند كرده بوده، پاي معامله كه ميرسن قزوينه ميگه: ببين بالام جان، اگه بزاري توش بزارم 50 تومن بهت ميدم اگر هم بزاري لاش بزارم 100 تومن بهت ميدم. بچهه هم پيش خودش ميگه: عجب نرخ خوبيه! بزار يه لاپا بهش بديم 100 تومن كاسب بشيم. خلاصه تا وارد عمل ميشن قزوينيه امونش نميده و تا دسته ميكنه تو ماتحت بچه مردم! پسره هم بدبخت با هزار مكافات خودشو ميكشه بالا ميگه: خواركسده مگه قرار نبود لا پام بذاري؟! پس چرا كردي توش؟! قزوينيه ميگه: بالام جان به جون تو دست كردم تو جيبم ديدم 50 تومن بيشتر ندارم! 20- ترك ديسك كمر داشته، بچش با كيفيت به دنيا مياد! 21- رشتيه ميره دكتر، ميگه اقاي دكتر من هشت تا بچه دارم، ديگه نميخوام بچه دار بشم. چيكاركنم؟ دكتره ميگه: خوب عزيزجان، موقع عمل كاندوم مصرف كن. رشتيه ميگه: آقاي دكتر سر دو تاي اول كاندوم مصرف كرده بودم، ولي بچه دار شديم. دكتره ميگه: خوب به خانمت بگو قرص مصرف كنه. رشتيه ميگه: سر دوتاي بعدي هم خانم قرص مصرف كرد ولي باز بچه دار شديم. دكتره ميگه: به خانمت بگو ديافراگم بگذاره. رشتيه ميگه: سر دوتاي بعدي هم همين كارو كرديم ولي باز فايده نداشت. دكتره شاكي ميشه، ميگه: خوب بابا كون لقت! اصلا نكنش!! رشتيه ميگه: والله آقاي دكتر سر دوتاي آخر اصلاً نكرده بوديم! 22- يارو زن اينكارهه ميره دكتر زيبايي، ميگه: آقاي دكتر، بيزحمت دور نافم يكم مو بكاريد!! دكتره كف ميكنه، ميگه: خانم همه ميان اينجا موهاي اضافه بدن رو بسوزونن، شما اومدين دور نافتون مو بكاريد؟! زنه ميگه: والله اقاي دكتر ديديم كار و كاسبي خوبه، گفتيم يك شعبه هم بالاتر بزنيم! 23- دو تا تركه ميرن سوراخ لايه اوزن رو بدوزن، خودشون ميمونن اونور! 24- تركه عروسي ميكنه، هفته بعد دست خانوم رو ميگيره ميبره دكتر، ميگه: آقاي دكتر ما بچه‌دار نميشيم!! دكتره ميپرسه: چند وقته ازدواج كردين؟ تركه ميگه: يك هفته‌ست!! دكتره شاكي ميشه، ميگه: داداش من، اين كسه مايكروويو كه نيست! 25- بهناز و فولاد داشتن باهم حال ميكردن، فولاد به بهناز ميگه: بهناز ساك بزن! بهناز ميگه: ااا.. فولاد... مگه من دزدم؟! 26- تركه با دوتا از رفقاش تو كافه نشسته بودن، هر سه تا هم دستتاً دمق! خلاصه شروع ميكنن به درد دل، اول يكي از رفيقاش ميگه: ديروز تو كيف دخترم يك بسته سيگار پيدا كردم، آي حالم گرفته شد. تاحالا فكرشم نميكردم كه دخترم سيگاري باشه. اون يكي رفيقش ميگه: بابا اين كه چيزي نيست، من پريروز تو كيف دخترم يك بست حشيش پيدا كردم، ازون موقع تاحالا فقط ميخوام بميرم! عمري فكر نميكردم دخترم عملي باشه. تركه يك آه از ته دل ميكشه، ميگه: بابا اينا كه چيزي نيست. من ديروز تو كيف دخترم يك بسته كاپوت پيدا كردم. تا امروز فكرشم نميكردم كه دخترم كير داشته باشه! 27- يك بابايي دوتا كس بلوچ بلند ميكنه، ميبره خونه. اونجا بهشون ميگه: شما دوتا تو اين اتاق لخت شيد تا منم آماده شم. خلاصه خودش ميره تو اتاق بغلي، لباساشو در مياره و يك فروند كاندوم فرد اعلا هم ميكشه رو حضرت معامله و برميگرده تو اتاق. تا مياد تو، يكي از كسا برميگرده به اون يكي ميگه: اوره ماه پري سيل كن چون نوكين كيري داره آنگه‌ش پلاستيك در نبوته!! (الترجمه الپارسي(!): ماه‌پري ببين چه كير نويي داره، هنوز از پلاستيك در نيومده!!!) 28- قزوينيا يك ماهواره ميفرستن فضا كه دنبال سوراخ لايه ازون بگرده! 29- يك بابايي ميخواسته زن بگيره، منتها طرف آخر ادعاي غيرت بوده و ميگفته: كسي كه بخواد زن من شه، بايد چشم و گوشش بسته باشه! روش تشخيص چشم و گوش بستگي حضرت آقا هم اين بوده، كه هرجا ميرفت خواستگاري، ايشون ميگفته من بايدتو خلوت با دخترتون صحبت كنم. توي خلوت هم ايشون معاملشو در مياورده و از دختر مردم ميپرسيده: اسم اين چيه؟ خوب البته تو اين دوره و زمونه هم كه بچه هشت ساله هم ميدونه اسم اون چيه، نتيجتاٌ هرجا ميرفته، دختره ميگفته: اين كــيـــره!! و طرف هم شاكي ميشده كه: نه! من اين دختر رو نميخوام! خلاصه يكي دوسال اين وضع خواستگاري ادامه داشته، تا يك بار ميره يك جا خواستگاري و وقتي نوبت به مراسم كيرشناسي ميرسه، دختره ميگه: اين شوشوله! مرده خيلي حال ميكنه،با خودش ميگه: اين همونيه كه من ميخوام! دختر بايد اينجوري چشم و گوش بسته باشه. خلاصه ازدواج ميكنند و آخراي ماه عسلشون، يك شب مرده با خودش ميگه: الان ديگه وقتشه كه خانوم بدونه اسم اين چيه! خلاصه ميره پيش خانومش و جناب معامله رو ميكشه بيرون و ميگه: عزيزم يادته وقتي اومدم خواستگاريت، ازت پرسيدم اسم اين چيه، تو گفتي شوشول؟ دختره ميگه: آره عزيزم، يادمه. مرده ميگه: عزيزم اسم اصلي اين كيره نه شوشول! دختره هم ميگه: عزيزم، من خودم ميدونم كير چيه. ولي جلو كيرهايي كه من ديدم، اين همون شوشوله! 30- پسره شب خونشون خالي بوده، زنگ ميزنه دوست‌دخترش بياد. خلاصه دوتايي ميشينن و پسره ضمن لاس زدن با خانم، نم‌نمك عرق سگي هم مينداخته بالا. يكي دو ساعتي ميگذره و حاج آقا پاك مست ميكنه و آمپر حشر هم ميزنه بالا و يهو ميره واسه زير يخم حاج خانوم!! بعد يك ربع آخ و اوخ و آه و اوه، پسره عرق ريزان بلند ميشه، خيلي ناراحت و دمغ ميگه: عزيزم، به خدا اگه ميدونستم پرده داري، بهت دست نميزدم!! دختره هم با هزار بدبختي بلند ميشه ميگه: آره نكبت! منم اگه ميدونستم ميخواي همچين كاري باهام بكني، لااقل شلوار لي‌مو در مياوردم! 31- دوتا خانم روي صندلي عقب يك تاكسي نشسته بودند و درباره دوست پسرهاشون صحبت مي‌كردند. اولي به دومي مي‌گه: علي رو كه مي‌شناسي، تازگيها لاپات (منظور خط ريش بلند) گذاشته خيلي بهش مياد.... دومي هم مي‌گه آره رضا رو هم كه مي‌شناسي، اونم لاپات گذاشته و... يارو راننده كف مي‌كنه مي‌گه حالا كه سنگ مفته بزار ما هم يه سنگي بندازيم شايد خورد به هدفت... برمي‌گرده به خانوما مي‌گه: ببخشيد آبجي، ما هم ميتونيم لاپات بزاريم. يكي از خانوما مي‌گه: بعله كه مي‌تونين، فقط بايد يك كمي بزارين بلندشه! راننده هم مي‌گه: آبجي به خدا رسيده به داشبورد، ديگه از اين بلندتر نمي‌شه!؟ 32- يك خانمي يك سگي داشته به نام توتر. يك شبي ايشون (منظور خانومست نه سگه!) خوابيده بودن، كه يك بابايي مياد تو خونه دزدي. خلاصه يارو همه خونه رو ميگرده و محض رضاي شيطان، يك آفتابه بدرد بخور هم پيدا نميكنه! جناب دزد خيلي شاكي ميشه، آخر ميره تو اتاق خواب ميبينه، يك خانم نسبتاٌ پا به سن گذاشته‌اي رو تخت خوابيده. با خودش ميگه: كس‌عمش! حالا كه قراره دست خالي برگرديم، لا اقل بگذار يك حالي بكنيم! خلاصه ميپره رو زنه و يالله مشغول كار خير ميشه. زنه هم تو همون حال خواب و بيدار، داد ميزنه، تــــوتــــر! برو تـوتـر! دزده بدبخت عرق ريزان ميگه: آبجي والا ديگه ازين توتر نميره! 33- بچه خوشگله موبايل بسته بوده كمرش، قزوينيه ميبينه، ميگه: وااااي! ببم جان براش اف‌اف هم گذاشتي؟! 34- عربه گلوش پيش يك دختره گير كرده بوده، منتها دختره هچ رقم با عربه حال نميكرده و طرف هرچي ميومده خواستگاري، دختره هربار يك بهانه تخمي ميگيرفته و جواب رد ميداده. خلاصه آخر باباي دختره ميگه: ببين دخترجان، من ديگه روم نميشه واسه اين بدبخت يك دليل بيخود سرهم كنم. خودت بشين باهاش صحبت كن، بهش بگو مشكلت چيه. خلاصه دختره و عربه رو ميشونن تو يك اتاق، دختره ميگه: شوهر من بايد پنج تا قصر برام بخره! عربه ميگه: چشم عرب كور، ميخره! دختره ميگه: شوهر من بايد يازده تا بنز آخرين سيستم زير پام بگذاره. باز عربه ميگه: چشم عرب كور، ميگذاره! دختره ميگه: شوهر من بايد از گل نازك‌تر بهم نگه. عربه ميگه: چشم عرب كور، نميگه. خلاصه دختره هرچي ميگه، عربه قبول ميكنه، آخر دختره شاكي ميشه، ميگه بگذار يك چيزي بگم كه عمري نتونه، ميگه: شوهر من بايد معاملش يك متر و سي سانت باشه! عربه خيلي ناراحت ميشه، يكم من و من ميكنه، آخر سرشو تكون ميده، يك آهي ميشكه، ميگه: چشم عرب كور، ميبره! 35- تركه خانوم بلند ميكنه، ميبره مهديه، شروع ميكنه به كار خير!! سر سيم ثانيه مامورا ميريزن، خرشو ميگيرن، ميگن: مرتيكه بي ‌همه چيز! اين چه گهيه كه داري اينجا ميخوري؟! تركه شاكي ميشه، ميگه: ايلده مگه خودتون صبح تا شب تو تلوزيون نميگيد: مكان، مهديه تهران؟! 36- پسر دهاتيه تازه اومده بوده تهران، همون روز اول تو ولي‌عصر چشمش ميافته به يكي ازين شاه‌كساي ناب تهران با هفت قلم آرايش (ازون تريپايي كه موقع راه رفتن ماتحت مبارك ميدون آزادي رو دور ميزنه!!) خلاصه پسره مياد جلو، خيلي مودب ميگه: ببخشيد... جسارتاٌ عرضي داشتم. دختره ميگه: بفرماييد. پسره آب دهنشو قورت ميده، ميپرسه: ببخشيد، اين دوست دختر كه ميگن شماييد؟! 37- رشتيه به زنش ميگه: خانم جان، يك قرص وياگرا بده، امشب يك حال اساسي بكنيم! زنش ميگه: اووو! فقط دو تا قرص مونده، اونم مال مهموناست! 38- ملكه انگليس داشته از يك بيمارستان بازديد ميكرده، وارد يك اتاق ميشن، ميبينن مريضه داره رو تخت جلق ميزنه! ملكه جا ميخوره از رئيس بيمارستان ميپرسه: اوه! آقا خواهش ميكنم بفرماييد اين چه وضعيتي است؟ رئيس بيمارستان جواب ميده: چيزه! بله! ببخشيد! يادم اومد. اين مريض ميزان ترشح اسپرمش خيل? زياده، اگر روزي 5 بار تخليه نكنه حالش وخيم ميشه! ملكه ميگه: عجب! حالا فهميدم! خلاصه ازونجا رد ميشن، تو بخش بعدي وارد يك اتاق ميشن، ميبينن يك پرستاره داره براي يك مريض ساك ميزنه! ايندفعه قبل ازينكه ملكه سئوال كنه، دكتره ميگه: اين مريض هم همون مشكل رو داره، ولي اين بخش خدمات بهتري ارائه ميده! 39- ميخواستن بن لادن (يا يك كله خري شبيه اون!) رو شكنجه بدن، از ملت نظر خواهي ميكردن كه چيكارش كنند. نظر تركه رو ميپرسن، ميگه: ايلده سر يك ميله رو داغ كنيد، خوب كه سرخ شد، از طرف سردش بكنيد تو كونش!! ملت كف ميكنن، ميپرسن: حالا چرا از طرف سردش؟! تركه ميگه: تا هركي خواست درش بياره، دستش بسوزه! 40- از قزوينيه ميپرسن: از كدوم بازيكن فوتبال خوشت مياد؟ ميگه: اليور كان! 41- رشتيه نصفه شب ميخواسته بره بشاشه، به زنش ميگه: خانم جان، يك دقيقه اين جاي منو نگردار، من الان ميام! 42- به قزوينيه ميگن: يك آهنگ بخون كه باهاش خيلي حال ميكني. قزوينيه ميزنه زير آواز: كبوتر بچه كرده، كاش بودي و ميديدي! 43- بعد از جنگ، يك عالمه سردار مردار الكي اضافه‌حقوق بگير رو دست دولت باد كرده بوده، با خودشون فكر ميكنن يك برنامه‌اي پيدا كنن كه يك پولي به اينها بدن بازخريدشون كنن و از شرشون راحت شن. تو جلسه قرار ميگذارن كه هر سرداري ميتونه معادل درازترين فاصله در بدنش به انتخاب خودش در ازاي هر سانت ده هزار تومن بگيره و بره رد كارش. يكي قدش خيلي بلند بوده، ميگه از فرق سر تا نوك پا. اندازه ميگيرن 240 سانت بوده حساب ميكنن بهش ميدن. يكي ديگه دستهاش دراز بوده، ميگه از نوك انگشت چپ تا نوك انگشت راست. 2 متر بوده، 2 ميليون ميگيره. بعدي مياد، ميگه: از نوك معامله تا محل تخمتين! ميگن: مطمئني؟ اين كه چيزي نميشه. يارو ميگه: نه من همينقدر قبول دارم. ميگن هرجور ميل خودته. خلاصه شلوار يارو رو ميكشن پايين، ميبينن يارو اصلاً تخم نداره! ميگن مرد حسابي پس تخمات كو؟ يارو ميگه: فـاو! 44- تركه و لره با هم ميرن شكار، منتها فقط لره تفنگ داشته. خلاصه وسطاي جنگل بودن كه يهو يك شير هيكلي ميگذاره دنبال تركه! خلاصه اون بدبخت هم جفت ميكنه، شروع ميكنه با آخرين سرعت دويدن، و درضمن سر لره داد ميزده كه: بكشش...بكشش! لره هم تفنگشو در مياره، نشونه ميگيره، بنگ! ميزنه يك تخم آقا شيره رو ناكت ميكنه! شيره شاكي ميشه، سريع تر ميگذاره دنيال تركه.... اون بدبخت هم باز در عين دويدن، داد ميزنه: بكشش...بكشش!! باز لره نشونه ميگيره، اينبار ميزنه اون يكي تخم آقا شيره رو ناكت ميكنه! شيره ديگه پاك شاكي ميشه، با چشماي خون گرفته ميگذاره دنبال تركه... اون بدبخت هم در عين اينكه داشته با همه وجود ميدويده، داد ميزنه...بابا بــكـــشــــش! بـــكـــشـــش!! لره دوباره نشونه ميگره،...بنگ! اينبار كير اقا شيره كنده ميشه! تركه شاكي ميشه، داد ميزنه: بابا اين ميخواد منو بخوره، نميخواد كه بكنه! 45- قزوينيه يك تريپ بچه خوشگل بلند ميكنه، ميبره خونه. خلاصه واسه اينكه مخ بچه رو بزنه، ميره آلبوم خانوادگيشون رو مياره، شروع ميكنن با هم تمشا كردن و درضمن قزوينيه واسه پسره تعريف ميكرده كه: بالام جان، اينو كه ميبيني، پسر خالمه... من كردمش، مهندس شد! اين يكي رو كه ميبيني، پسر داييمه، اينم من كردم، دكتر شد!! خلاصه همين طور يكي يكي ملت فاميل رو نشون پسره ميداده و ميگفته كه من كردمش و فلان كاره شد، يهو مادر قزوينيه از آشپزخونه داد ميزنه: بالام جان، اگه ميده بكن... اگه نميده هم بيخود فاميلو كوني نكن! 46- رشتيه با خانمش و يك باباي ديگه تو كوپه قطار بودن، شب ميخواستن بخوابن، رشتيه و زنش پايين ميخوابن، جناب غريبه هم ميره رو تخت بالا ميخوابه. خلاصه يك مدت ميگذره، يهو يارو ميگه: آقا خجالت بكش! تو كوپه قطار عمومي اين كارا قباحت داره! رشتيه، هول ميكنه، ميگه: والله ما كار بدي نميكرديم! دوباره يك مدت ميگذره، باز مرده ميگه: د آقا قباحت داره! من اين بالا خوابيدم، اين چه كاريه شما پايين ميكنيد؟! باز رشتيه شرمنده ميگه: والله ما كار خاصي نميكرديم، فقط خوابيده بوديم. خلاصه يك مدت ميگذره و يك بند مرده غر ميزده كه اقا اين چه كاريه ميكنيد و رشتيه هم هي قسم و آيه ميخورده كه كار بدي نميكنه. بالاخره رشتيه شاكي ميشه، ميگه: اصلاٌ تو بيا پايين بخواب، من ميرم بالا ميخوابم. مردك هم كه همينو ميخواسته، جنگي مياد پايين و بسم الله شروع ميكنه با زن رشتيه، حالا نكن، كي بكن!! رشتيه از تخت بالايي سر وصدا رو ميشنوه، با خودش ميگه: بنده خدا راست ميگفت، ازين بالا ناجور به نظر مياد! 47- رشتيه به زنش مشكوك بوده، يك بار بايد ميرفته مسافرت، زير تخت خانم يك سطل ماست ميگذاره و يك گوشكوب هم ميبنده به زير تخت، تا اگه بيشتر از يك نفر رو تخت خوابيدن گوشت كوبه بياد پايين وماستي شه. خلاصه ميره سفر و چهار روز بعد برميگرده ميبينه ماسته دوغ شده! 48- جاهله با رشتيه دعواش ميشه،‌ جاهله گردن رشتيه رو ميگيره،‌ رشتيه ميگه:‌ اووو! اول خايه‌ها رو ول كن! 49- زنه ميره پرنده فروشي، ميگه: من يك طوطي باهوش ميخوام. يارو ميبردش جلوي يك قفس، ميگه: خانم اين باهوش ترين طوطيه كه من تاحالا ديديم. زنه به طوطيه ميگه: سلام طوطي. طوطيه ميگه: سلام خانم! زنه ميگه: من اگه تو رو بخرم و ببرم خونه، بعد فردا با يه آقايي بيام خونه، تو چي ميگي؟! طوطيه ميگه: ميگم سلام جنده خانم!! زنه بهش بر ميخوره و ميگه: واه! چه طوطيه بي ادبي! من اينو نميخوام! يارو فروشندهه ميگه: خانم شما اصلاً ناراحت نباشين. من دو هفته باهاش كار ميكنم، اخلاقش درست ميشه. خلاصه زنه دو هفته بعد مياد، به طوطيه ميگه: سلام طوطي. طوطيه ميگه: سلام خانم. زنه ميگه: من اگه تو رو بخرم و ببرم خونه، بعد فردا با يه آقايي بيام خونه تو چي ميگي؟! ميگه: ميگم سلا م خانم. خوش اومدين آقا! زنه ميگه: اگه با دو تا آقا بيام چي؟! طوطيه ميگه:‌ سلام خانم،‌ خوش آمدين آقايون! زنه ميگه: اگه با سه تا آقا بيام چي؟! باز طوطي همونو ميگه. خلاصه همينجور تعداد آقايون زياد ميشه تا ميرسن به شيش تا آقا. يهو طوطيه شاكي ميشه، ميگه: ببين محمود آقا! نگفتم خانم جندست! 50- خانم معلمه سر كلاس از يه بچه تخسه مي پرسه:‌ اگه سه تا گنجشك سر يه شاخه درخت نشسته باشن،‌ بعد ما يكيشون رو با تير بزنيم، چند تا گنجشك رو درخت ميمونه؟ بچهه ميگه:‌ هيچي! معلمه ميگه: نخير دو تا ميمونه. بچهه ميگه: خوب اون دو تا هم از صداي تير فرار ميكنن ديگه.‌ معلمه يكم فكر ميكنه، ميگه: جوابت درست نبود ولي از طرز فكرت خوشم اومد! بعد شاگرده ميگه:‌ خانم حالا ما يه سوال بپرسيم؟! معلمه ميگه:‌ بپرس. پسره‌ ميگه: اگه سه تا خانم تو خيابون بستني بخورن، اولي گاز بزنه، ‌دومي ليس بزنه و سومي ميك بزنه، كدومشون ازدواج كرده؟! معلمه يكم فكر ميكنه، ميگه:‌ خوب معلومه،‌ سومي! بچهه ميگه:‌ نه...جوابتون درست نبود. اوني كه حلقه دستشه ازدواج كرده، ولي از طرز فكرت خوشم اومد! 51- عربه شرت خارجي ميپوشه، از پشت احساس غربت ميكنه! 52- يه عربه پاهاش پرانتزي بوده،‌ بهش ميگن چرا اين جوريه؟ ميگه حتماً موضوع مهمي بينشه! 53- آبادانيه داشته لب دريا راه ميرفته،‌ يه بسيجيه مياد بهش گير ميده‌ كه: تو چرا آستين كوتاه پوشيدي؟! آبادانيه ميگه: ولك تو به روح اعتقاد داري؟! بسيجيه ميگه: چرا مزخرف ميگي مردك؟! من دارم ميگم تو چرا لباس آستين كوتاه پوشيدي؟ آبادانيه ميگه: ولك خوب بگو به روح اعتقاد داري؟ بسيجيه ميگه: منو شاكي نكن! دارم بهت ميگم چرا آستين كوتا پوشيدي؟ باز آبادانيه ميگه: خوب ولك سوال سختي كه نيست، تو به روح اعتقاد داري يا نه؟ بسيجيه شاكي ميشه، ميگه: دارم،‌ منظور؟ آبادانيه ميگه:خوب كيرم تو روحت! هوا گرم ديگه! 54- تركه و رشتيه ميخواستن يك حالي باهم بكنند، اول رشتيه مشغول ميشه. تركه هم حس رفاقاتش گل ميكنه، با خودش ميگه: بگذار يك حالي بهش بدم. شروع ميكنه بلند بلند داد زدن كه: آره...بكن عزيزم... فشار بده... محكم‌تر... جرم بده..خورده شيشه بريز.. پارم كن!! يهو رشتيه ميشكه بيرون، شروع ميكنه دويدن! تركه ميپرسه: كجا ميري؟! رشتيه ميگه: تو با كون خودت اين ريختي تا ميكني، با كون من ميخواي چيكار كني؟! 55- تو رشت زلزله مياد، رشتيه دوازده روز ميگرده تا زنشو پيدا كنه!...آخه نميدونسته زير كدوم آوارو بايد بگرده! 56- رشتيه براي بار اول تو زندگيش اتوبوس دو طبقه ميبينه، ميره جلو از رانندش ميپرسه: آقاجان، اين اتوبوس كجا ميره؟ شوفره ميگه: انقلاب. رشتيه يكم مكث ميكنه، ميپرسه: ببخشيد، طبقه دومش كجا ميره؟! شوفره فكر ميكنه طرف سر كارش گذاشته، برميگرده ميگه: ميره به كس ننه تو! رشتيه با تعجب ميگه: اووو! يعني شركت واحد به اونجا هم خط گذاشته؟! 57- بچه تخسه از مامانش ميپرسه: مامان جون، اين ممد طبقه پاييني از كجا اومده؟ مامانه ميگه: يه روز بابا-مامانش يه كدو خريده بودن،‌ وقتي بريدنش ممد از توش دراومد. بچهه باز ميپرسه: پس اين عباس طبقه بالايي از كجا اومده؟ مامانش ميگه: اونم مامانش يه كلم خريده بود،‌ وقتي وازش كرد، عباس توش بود. بچهه يه سري تكون ميده، ميگه: عجب! پس فقط تو طبقه ما بكن‌بكنه! 58- زنه رشتيه هركار ميگرده ارضا نميشده، آخرش ميره سكس‌شاپ، ميگه: ببخشيد من يك كير مصنوعي ميخواستم. فروشنده اشاره ميكنه به ويترين پشت سرش ميگه: كدوم يكي رو ميخواين؟ زنه يكم فكر ميكنه، ميگه: اون قرمزه رو. فروشندهه ميگه، ببخشيد خانوم، ما كير قرمز نداريم! زنه اشاره ميكنه ميگه: اوناها بابا، اون قرمزه بالا سمت چپ. مرده يك نگاهي ميكنه، ميگه: شرمنده خانوم كپسول آتشنشانيمون فروشي نيست! 59- عربه سوار تاكسي ميشه، ميشينه كنار يك دختره آخر تيكه. يك مدت ميگذره، برميگرده به دختره ميگه: ببخشيد خواهر، يك سوال جنسي داشتم! دختره ميگه:خفه شو كثافت نكبت! باز يك مدت ميگذره، باز عربه ميپرسه: ببخشيد، ميتونم يك سوال جنسي بپرسم؟! دختره ميگه: گمشو سوال جنسي رو برو ازون ننه قحبت بپرس! خلاصه عربه اونقدر گير ميده تا آخر دختره حوصلش سر ميره، ميگه: بپرس ببينم چه مرگته؟! عربه ميگه: شرمنده خواهر، جنس اين شلوارتون چيه؟! 60- كرده ميخواسته واسه چراغ قوه‌ش باطري بخره، چراغ قوه رو ميگذاره تو جيبش ميره بقالي، اشاره ميكنه به جيب شلوارش ميگه: قوه‌شو داري؟ بقاله يك نگاه به جيب قلنبه يارو ميكنه، جفت ميكنه ميگه: نه به جون تو نه قوه‌شو دارم، نه بُنيه‌شو! 61- قزوينيه مياد تهران بواسيرشو عمل ميكنه، بعد ميره شركت بيمه كه پولشو بگيره، اونجا بهش ميگن چون شما تو قزوين بيمه هستيد، بايد بريد همونجا پولتون رو بگيريد. خلاصه قزوينيه هم برميگرده قزوين، ميره شركت بيمه ميگه: بالام جان من تهران عمل جراحي داشتم، گفتن بيام اينجا پولمو بگيرم. مسوول اونجا ازش ميپرسه: شما كجاتون رو عمل كردين؟ قزوينيه ميگه: بواسيرم رو. يارو ميگه: اهكي! بالام جان بيمه كه پول عمل زيبايي رو نميده! 62- مزاحمه زنگ ميزنه خونه يك بدبختي، ميگه: ببخشيد گوشي دستتونه؟ يارو ميگه: بعله. ميگه: خوب پس بي‌زحمت بكنيدش تو كونتون! يارو شاكي ميشه و طرف قطع ميكنه. سه چهار روز بعد باز مزاحمه زنگ ميزنه همون خونه، ميگه: ببخشيد گوشي دستتونه؟ مرده مياد تيز بازي در بياره، ميگه: نه! مزاحمه با صداي متجب ميگه: ااا... يعني هنوز تو كونتونه؟! 63- رشتيه صبح از خواب پا ميشه ميبينه چهارتا آجر گذاشتن زيرش، زنشو بردن! 64- رشتيه اسم دوست دخترش شيرين بوده، يك تريپ خيلي عاشق‌پيشه‌ بازي در مياره رو كيرش اسم دوست دخترش رو خال‌كوبي ميكنه، منتها وقتي كيرش خوابيده بوده فقط يك "ن" ديده ميشده. يك بار رفته بوده حموم عمومي، ميبينه رو كير يك عربه هم فقط يك ن معلومه. خلاصه يوخده به دوست دخترش شك ميكنه، يهو كير عربه بلند ميشه، ميبينه روش نوشته: شركت فراورده‌هاي نفتي ايران و عربستان! 65- يارو داشته واسه رفيقاش خالي ميبسته كه: آره اون روز رفته بودم شكار، يهو يك خرس وحشي ديدم، زدم با يك تير كارشو ساختم. وقتي خواستم ببرمش ديدم خيلي سنگينه، يه رونش را كندم انداختم رو شونه‌ام، بقيه‌اش رو گذاشتم براي لاشخورها. ديگه داشتم برمي‌گشتم كه يه خرس گنده ديگه بهم حمله كرد، اونم شكار كردم و يه رونش رو كندم و انداختم روي اون يكي شونم. يهو تلفن زنگ ميزنه، يارو ميره تلفن رو جواب ميده، وقتي برميگرده يادش رفته بوده داشته چي ميگفته. به رفيقش ميگه: خوب كجا بودم؟ رفيقش ميگه: اونجا كه دوتا رون رو شونت بود. يارو ميگه: آره داداش داشتم مي گفتم, دوتا روناشو گذاشتم رو شونم و آقا آاااي كردم! 66- تركه مادرش مرده بوده، داشته ضجه مي‌زده و مي‌گفته: نوار بهداشتي بدين! نوار بهداشتي بدين! ملت ميگن: بابا حالا تو اين هيرويري نوار بهداشتي مي‌خواي چي?ار؟ ميگه مي‌خوام خون گريه كنم! 67- پسر دهاتيه داشته از صحرا برمي‌گشته خونه، ميبينه يه دختري مثل پنجه آفتاب داره تو رودخونه خودشو مي‌‌شوره. پسره واميسته يه تريپ نگاه مي‌كنه بعد يهو پا ميگذاره به فرار، حالا ندو كي بدو. خلاصه ميدوه تا مي‌رسه به دهشون، رفيقش ازش مي‌پرسه: حسني چته؟ چرا فرار ميكني؟ حسني ماجراي دختره رو تعريف مي‌كنه و ميگه: ننم گفته بود اگه به زن نامحرم نگاه كنم خدا منو سنگ مي‌كنه،‌ منم احساس كردم از يه جاييم دارم سنگ مي‌شم! 68- رشتيه ميره نجاري ميگه: قربون يك كمد بساز اصغرآقا توش نباشه! 69- قزوينيا به كون ميگن: امرسان... زيبا....جادار....مطمئن! 70- يارو داشته تو خيابوناي قزوين قدم ميزده، يهو ميبينه يه قزويني افتاده دنبالش. خلاصه ازين خيابون به اون خيابون، ازين كوچه به اون پس كوچه... ميبينه خير، طرف دست بردار نيست. همينطور كه تو اين فكر بوده كه چيكار كنم كه از شر اين لعنتي خلاص شم، يهو به كلش ميخوره كه يه گوز اساسي بده، بلكن يارو از بوش بدش بياد دست از سرش برداره. خلاصه با تمام قوا يك گوز با پدر مادر خوش صدا از خودش صادر ميكنه، ولي قزوينيه دست بردار نبوده. خلاصه آخر ميپيچه تو يك كوچه بن بست، گير ميفته. يارو ميرينه به خودش، داد ميزنه: خار كسده! از جون من چي ميخواي؟!! قزيني ميگه: بالام جان، هر كي بوق ميزنه سوارم ميكنه! 71- زنه شيون كنان ميره پيش رئيس كلانتري شهرشون، ميگه: حاج آقا اين سربازتون به پسر من تجاوز كرده! سرهنگه ميگه: خانم بيخود كه نميشه به سرباز مملكت تهمت زد... اين ادعاتون بايد ثابت شه. خلاصه دستور ميده يك تشت آب ميكنن و بچه خانم رو ميشونن توش و بهش ميگن بگوز! پسره ميگوزه، از تو آب چند تا حباب كوچيك مياد بيرون. سرهنگه يك نفس راحت ميكشه، ميگه: ديدي حاج خانم بيخود به سرباز مملكت تهمت زدي؟! پسرت سالم سالمه. زن شاكي ميشه، ميگه: يعني چي؟! آخه چه ربطي داره؟! سرهنگه شلوارشو ميكشه پايين، ميشينه تو تشت، ميگوزه... يهو همه آب تشت خالي ميشه! برميگرده به زنه ميگه: ديدي حاج خانوم؟ كون گاييده شده اينطور ميشه! 72- رشتيه مياد خونه، ميبينه زنش لخت رو تخت خوابيده، ميگه: خانم جان، بازم كه تو لختي؟! زنش ميگه: آخه لباس ندارم! رشتيه شاكي ميشه، ميره در كمد رو باز ميكنه، شروع ميكنه به شمردن لباسها: اين يك دست... اين دوتا... اين سه تا...اين چهار تا... اين پنج تا... اين شش تا... اهه پس كو اصغرآقا؟ 73- رشتيه داشته با پسرش از يك دهي رد ميشده، پسرش ازش ميپرسه: باباجون، چرا اين آقاهه داره پستوناي اين گاوه رو ميماله؟! رشتيه ميگه: واسه اينكه اين آقا ميخواد اين گاوو بخره، ميخواد مطمئن شه كه مريض نيست. پسره يهو هول ميكنه، ميگه: ااا...بابايي... يعني اكبرآقا هم ميخواد مامانو بخره؟! 74- پيرمرده ميره داروخونه، ميگه: آقاي دكتر، يك چهارم قرص واياگرا بدين. دكتره كف ميكنه، ميگه: پدر آخه يك چهارم قرص كه به جايي نميرسه. پيره مرده ميگه: اي بابا، ما كه اين كارا ازمون گذشت.، همونقدر بلند شه كه من رو كفشام نشاشم كافيه! 75- خلبانه همين كه هواپيما از زمين بلند ميشه، ميكروفون رو ميگيره دستش و كس شعريات هميشگيش رو بلغور ميكنه كه: سلام، من خلبانم و فلان و بيسار...، منتها بعد كه حرفاش تموم ميشه، يادش ميره ميكروفون رو خاموش كنه. خلاصه بعد از يك مدت برميگرده به كمك خلبان ميگه: تو كنترل رو بگير دستت، من اين ساندويچم رو بخورم، بعدم برم ترتيب اين مهماندار جديده رو بدم كه خيلي كسه! و طبيعتاٌ همه اين حرفها هم داشته بلند بلند تو هواپيما پخش ميشده! يكي از مهماندارا كه اين وضع مفتضح رو ميبينه، شروع ميكنه دويدن طرف كابين خلبان كه ديگه بيشتر سوتي نده، وسط راه يك پيرزنه جلوشو ميگيره، ميگه: دخترم حالا اونقدر هم عجله نكن، خلبان گفت اول ميخواد ساندويچشو بخوره! 76- دختره ميره دكتر، ميگه: آقاي دكتر من سرم درد ميكنه. دكتره هم ازون حيزاي مادر قحبه بوده، نگاه ميكنه ميبينه دختره تيكه تميزيه، با خودش ميگه بگذار يك حالي بكنيم! خلاصه به دختره ميگه بلوزشو دربياره، بعد شروع ميكنه مالوندن پستوناي دختره! دختره شاكي ميشه، ميگه: آقاي دكتر، من سرم درد ميكنه، چرا سينمو گرفتي؟! دكتره خودشو ميزنه به عصبانيت، ميگه: خانم شما كه از علم پزشكي چيزي نميدونن، خواهش ميكنم مداخله نكنيد! بعد يك مدت دختره رو ميخوابونه رو تخت و شروع ميكنه با جاي ديگش ور رفتن. باز دختره اعتراض ميكنه كه بابا سردرد چه ربطي به اينجاي آدم داره؟! دكتره هم جواب ميده كه شما از علم پزشكي چيزي نميدونيد، من دارم معاينتوت ميكنم! خلاصه بعد يك مدت كار بيخ پيدا ميكنه و دكتره يا علي مدد شروع ميكنه به كردن، اون هم چه كردني!! وسطاي كار، دختره ميگه: ببخشيد آقاي دكتر، ميشه اون درو ببنديد؟ دكتره ميگه: واسه چي؟ دختره ميگه: آخه مردم تو راهرو هم چيزي از علم پزشكي نميدونن، خداي نكرده فكر ميكنن شما داريد منو ميكنيد! 77- تو مشهد معلمه رفته بوده دستشويي دانش آموزا، يهو يك گوز گوش خراش از خودش صادر ميكنه! يك يارو پسره تازه اومده بوده تو دستشويي، شروع ميكنه لگد زدن به در كه: آي يره مادر قحبه، تو كلاس چندي؟! معلمه از ترس آبروريزي صداش در نمياد، ولي يارو ول كن نبوده و همينجور ميكوبيده به در و خوار مادر معلمه رو دوره ميكرده! آخر معلمه، صداشو نازك ميكنه، ميگه: مو كلاس دومم. شاگرده با لگد محكم ميكوبه به در، ميگه: گه خوردي مادر قحبه! گوزي كه تو دادي، از كلاس پنجم هم رد بود! 78- شباهت برنامه كودك با پستون خانم‌ها:...هردو مال بچه‌هاست، ولي اكثراٌ بزرگترها استفاده ميكنند! 79- يك بابايي ميخوره زمين دستش پيچ ميخوره، منتها كون گشاديش ميومده كه بره دكتر نشونش بده. خلاصه دستش يك مدت همينجور درد ميكرده، تا يك روز رفيقش بهش ميگه اين داروخونه سر كوچه يك كامپيوتر آورده كه صد تومن ميگيره، سر سه سوت هر مرضي رو تشخيص ميده. يارو هم ميگه: خوب ديگه صد تومن كه پولي نيست، بريم ببينيم چه جورياست. خلاصه ميره اونجا، ميبينه يك دستگاه گنده گذاشتن، جلوش يك شكاف داره، روش نوشته: لطفاٌ اسكناس صد توماني وارد كنيد. يارو يك صد تومني ميگذاره، يهو يك چيز قيف مانند مياد بيرون، ميگه: نمونه ادرار! طرف هم با خجالت ميكشه بيرون و ميشاشه تو جناب قيف. بعد از دو سه دقيقه تلق تولوق و بوق بوق، كامپيوتره يك تيكه كاغذ ميده بيرون كه روش نوشته بوده: يكي از تاندنهاي دست شما پاره شده. بايد يك هفته ببندينش و باهاش كار سنگين نكنيد تا خوب شه. يارو كف ميكنه كه اين لا مصب اينهمه چيز رو چطور از شاش آدم ميفهمه؟! خلاصه كرمش ميگيره كه ببينه ميشه گولش زد يا نه. فرداش يك شيشه مربا ورميداره، تا نصف توش آب شير ميريزه، بعد ميده سگش توش بشاشه، يك دونه از آدامساي دخترش رو هم ميندازه توش، آخر كاري هم يك تريپ جلق ميزنه، يكم از آب كيرش رو اضافه ميكنه به معجون، بعدم ميره همون داروخونه، معجونش رو ميريزه به جاي نمونه ادرار. كامپيوتره يك 15 دقيقه قيژ قيژ و دلنگ دلونگ ميكنه، بعد يك كاغد چاپ ميكنه ميده بيرون كه روش نوشته بوده: آب شيرتون آهك داره، بايد لوله كش بياريد درستش كنه. -سگت قلبش ناراحته، همين روزها تموم ميكنه. -دخترت حاملست، بايد بري خر پسر طبقه پاييني رو بگيري. -درضمن اگه بخواي همينجوري يك بند جلق بزني، تاندن دستت هيچ وقت خوب نميشه! 80- اصفهانيه ميره پيش ملاي محل واسه پرسيدن مسائل شرعي، ميگه: حاج آقا، من سر نماز جاي هفت نقطه بدن، هشت نقطه بدنم ميچسبه به زمين، نمازم باطل ميشه، ميگين با اين كير چيكار كنم؟! ملاهه يكم فكر ميكنه، ميگه: چاره اي نيست، بايد يك قسمتش رو كوتاه كرد! خلاصه يارو رو ميخوابونه رو تخت و بيهوشش ميكنه براي انجام عمل ختنه، منتها يهو با خودش ميگه: حالا من چقدر ببرم كه از مردي نيفته؟ ميترسم خيلي كوچيك بشه، من كه اندازه دستم نيست! خلاصه ميفرسته دنبال حاجيه خانم كه به عنوان يك زن بياد نظر بده. حاج خانوم مياد و از گوشه چادر يك نگاه ميندازه به معامله يارو، ميگه: حاج آقا، من ميگم حيفس! يك پاشو ببرين! 81- قزوينيا به برادرزن ميگن: نون زير كباب! 82- تركه زن ميگيره، شب اول تو حجله تا ميان مشغول شن يهو عروس سكته ميكنه ميميره! تركه خيلي ناراحت ميشه، ميگه: بابا اينكه نشد، اينهمه خرج كرديم و حالا يك دور هم نكنيم خيلي ستمه! ميكنيم، به ملت ميگيم بعد از كار مرد! خلاصه مشغول ميشه، همچين كه نوك كار فرو ميره يهو زنه شكه ميشه و بلند ميشه ميشينه. تركه ميزنه تو سرش شروع ميكنه بلند بلند گريه كردن! عروسه ميگه: بابا من زنده شدم، بايد خوشحال باشي، چرا گريه ميكني؟ تركه وسط همون گريه زاريش، ميگه: بابام! عروسه ميگه: بابات چي؟ باز تركه ميكوبه تو سرش، ميگه: بــــابـــام! عروسه ميگه: خوب بابات چي؟! تركه ميگه: اگه ميدونستم نميگذاشتم بميره! 83- يك قمري با يك بلبل ازدواج ميكنن، اسم بچشون رو ميگذارن: قُنبل! 84- تركه رو به جرم سرقت محاكمه ميكنند، ميگن طبق حكم شرع بايد يك دستشو قطع كنيم. ميان دست راستشو قطع كنند، ميبينند روش با خال كوبي نوشته: مرگ بر آمريكا! ميگن اين دستو كه نميشه قطع كرد... ميرن دست چپش رو قطع كنند، ميبينن نوشته: مرگ بر اسرائيل! ميگن اي بابا اين دستم كه صلاح نيست قطع شه. خلاصه هرجاشو ميان قطع كنند، ميبينن يك شعار انقلابي روش خال كوبي شده، تا اينكه ميرسن به كير تركه، ميبينن روش نوشته: جاكوزي! ميگن: كس خل نگاه كن چي نوشته! همينو ببرين! يهو تركه ميگه: جناب سروان دست نگه داريد! اين وقتي خوابيدس اين ريختيه، وقتي پاشه ميشه نوشته جنگ جنگ تا پيروزي! 85- دختره ميره پيش كشيش محلشون، ميگه: پدر من گناه كردم! كشيشه ميگه: چيكار كردي فرزندم؟ دختره ميگه: من به يك مرد گفتم كس عمت! كشيشه ميگه: آخه براي چي؟ دختره ميگه: آخه دستشو گذاشته بود رو پام. كشيشه دستشو ميگذاره رو پاي دختره، ميگه: اينطوري؟ دختره ميگه: آره پدر. كشيشه ميگه: دخترم آخه آدم كه واسه همچين كاري به كسي نميگه كس عمت! دختره ميگه: آخه پدر بعد اونيكي دستشو گذاشت رو سينم. كشيشه دستشو ميگذاره رو پستوناي يارو، ميگه: اينجوري؟ دختره ميگه: آره پدر. كشيشه ميگه: ولي آخه اينم دليل نميشه كه آدم به بنده خداوند بگه كس عمت! دختره ميگه: آخه بعد لباسامو دراورد. كشيشه لباساي دختره در مياره، ميگه: اينجوري؟ دخره ميگه: آره پدر. كشيشه ميگه: واسه اينكار هم آدم به برادر دينيش نميگه كس عمت! دختره ميگه: آخه بعد اونكاري كه تو ده فرمان خداوند ممنوع كرده زن و مرد نا محرم باهم بكنند رو با من كرد! كشيشه ميگيره ترتيب دختره رو دستتاٌ ميده، ميگه: اين ريختي؟! دختره ميگه: بعله پدر. باز كشيشه ميگه: ولي آخه اين هم دليل نميشه كه آدم به يكي از اشرف مخلوقات بگه كس عمت! دختره ميگه: ولي پدر، آخه طرف ايدز داشت! كشيشه ميگه: اي كس عمش! 86- آخونده داشته ترتيب يك بدبختي رو ميداده، يهو منكرات ميريزن، ميبرنشون دادگاه ويژه روحانيت. خلاصه دادگاه تشكيل ميشه و آخري قاضيه حكم ميكنه كه آخونده بايد بيست ضربه شلاق بخوره، اونيكي صد و بيست ضربه! اون بدبختي كه كونش گذاشته شده بوده شاكي ميشه، ميگه: حاج آقا! اين مرتيكه ترتيب مارو داده، چرا من بايد شيش برابر شلاق بخورم؟! قاضيه ميگه: حكم تو بيست ضربش مال عمل لواطه، صد ضربش بخاطر پشت كردن به روحانيت! 87- يك بابايي كيرش خيلي بزرگ بوده (بزرگ تر ازين حرفها!) بهش ميگن تو فلان جنگل استراليا يك قورباغه هست، كه اگه بتوني ازش يك سوال بپرسي كه بگه نه، واسه هر يك نه پنج سانت كيرت كوتاه ميشه. خلاصه يارو با هزار بدبختي و مصيبت خودشو ميرسونه به قورباغهه، ازش ميپرسه: خاله قورباغه، زن من ميشي؟! قورباغهه ميگه: نه و يهو كير طرف پنج سانت كوچيك ميشه. يارو يك نگاه ميكنه، ميبينه هنوز خيلي بلنده، باز ميرسه: خاله قورباغه زن من ميشي؟ باز قورباغهه ميگه: نه و كير طرف پنج سانت ديگه كوچيك ميشه. يارو يك نگاه ميكنه، ميبينه تقريباٌ خوبه، ولي يك پنج سانت ديگه جا داره كوتاه شه. دوباره ميپرسه: خاله قورباغه، زن من ميشي؟ قورباغهه حوصلش سر ميره، ميگه: گفتم كه، نه نه نه نه نه! 88- يارو عربه (همون كه سري قبل رفت دبي!) ميخواسته برگرده ايران، سر مرز موقع بازرسي بدني، باز دست مامور گمرك ميخوره به يك چيز سفت و گنده! ماموره فكر ميكنه عربه داره اسلحه قاچاق ميكنه، ميگه: حاج آقا، كلاشه؟! عربه ميگه: نه ولك، كَلَشه! 89- دختره ميره مهموني، ميبينه دختر و پسر دارن ميرقصن، فقط يك پسره آخره تيپ يك گوشه واستاده هيچكي باهاش نميرقصه. دختره ميره پيش رفيقاش، ميگه: جريان چيه، چرا هيشكي با اين نميرقصه؟ رفيقاش ميگن: بابا مگه تو رضا درجا رو نميشناسي؟! يارو ميگه نه. رفيقاش ميگن: بابا اين خيلي خطرناكه، با هركي ميرقصه همون وسط رقص ترتيبشو ميده! دختره كه حسابي چشمش طرف رو گرفته بوده باور نميكنه، با خودش ميگه: بابا مگه كشكه؟! من كه چغندر نيستم اين يارو بتونه همين ريختي ترتيبم رو بده! خلاصه ميره جلوي آقا رضا و يوخده قر و اطوار مياد و طرف هم دوزاريش ميفته و مياد بهش پيشنهاد رقص ميده. يك مدت كه ميرقصن، يارو ميگه: ببخشيد، ممكنه يخورده لاي پاتونو وا كنيد؟! دختره ميگه: كثافت نكبت! خيال كردي من كيم كه ميخواي وسط رقص اينكارا رو بكني؟! پسره ميگه: والله كارمو كردم، ميخواستم بكشم بيرون ديدم گير كرده! 90- قزوينيه تو يك كوچه خلوت يك پسر خوشگل ميبينه، ميره جلو دست ميكشه به سرش، ميگه: بالام جان اسمت چيه؟ يهو باباي پسره از تو حياط داد ميزنه: اسمش حميده، كان هم نميده! 91- دوتا جنينه تو شيكم مامانشون بساط عرق خوري راه انداخته بودن و داشتن پُكر بازي مي كردن كه يهو يكيشون جنگي سيگارشو خاموش ميكنه، ميگه: جمعش كن، جمعش كن، بابا اومد! 92- زنه ميره دكتر، ميگه: آقاي دكتر اين جريان شوهرمن خيلي بلنده، هروقت مشغوليم تمام دل و رودم درد ميگيره! دكتره ميگه: خوب شما هفته ديگه شوهرتون رو بياريد ببينيم چيكار ميتونيم بكنيم. زنه ميگه: شوهرم رو واسه چي بيارم؟ دكتره ميگه: خوب ببينيم اگه بشه يه مقدار آلت ايشون رو كوتاه تر كنيم كه شما اذيت نشيد. زنه جيغ ميزنه: اوا خاك به سرم! نه آقاي دكتر! اگه ميشه اين دل و روده منو يكم ببيرين بالاتر! 93- از سرخ پوسته ميخوان اسماي بچه‌هاشو توضيح بده، ميگه: اين پسر اولمه، وقتي سرش با خانوم مشغول بوديم، يك عقاب طلايي تو آسمون رد شد، ما هم اسمشو گذاشتيم عقاب طلايي. اين هم پسر دوممه، وقتي من و خانم سرش مشغول بوديم يك خرگوش رو برفها سُرخورد و افتاد، ما هم اسمشو گذاشتيم خرگوش غلطان. پسر كوچيكش ميگه: باباجون، باباجون، من چي؟ سرخ پوسته اخم ميكنه، ميگه: تو خفه شو كاپوت سوراخ! 94- ميدوني رشتيا به بچه اولشون چي ميگن؟ مرحمتي دوستان! به بچه دوم چطور؟ دوستان مارو شرمنده كردن! به بچه سوم؟ دوستان ديگه شورشو درآوردن! 95- زنه رشتيه شاكي مياد خونه، با گريه به شوهرش ميگه: خاك بر سر بي غيرتت! يك مرتيكه سبيل كلفت الان سر كوچه بهم متلك انداخت! رشتيه خيلي شاكي ميشه، قمه رو در مياره ميره سر كوچه، خره يارو رو ميگيره، ميگه: اوهوي الدنگ! فكر كردي شهره هرته؟! يا همين الان ميري خانم رو ماچ ميكني و از دلش در مياري، يا من ميدونم و تو! 96- تركه ميگيره پنجاه-شصت نفر رو تا دسته ميگاد، لت و پارشون ميكنه! ميبرنش كلانتري، افسره ازش ميپرسه: مرتيكه! اين چه گهي بود خوردي؟! تركه ميگه: جناب سروان، وظيفه شرعيم بود!! افسره شاكي ميشه، ميگيره تركه رو تا ميخوره ميزنه، بعد ميگه: مردك مادر به خطا! كجاي شرع گفته ملت بدبخت رو بگايي؟! تركه ميزنه زير گريه، ميگه: جناب سروان، به خدا خودم تو رساله خوندم كه واسه هر يك روز كه روزه نگيري بايد 60 نفر رو سيــــــر بكني! 97- عربه ميره پيش معشوقش، ميگه: سكينه خانم! اين جاسم دروغ ميگه دوست داره، والله فقط ميخواد كونت بگذاره! سكينه با عشوه ميگه: تو چي عبود؟ عربه ميگه: ولك من هم دوست دارم هم ميخوام كونت بگذارم! 98- دختره با باباش رفته بوده باغ وحش، اونجا دو تا ميمون رو ميبينن كه به كار خير مشغول بودن! دختره از باباش ميپرسه: باباجون، اينا دارن چي كار ميكنن؟! باباهه ميگه: هيچي عزيزم! دارن با هم شوخي ميكنن! دختره ميگه:‌ ا ا بابايي، اينا كه شوخي شوخي همديگه رو كردن! 99- رشتيه داشته بچه‏اش رو مينداخته هوا، يهو بچهه ميفته خونه همسايه، رشتيه ميگه: حق به حقدار رسيد! 100- عربه كيرشو انداخته بوده دور گردنش داشته توي خيابان راه مي‏رفته، يك دختر خو شگل ميبينه، خفه ميشه! 101- مايكل جوردن شب كريسمس دعا ميكنه كه: خدايا چي ميشد من هم سفيد بودم، هم هميشه لاي پاي دخترا؟! صبح پا ميشه ميبينه شده نوار بهداشتي! 102- خرگوشه تو جنگل ميمونه رو ميبينه ميگه:‌ به به آقا ميمونه! چي كارا ميكني؟!‌ ميمونه ميگه: هيچي! اين ورو نگاه ميكنيم، اون ورو نگاه ميكنيم،‌ آقا شيره رو ميكنيم! اين حرف ميرسه به گوش شيره، ميگه: الان ميرم دهنش رو ميگام!‌ ميره پيش ميمونه ميگه: به به آقا ميمونه! چي كارا ميكني؟! ميمونه ميفهمه هوا پسه، ميگه:‌ هيچي قربان، ‌اينورو نگاه ميكنيم،‌ اونور رو نگاه ميكنيم،‌ كس ميگيم! 103- از تركه ميپرسن: نظرت در باره دوران نامزدي چيه؟ ميگه:‌ اي بابا! مثل اينه كه بابات برات دوچرخه بخره ولي نگذاره سوارش بشي! 104- تركه هر شب خواب مدونا رو ميديده،‌ ولي تا ميومده ترتيبش رو بده از خواب ميپريده! ميره دكتر ماجرا رو تعريف ميكنه، دكتره ميگه: مشكلي نيست، اين قرصها رو برات مينويسم، ازين به بعد ديگه ازين خوابا نميبيني. تركه ناراحت ميشه، ميگه: نه آقاي دكتر! بي زحمت يه دوايي به من بدين كه از خواب نپرم و بتونم كارم رو بكنم! دكتره هم يه دوايي براش مينويسه و يارو ميره. فرداش تركه شاكي برميگرده مطب دكتره، دكتره ميپرسه:‌ ديشب چي شد؟ بالاخره كارتو كردي؟! تركه شاكي ميگه: آقاي دكتر توام با اين دوا نوشتنت! ديشب آرنولد اومده بود به خوابم ميخواست ترتيبم رو بده، هر كاري كردم نتونستم بيدار شم! 105- جاهله داشته از خيابون رد ميشده، يهو پاش پيچ ميخوره ميفته رو يك زنه، همونجا دراز به دراز ولو ميشه. زنه هي تقلا ميكنه از زيرش بياد بيرون، زورش نميرسه، جيغ ميزنه: پاشو مرتيكه نكبت، هيكلت رو از رو من جمع كن! جاهله هم ميگه: نميشه آبجي، تا پليس نياد كروكي بكشه، من تكون نميخورم! 106- كابويه تو صحرا گير كرده بوده داشته از گرسنگي ميمرده،‌ با خودش ميگه من اينجا زنده برم بيرون خيليه،‌ كير ميخوام چي كار؟! چاقو رو در مياره كه كيرش رو ببره، يه دفعه يه صدايي از آسمون مياد: هي جو! من جاي تو بودم بيشتر فكر ميكردم! يارو پيش خودش ميگه: راست ميگه، بالاخره مردي گفتن، چيزي گفتن!دو سه روز ميگذره ديگه گرسنگي خيلي بهش فشار مياره، بازم ميخواد كيرش رو ببره كه بازهمون صدا مياد. دوباره منصرف ميشه.‌ چند روز ميگذره ديگه داشته ميمرده از گرسنگي،‌ مهلت نميده كه صداهه چيزي بگه، كيرش رو ميكنه و ميخوره! بعد صداهه مياد كه: كس خل! مگه نگفتم بيشتر فكر كن؟! حداقل ميگذاشتي شق ميكردي كه دو وعده بخوري! 107- ميدوني فرق كير خر با اتوبوس دو طبقه چيه؟!...نه؟! پس بپا اشتباه سوار نشي! 108- تهرانيه و تركه و رشتيه داشتن در باره دختراشون با هم حرف ميزدن، تهرانيه ميگه:‌ من دو هفته پيش تو جيب دخترم سيگار پيدا كردم، تا اون موقع اصلاً خبر نداشتم كه دخترم سيگار ميكشه. رشتيه ميگه:‌ اي بابا! من اون هفته توكيف دخترم قوطي ودكا پيدا كردم! تا اون موقع اصلاً نميدونستم كه دخترم عرق ميخوره!! تركه ميگه: بابا اينا كه چيزي نيست! من ديشب تو كيف دخترم كاپوت مصرف شده پيدا كردم! تا اون موقع اصلاً نميدونستم كه دخترم كير داره! 109- دختره تو مهدكودك از خانوم مربيش ميپرسه: خانوم محمدي، دختر هيجده ساله بچه دار ميشه؟! مربيه ميگه: آره. دختره هم سرشو تكون ميده ميره پي بازيش. بعد از ده دقيقه دوباره مياد ميپرسه: دختر چهارده ساله چي؟! معلمه تعجب ميكنه ميگه: آره شايد بشه، واسه چي ميپرسي؟ دختره ميگه: همينجوري، و ميره پي بازيش. يك ربع بعد دوباره برميگرده، ميپرسه: بچه پنج ساله چي، بچه دار ميشه؟! معلمه كف ميكنه، ميگه: نه عزيزمن، تو اصلاٌ با اين حرفها چيكار داري؟! يهو يكي از پسرا از عقب داد ميزنه: ديدي بچه ننه! نگفتم خطري نداره؟! 110- تركه رو داشتن به جرم قتل زنش محاكمه ميكردن، دادستان ميگه: سنگدل‌! تو وقتي داشتي زنت رو ميكشتي، نداي وجدانت رو نشنيدي؟!‌ تركه ميگه: نه والله! بس كه اين زنيكه جيغ و داد ميكرد مگه ميذاشت ما چيزي بشنويم؟! 111- زنه هنرپيشه بوده، به شوهرش ميگه: ديدي وقتي تو فيلم خودم رو زدم به مردن،‌ چطوري همه داشتن گريه ميكردن؟!‌ يارو ميگه: آره، آخه ميدونستن كه واقعا نمردي! 112- قزوينيه داشته تو خونش ترتيب بچهه رو ميداده،‌ بچهه هم حين عمل داشته با گلهاي قالي بازي ميكرده. ‌قزوينيه شاكي ميشه،‌ ميزنه تو سر بچه ميگه:‌ بالام جان، دل به كار بده! 113- استاد زيست شناسي داشته آلت جنسي مرد رو توضيح ميداده، ميگه: اين آلت مثل زايده ايست كه به بدن مرد چسبيده، جاسم جان لطفاٌ بيا اينجا براي كلاس تشريح كن.‌ جاسم خان هم كه از قضا عرب بوده مياد پاي تخته و ميكشه پايين. استاده يك نگاهي ميكنه، ميگه:...بله همونطوري كه گفتم، جاسم زايده ايست كه به اين آلت چسبيده! 114- رشتيه نفس زنان مياد خونه، به زنش ميگه: خانم جان چه نشستي كه به هركي كه پنج تا بچه داشته باشه، يك پرايد مجاني ميدن! زنش ميگه: مرد مگه زده به سرت؟! ما كه سه تا بچه بيشتر نداريم! رشتيه ميگه: خانم جان، از شما چه پنهون...من دو تا بچه هم از صغرا خانوم، طبقه پاييني دارم! الان ميرم ميارمشون. خلاصه ميره دو تا بچه‌ها رو مياره، وقتي برميگرده ميبينه دو تا از بچه‌هاش نيستن. از زنش ميپرسه: خانم جان، ياسر و علي كجا رفتن؟ زنش ميگه: والله تو كه پايين بودي، هوشنگ خان اومد بچه‌هاشو برد! 115- عربه ميخواسته بره دوبي، موقع تفتيش تو فرودگاه دست مامور گمرگ ميخوره به كيرش. يارو اهل بخيه بوده فكر ميكنه عربه داره دلار خارج ميكنه، ميگه بگذار يوخده تيغش بزنيم. يك چشمك به عربه ميزنه، ميگه: حاج آقا، عرضه؟! عربه ميگه: نه ولك، طوله!!! 116- زنه ميره پيش كشيش محلشون، ميگه: پدر من يك مشكل بزرگ دارم! كشيشه ميگه: مشكلت چيه فرزندم؟ زنه ميگه: پدر من دو تا طوطي ماده دارم كه فقط بلدن يك جمله بگن، اونم اينه كه: ‹سلام، ما دو خيلي حشرييم! ميخواين با هم يك حالي بكنيم؟!!› من هركار از دستم برميومده كردم، ولي اين دوتا اين عادتشون رو ترك نميكنن. كشيشه كف ميكنه، ميگه: والله راه حلي به ذهنم نميرسه، ولي من يك دوستي دارم كه چندتا پرنده داره، شايد اون بتونه مشكلت رو حل كنه. خلاصه كشيشه ميره با دوستش مشورت ميكنه و قرار ميشه كه طوطيا رو بيارن بگذارن تو قفس طوطي نر دوستش كه يارو بهش ياد داده بوده انجيل بخونه و خيلي پرهيزكار بوده، بلكن طوطياي خانم به راه راست برگردن! خلاصه طوطيا گمراه رو ميگذارن تو قفس طوطي پرهيزگار، طوطي لاشيا ميبينن گوشه قفس يك طوطي نشسته با عينك ته استكاني داره با صداي بلند انجيل ميخونه! خلاصه كف ميكنن ولي به روي خودشون نميارن و دوباره شروع ميكنند همون جمله هميشگيشون رو تحويل ميدن كه: سلام، ما دو خيلي حشرييم! ميخواي با هم يك حالي بكنيم؟! اينو كه ميگن، طوطي نره انجيلش رو ميبوسه آروم ميگذاردش زمين، يك نگاهي به بهشون ميكنه، ميگه: سبحان الله! بالاخره خدا دعاهامو مستجاب كرد! 117- به قزوينيه ميگن زن رو تعريف كن، ميگه: بالام جان، زن حجميست زائد كه فضاي اطراف كان رو اشغال كرده! 118- زنه ميره دكتر زنان، ميگه: آقاي دكتر اين شوهر من يك بند نق ميزنه كه تو خيلي گشادي، شما لطفاٌ منو يك معاينه كنيد بهش بگيد بيخود حرف نزنه! خلاصه زنه آماده ميشه و دكتره ميره يك نگاه ميكنه، ميگه: اَااه! خوب بيچاره شوهرتون حق داره!.... بيچاره شوهرتون حق داره!! زنه خيلي ناراحت ميشه، ميگه: آقاي دكتر، حالا حتماٌ بايد دوبار ميگفتين؟! دكتره ميگه: خانم به خدا من يك بار گفتم... دفعه دوي انعكاس صدام بود! 119- رشتيه يك پول قلنبه مياد دستش، تصميم ميگيره يك كاسبي اساسي راه بندازه. خلاصه ميره سي مليون تومن شورت زنونه ميخره، بار تريلي ميكنه ميبره تهرون، شروع ميكنه فروختن، و بعد يك مدت كارش اساسي ميگيره. بعد از دو سه ماه، زنگ ميزنه به زنش ميگه: خانم جان، پاشو بيا اينجا ببين من با اينهمه شورت چه غوغايي كردم! زنش ميگه: هنر كردي! تو پاشو بيا اينجا ببين من اينجا بدون شورت چه غوفايي كردم! 120- تركه ميره دكتر، ميگه: آقاي دكتر، اين كير ما چند وقته خيلي درد ميكنه! دكتره ناراحت ميشه، ميگه: عزيز من، اين چه طرز صحبت كردنه؟! آخه قباحت داره! نگو كيرم، بگو عضوم. تركه يك نگاهي به دكتره ميكنه، ميگه: آقاي دكتر يك مرتبه بفرماييد كه ما دوساله تو كتابخونه محل كيريم ديگه! 121- پرايده داشته از بغل فلكس قورباغه ايه رد ميشده، ازش ميپرسه: داداش، چشمات چرا زده از حدقه بيرون؟! فلكسه ميگه: اگه موتور تورم درمياوردن ميچپوندن به ماتحتت، چشمات ميزد از حدقه بيرون!! 122- تهرونيه با زنش دعواش ميشه، خلاصه بعد از يك ساعت داد و بيداد و دعوا و مرافعه و اجراي مراسم سنتي چيني سر هم خورد كردن، يهو زنه ميگه: اصلاً من ميرم رشت و شروع ميكنه جمع كردن اسباباش! مرده كف ميكنه. ميگه: خوب حالا چرا رشت؟! زنه ميگه: آخه شنيدم اونجا واسه چيزي كه من يك عمر به تو مجاني دادم، بهم شبي بيست هزار تومن ميدن! مرده هم تا اينو ميشنوه، جنگي شروع ميكنه چمدونشو ميبنده و ميگه منم ميام!! زنه ميگه: تو نكبت ديگه واسه چي ميخواي بياي؟! مرده ميگه: ميخوام ببينم تو با سالي چهل هزار تومن چطور ميخواي زندگي كني؟!! 123- زنه ميره كفاشي، ميگه: آقا يك كفش ميخوام پشتش باز باشه، جلوش هم منگوله داشته باشه، خيلي هم گرم باشه. كفاشه يك نگاهي بهش ميكنه، ميگه: خانم يهو بيا پاتو بكن تو كون من! 124- تركه و كرده قرار ميگذارن همديگه رو بكنن. اول تركه ميكنه، كارش كه تموم ميشه يهو خجالت ميكشه، سرشو ميندازه پايين. كرده مياد جلو بغلش ميكنه، بهش ميگه: سرتو بگير بالا پهلوان... كان مرد كردي! 125- رشتيه مياد خونه، ميبينه زنش لخت رو تخت خوابيده. ميگه: خانم جان، باز تو چرا لختي؟! زنش ميگه: آخه لباس ندارم! رشتيه شاكي ميشه، ميره در كمد رو باز ميكنه، شروع ميكنه شمردنه لباسا: اين يك پيرهن... اين دوتا... اين سه تا...اصغرآقا برو اونور...اين چهار تا... اين پنج تا! 126- يزديه داشته لباساشو اتو مي‌كرده، زنش از تو آشپزخونه داد ميزنه: داري چيكار مكني؟ يزديه ميگه: مگه كوري زن؟! ‌دارم اتو مي‌كنم. زنه ميگه: حالا چرا اتو مي‌كني؟ بيا ايتو بكن! 127- زن اصفهانيه داشته تو حياط خونه با بچش بازي مي‌كرده، هي مينداختتش بالا ميگرفتتش،‌ مي‌گفته: اين دودول چند تومنس؟! اين دودول ده تومنس...اين دودول صد تومنس! درهمين حين يك جاهله داشته از اونجاها رد ميشده، از تو كوچه داد ميزنه: آبجي شوما كه قيمت دستتونس، بيا يك نگاه به مال ما بكن ببين چند ميارزه!!! 128- تركه نشسته بوده تو قهوه‌خونه داشته چايي ميخورده، يهو ميبينه يك مگسي پرواز كنان از لاي روپوش خانم ميز روبرويي وارد مركز ثقل زنه ميشه! بعد يك مدت ازونجا درمياد صاف مياد ميفته تو چايي تركه! تركه خيلي شاكي ميشه،‌ داد ميزنه: پدر سگ مادر قحبه! كس‌تو يجا ديگه مي‌كني، غسل‌تو توي چايي ما؟! 129- تركه زن ميگيره،‌ منتها هيچ رقم قانون بازي رو بلد نبوده! خلاصه ميره پيش باباش ميگه: ‌بابا من امشب چه غلطي بكنم؟! باباهه مياد فلسفي بازي دربياره،‌ ميگه:‌ هيچ نگران نباش! وقتي رفتين تو اتاق، اول هركار خانمت كرد تو هم بكن،‌ بعد از يك مدت جو ميگيردت ‌خودت ميفهمي بايد چيكار كني! خلاصه شب ميشه و عروس و داماد ميرن تو حجله. زنه لخت ميشه، تركه يك نگاه مي‌كنه، زود لخت ميشه. بعد زنه مي‌خوابه رو تخت، تركه هم زود ميره مي‌خوابه رو تخت. زنه پاهاشو وا ميكنه،‌با عشوه ميگه: آااااه جوني! تركه هم پاهاشو وا ميكنه،‌ ميگه: آااااه جوني! زنه ميبينه اين بابا حاليش نيست، ميگه بگذار ديگه حسابي تحريكش كنم. يك بالشو ورمي‌داره ميگذاره لاي پاش مي‌غلطه به چپ. تركه هم يك بالشو ورميداره مي‌گذاره لاي پاش مي‌غلطه به راست!‌ زنه شاكي ميشه، پاميشه لباساشو ميپوشه كه بره. تركه مي‌پرسه: كجا ميري عزيزم؟ زنه ميگه: ‌دارم ميرم يكي رو از سر كوچه پيدا كنم، ‌تق جفتمون رو بگذاره! 130- بچهه مياد خونه، باباش ميبينه انگشت دستش همينطوري راست واستاده! ميگه: اين چه وضعيه؟ بچهه ميگه: امروز تو آزمايشگاه داشتيم يه ماده شيميايي مي‌ساختيم، انگشتم خورد بهش، ازون موقع همين جور راست واستاده! باباهه ميگه: ببين باباجون، اگه فردا يه شيشه كوچولو از اون ماده برام بياري صد تومن بهت ميدم. بچهه هم از خدا خواسته فردا يه شيشه از اون ماده بلند ميكنه و مياره براي باباش. قرار ميشه صد تومن رو فردا باباش بگذاره زير بالشش. خلاصه بچهه فردا پاميشه، يك هزار تومني زير بالشش پيدا مي‌كنه! خوشحال ميره پيش باباش، ميگه: اين كه هزار تومنه؟ باباهه ميگه: صد تومنش رو من دادم، نهصد تومنش انعام مامانه! 131- يك جناب يُبسي زن مي‌گيره، شب ميرن تو حجله، يارو مياد آقا بزرگ بازي درمياره،‌ ميپرسه: عزيزم، ‌مامانت سفارشهاي لازم رو بهت كرده؟! دختره كه دوزاريش نيافتاده بوده، ميگه: آره عزيزم، ولي بين خودمون باشه، اين مامان من اونقد امله كه من ترجيح ميدم روشهاي هميشگي خودم رو حفظ كنم! 132- تو زمستنون سه نفر رفته بودن طرفاي تجريش، باهم ‌داد مي‌زدن: برف پارو مي‌كنيم... بعد يك مدت خسته ميشن،‌ ميگن بيايم هركدوم فقط يك كلمشو بگيم كه صرفه‌جويي شه! اولي داد ميزنه:‌ بــرف... دويم داد مي‌زنه: پـــارو... سومي داد مي‌زنه: مــي‌كـنـيـم! بعد يك مدت يك پيرزنه سرشو از پنجره درمياره بيرون، ميگه: ننه يك دقيقه بيا اينجا. جماعت خوشحال ميشن، ميرن جلو پنجره،‌ پيرزنه ميگه: نه ننه...شما دو تا نه، فقط سوميتون! 133- تركه ميره دكتر، از دكتره ميپرسه: آقاي دكتر، فكر مي‌كني من صد سال زندگي كنم؟! دكتره ميگه: خوب بستگي داره. تركه مي‌پرسه:‌ يعني چي آقاي دكتر،‌ به چي بستگي داره؟ دكتره ميپرسه: ‌ببينم تو سيگار ميكشي؟ تركه ميگه:‌ نه. دكتره مي‌پرسه: عرق مي‌خوري؟ تركه ميگه:‌ نه بابا آقاي دكتر، اين حرفها چيه؟‌!‌ دكتره مي‌پرسه: ترياك مي‌كشي؟! تركه ميگه: نه بابا ترياك چيه؟! دكتره ميپرسه: خانوم بازي مي‌كني؟ تركه ميگه: نه بابا زشته آقاي دكتر! دكتره مي‌پرسه: ببينم جلق چي؟ جلقم نمي‌زني؟! تركه سرخ ميشه، ميگه:‌ نه آقاي دكتر، من غلط بكنم! دكتره شاكي ميشه،‌ ميگه: پس آخه كس‌خل ميخواي صد سال زنده باشي چه گهي بخوري؟! 134- يارو تو انتخابات كانديد ميشه، بعد كه رايها رو ميشمرن، ميبينه سه تا راي آورده. شب ميره خونه، خانومش در جا يكي مي‌خوابونه تو گوشش، ميگه: ميدونستم پاي يك زنه ديگه هم وسطه! 135- تو يكي از دهات قزوين، ملت براي بار اول يه ميوه انجير پيدا مي‌كنن. خلاصه سر در نميارن چه موجوديه، ميبرنش پيش ملاي شهر، ميپرسن اين چيه؟ ملاهه يك نگاهي به انجيره ميكنه، ميگه: بالام جان من بايد يك مقدار تحقيقات رو اين بكنم، فردا بياين جوابشو بهتون بدم. ملت ميرن دنبال كار و كاسبيشون، فردا برميگردن، ميپرسن: خوب ملا بالاخره اين يارو چيه؟ ملا ميگه: بالام جان، شيره بوده مالاندن...يك كمي گردالاندن...خشخاش توش پاشاندن...چوب به كونش نشاندن...تازه شده گلابي! 136- قزوينيه توي يكي ازين محله‌هاي پرت، كنار يك درخت تق يكي از اين بچه رديفارو مي‌گذاشته، يهو اماكن و نيروي انتظامي و پليس 110 همه محاصرش مي‌كنن! قزوينيه داد ميزنه: بالام جان چه خبره؟! هولم كرديد گذاشتم به كان بچه مردم؟! 137- تركه شب از خواب پاميشه، پاهايي كه از لحاف اومده بيرون رو ميشماره،‌ ميبينه شيش تاس! هول ميشه، پاهاي خودش رو جمع ميكنه،‌ دوباره ميشمره،‌ بعد با خيال راحت ميخوابه! 138- شباهت زن و تقويم چيه؟! دوتاشون وقتي قرمزن تعطيلن! 139- شباهت زن حامله و نون سوخته چيه؟! سر هر دوتا دير كشيدن بيرون! 140- قزوينيه ميره تهران پيش رفيقاش، رفيقاش هم همه جور بساطي براش جور ميكنن، از عرق و فيلم سوپر و ترياك و... آخر شب هم يه جنده باحال براش ميارن تا صبح حال كنه! بعد از يه مدتي رفيق قزوينيه ميره قزوين، قزوينيه هم سنگ تموم ميگذاره، براش همه چيز جور ميكنه و آخر شب هم ميره بيرون كه يه كون باحال براش گير بياره ولي هرچي ميگرده،‌ چيزي پيدا نميكنه،‌آخر ور ميداره يه پير مرد ترياكي لاغر مردني كچل رو مياره، ‌رفيقش ميگه: بي‌معرفت، اين چيه ور داشتي آوردي؟! قزوينيه ميگه: بالام‌جان شرمنده، شب جمعه بود، هيچي گير نميومد! اينم داييمه با كلي خواهش و التماس آوردمش! 141- دختره از معلم زيست‌شناسيش مي‌پرسه: چرا چشماي گاو هميشه خماره؟ معلمه يك نگاهي بهش مي‌كنه،‌ ميگه: عزيزم اگه پستوناي تو رو هم روزي سه ساعت بمالند ولي نكننت، چشات به همون خماري ميشه! 142- يارو مياد خونه، همچين كه از در وارد ميشه، زنش مياد ميگه: ‌سلام عزيزم! يك لب اساسي بهش ميده، بعد كتشو ازش ميگيره ميبره آويزون مي‌كنه، بعدم دستشو ميگيره ميبردش تو اتاق خواب، شروع مي‌كنه ساك زدن، اونم چه ساك زدني!! مرده يكم زنشو نگاه مي‌كنه، ميگه: راستشو بگو خانوم،‌ اين دفعه ديگه چه بلايي سر ماشين آوردي؟! 143- زنه سوزش ادرار داشته، ميره دكتر. دكتر بهش ميگه بايد يك لگن آب كني بعد يك قاشق سركه بريزي بعدم يك ساعت بشيني توش. فرداش زنه با حال زار ميره پيش دكتره، ميگه: آقاي دكتر پدرم درومد، ‌هزار بار سوزشش بيشتر شد! دكتره مي‏پرسه: هر كاري گفته بودم كردي؟ زنه ميگ آره بابا، يك لگن سركه ريختم، بعد يك قاشق آب ريختم بعدم يك ساعت نشستم توش! دكتره ميگه: من گفتم يك لگن آب كن يك قاشق سركه بريز توش، نگفتم كه ترشي كس درست كن! 144- از زن ‌تهرونيه ميپرسن: ‌نظر شما راجع به شوهرتون چيه؟ ميگه: والله اين شوهر من مثل موبايل ميمونه!‌ ميپرسن: آخه چه ربطي داره؟! زنه ميگه: والله صبح تا شب كه در دسترس نيست، شبم كه آنتن نميده! 145- دختر رشتيه ميره پيش مامانش ميگه: مامان‌جون چه گردنبند خوشگلي داري، اينو بابام برات خريده؟! زنه ميگه: من اگه به اميد بابات بودم، الان تو رو هم نداشتم! 146- تركه زن مي‌گيره، آخر شب وقتي ميرن تو حجله،‌ زنه ميبينه تركه رو كيرش يك ضربدر كشيده! ازش ميپرسه: اين يعني چي؟ تركه ميگه: ساك يادت نره! 147- رشتيه ميره خونه، ميبينه زنش يه ساعت طلا دستشه،‌ ميگه:‌خانم جان، اينو از كجا اوردي؟! زنه ميگه: يه ساعت دادم يه ساعت گرفتم! 148- تركه دو تا بلوك سيماني رو گذاشته بوده رو دوشش،‌ داشته مي‌برده بالاي ساختمون. صاحب‌كارش بهش ميگه: كس‌خل تو كه فرقون داري،‌ چرا اينا رو ميگذاري رو كولت؟! تركه ميگه: ايلده ‌اون دفعه با فرقون بردم، اون چرخش پشتم رو اذيت مي‌كرد! 149- سه نفر كل گذاشته بودن سر اندازه پستوناي زناشون‌! اولي ميگه:‌ پستوناي زن من اندازه خربزه است! دومي ميگه:‌ پستوناي زن من اندازه هندونست! سومي ميگه: ‌بابا اينا كه چيزي نيست، من وقتي كرست زنم رو ميبرم خشك شويي يارو ميگه: چتر نجات قبول نمي كنيم! 150- به رشتيه ميگن بچه داري؟!‌ ميگه:‌ والله من نه، ولي خانم داره! 151- يه مدت مردم به روحانيت پشت ميكنن،‌ قزوينيا همه ميرن روحاني ميشن! 152- زنه ميره دكتر،‌ ميگه: اقاي دكتر كمكم كنيد، من هركار مي‌كنم نمي‌تونم جلوي خودم رو بگيرم، همش مي‌خوام بدم! دكتره ميگه: خوب خانم تو سن شما اين طبيعيه! شما بايد ازدواج كنيد. زنه ميگه: آقاي دكتر الان چهارساله ازدواج كردم، ولي كمكي نمي‌كنه، هنوز همش مي‌خوام بدم! دكتره ميگه: خوب بعضي موارد پيش ميد كه هورمون‌هاي جنسي زياد فعاليت مي‌كنند، شما سعي كنيد يك دوست پسر پيدا كنيد تا ارضاتون كنه. زنه ميگه: والله آقاي دكتر، 15 تا دوست پسر دارم، ولي كافي نيست، باز هميشه مي‌خوام بدم! دكتره كف مي‌كنه، ميگه: خوب در موارد خيلي نادر، عواطف فاميلي باعث ميشه فرد به ارضاي جنسي نرسه. شما سعي كنيد با يكي دو تا از اهالي فاميل رابطه صميمي‌تر برقرار كنيد. زنه ميگه: والله آقاي دكتر، با همه مرداي فاميل رابطه دارم، ولي بازم كافي نيست، همش دلم مي‌خواد بدم! دكتره شاكي ميشه، داد ميزنه: خانم شما مريضيد!! زنه ميگه:‌ قربون دهنت آقاي دكتر! اينو به شوهرم بگيد كه صبح تا شب ميگه من جندم! 153- قزوينيه ميميره، اون دنيا به علت 70 سال بچه‌بازي مستمر ميندازنش قعر دوزخ، پيش اژدهاي دو سر! يك مدت ميگذره طبقه‌هاي ديگه جهنم هي صداي آه و اوه و داد و بيداد مي‌شنيدن. بالاخره دو سه تا از فرشته‌ها ميرن پيش رئيس جهنم ميگن: اين بيچاره گناه داره، بگذار از پيش اين اژدها بياريمش بيرون. اونم ميگه باشه. همچين كه در سلول قزوينيه رو باز مي‌كنن، اژدهاي مي‌زنه بيرون، حالا ندو كي بدو! فرشته‌ها بهش ميگن: ‌بابا خجالت بكش! آخه چرا داري در ميري؟ اژدهاي ميگه: بابا اين دهن منو سروريس كرده! الان دو ماهه گير داده كه: بالام‌ جان تو كه دو تا سر داري، پس اونيكي كانت كجاست؟! 154- تركه مي‌خواسته بره شكار گوريل، با خودش يك تفنگ و يك سگ و يك گوني برمي‌داره. رفيقش مي‌پرسه: بابا تو مگه چجوري گوريل شكار مي‌كني كه اين همه چيز بي‌ربط لازم داري؟ تركه ميگه:‌ ببين، من ميرم بالاي درخت گوريله رو قلقلك ميدم، گوريله ميافته پايين، سگم ميره تخماشو گاز مي‌گيره، منم مي‌ندازمش تو گوني! رفيقش مي‌پرسه: خوب پس تفنگ رو واسه چي ميبري؟ تركه ميگه: خوب آخه ممكنه گوريله منو پرت كنه پايين! 155- يك بابايي ميميره، ميره جهنم. اونجا ميبرنش تو يك اتاقي، ‌ميبينه مدونا لخت خوابيده رو تخت! بهش ميگن: خوب حالا تا جون داري بايد بكني! يارو خوشحال ميشه، مي‌پره رو بدبخت مدونا،‌ سه ساعت تا دسته مي‌كنه! بعد كه خوب از نفس ميافته، بلند ميشه، ميبينه يك عربه اومده تو اتاق. بهش ميگه: اين عذاب جهنم كه مي‌گفتن اونقدر‌ها هم بد نيست‌ها!‌ عربه ميگه: ولك تازه واردي؟! يارو ميگه: آره، چطور مگه؟ عربه ميگه: تا اينجاش عذاب مدونا بود، حالا ولك بخواب نوبت توست! 156- تركه ميره خواستگاري، پدر عروس مي‌پرسه: شما خونه داريد؟ تركه ميگه: والله خونه كه نه، ‌ولي بروبچه‌ها مكان زياد دارن! 157- تركه رو برق مي‌گيره...ميكنه! 158- تركه خانوم آورده بوده، بعد ازينكه كارشون تموم ميشه،‌ زنه پا ميشه بره يك دوش بگيره. همون موقع موبايل زنه زنگ مي‌زنه، تركه يه مدت به روي خودش نمياره، اما موبايله همين جوري زنگ مي‌زده. آخر تركه هول ميشه، گوشي رو برمي‌داره ميگه: جنده مورد نظر در دسترس نمي باشد...! 159- تو جبهه با رشتيه مصاحبه مي كنن،‌ ازش مي پرسن: شما اينجا تا حالا شاهد امداد غيبي هم بوديد؟‌ رشتيه ميگه:‌ اووو...فراوون! من براي خودم پيش اومده! مصاحبه‌گره خوشحال ميشه، ميگه: ميشه براي بينندگان تعريف كنيد؟ رشتيه ميگه: والله من نمي دونم چه حكمتيه، من اينجا جلق مي زنم،‌ خانم تو رشت حامله ميشه! 160- قزوينيه داشته واسه رفيقش تعريف مي‌كرده كه: بالام جان ديشب رفته بوديم عروسي، جات خالي مختلط مختلط، مرد و پسر قاطي! 161- عربه و تركه ميخواستن كون همديگه بگذارن، قرار ميگذارن هر كسي آخ بگه بايد دربياره دوباره بگذاره. اول عربه مي‌گذاره، تركه خوارش گاييده ميشه، ولي از ترس هيچي نميگه و شروع مي‌كنه سوت زدن. عربه كيرش رو درمياره ميگه: ولك بايد دوباره بگذارم! تركه ميگه: بابا من كه آخ نگفتم! عرب ميگه: سوت كه زدي! تركه شاكي ميشه، ميگه: مادر قحبه 50 گرم گوشت رو ميگذاري توي زودپز، ده دقيقه بعد صداش درمياد، دو كيلو كيرو فرو كردي سوت هم نميتونيم بزنيم؟! 162- يك بابايي زنگ مي‌زنه سر كار به رئيسش ميگه: آقارضا، من امروز اصلاً‌ ناي تكون خوردن ندارم،‌ از سر تا نوك پام درد مي‌كنه! شرمندتم، امروز نميتونم بيام دفتر. رئيسش ميگه: بابا ما امروز جلسه داريم، نمي‌توني كه نياي. ببين من يك راه حلي بلدم سه سوت رو به راه ميشي: من هروقت صبح پا ميشم مي‌بينم حالم خرابه،‌ به زنم ميگم يك ساك اساسي بزنه، به جون تو يهو آدم جون مي‌گيره! يارو هم ميگه: باشه، حالا يك امتحان مي‌كنم، بعد بهت زنگ مي‌زنم. يك ساعت بعد،‌ دوباره زنگ مي‌زنه به رئيسش ميگه: آقا رضا قربون پيشنهادت! به جان تو ميزون ميزون شدم، الانم پا ميشم ميام دفتر، فقط خودمونيم آقارضا، اين خانومت عجب ساكي مي‌زنه! 163- پينوكيو جلق ميزنه آتيش ميگيره! 164- پسر رشتيه با پسر قزوينيه رفيق بوده و هر روز كار اينا اين بوده كه قزوينيه به رشتيه يك پولي ميداده و مشغول ميشده! يه روز پسر رشتيه با باباش تو يك مغازه واستاده بوده كه يه دفعه سر و كله قزوينيه پيدا ميشه و به پسره ميگه: بيا بريم! رشتيه ميگه: بابا مگه نميبيني بابام اينجاس؟! ضايع بازي در نيار! قزوينيه گير ميده كه همين الان بايد بياي، بهت 300 تومن ميدم! رشتيه ميگه: ‌بابا چرا حاليت نميشه؟! ميگم نميشه، جلو بابام ضايع نكن! خلاصه از قزوينيه اصرار واز رشتيه انكار،‌ تا اينكه باباهه بر ميگرده و ميگه: پسرجان،‌ يك دقيقه بيا اينجا كارت دارم! پسر رشتيه ميرينه به خودش، با ترس لرز ميره پيش باباش ميگه: بله بابا؟! رشتيه ميگه:‌ بابا‌جان ميري يا خودم برم؟! 165- يك زن و شوهري هركار ميكردن بچه دار نمي‌شدن (البته درواقع واسه بچه دار شدن فقط ميشه يك كار كرد! و اونها همون يك كار رو هرچي مي‌كردن افاقه نمي‌كرد!) چند دفعه خانم به اشتباه فكر كرده بود كه حامله شده ولي بعد متوجه شدن كه اشتباه كرده. يك روز زنه مياد پيشه مرده و ميگه: من چند روزه عقب انداختم، فكر كنم به اميد خدا، ايندفعه ديگه حامله هستم. مرده ميگه:‌ حالا فعلاً به كسي چيزي نگو تا مطمئن شيم. خلاصه يارو ميره سر كار، چند ساعت بعد مامور برق مياد كه كنتور رو چك كنه، بعد كه كارش تموم ميشه به زنه ميگه: خانم‌ شما عقب‌انداختين! (البته منظورش اين بود كه پرداخت قبض برق رو عقب انداختين) زنه سرخ ميشه، ميگه: اوا خاك به سرم! شما از كجا فهميدين؟! يارو اشاره مي‌كنه به كنتور برق ميگه:‌ از اينجا! زنه با تعجب ميگه: يعني اونجا هم نشون ميده؟! يارو ميگه:‌ بعله خانم، اصلاً‌ اين رو واسه همين كار ساختن! زنه ميگه: پس تورو خدا به كسي نگيد! يارو ميگه: ‌باشه،‌ ولي شوهرتون فردا بايد بياد اداره برق. شب مرده مياد خونه، ‌زنه بهش ميگه: برو بابا تو هم دلت خوشه،‌ميگي به هيچ كي نگو، تو كنتور برق همه چيز رو نشون ميده!‌ فردا هم بايد بري اداره برق. فردا مرده ميره اداره برق، ‌با خجالت از دربون مي‌پرسه:‌ ببخشيد منزل ما عقب انداخته، به ما گفتن بيايم اينجا. دربونه هم بهش ميگه: برو طبقه سوم، قسمت عقب افتادگي‌ها! خلاصه يارو ميره طبقه سوم، بعد از سه ساعت تو صف واستادن، كارمند اونجا بهش ميگه: بعله آقا، منزل شما عقب افتادگي داره، حتماً‌بايد همين امروز بريد‌ جريمشو بپردازيد!‌ يارو شاكي ميشه ميگه:‌يعني چي اقا؟ مگه من چه كار خطايي كردم كه بايد جريمه بدم؟! كارمنده ميگه:‌ به من ربطي نداره، ولي اگه جريمشو ندي قطع مي‌كنيم!! يارو مي‌ترسه ميگه: اي بابا، اگه قطع كنيد اونوقت منزل ما چيكار كنه؟! كارمنده ميگه: من چه مي‌دونم برادر،‌ شمع مصرف كنيد! شمع! 166- تركه چراغ جادو پيدا ميكنه،‌ غوله از توش در مياد ميگه: يه آرزو بكن. تركه ميگه: ميخوام از كيرم به جاي شاش شامپاين بياد! غوله هم ميگه:‌ باشه. خلاصه تركه شب ميره خونه ماجرا رو واسه خانوم تعريف ميكنه، بعد ميگه:‌ برو يه ليوان بيار يه حالي بكنيم! زنه ميگه:‌ چرا فقط يه ليوان؟! تركه ميگه:‌ خوب تو از شيشه بخور! 167- اوا خواهره ميره پيش دكتر ميگه:‌ آقاي دكتر يه كير مصنوعي تو كونم گير كرده! دكتره ميگه:‌ اصلا ناراحت نباش! الان برات درش ميارم. اواهه ميگه: اوا آقاي دكتر! نميخوام درش بيارين كه! ميخواستم اگه ميشه باطريشو عوض كنيد! 168- قزوينيه ميره پرورشگاه يك بچه رو به فرزندي قبول كنه، مسؤول اونجا ازش ميپرسه: بالام‌جان، مي‌كني يا مي‌بري؟! 169- رشتيه ميره پيش رفيقش ميگه:‌ يه زن گرفتم حال كنيم! 170- تركه ساعت دو نصف شب زنگ ميزنه به يك دام‌پزشكه، ميگه: آقاي دكتر، تورو خدا سريع بياين، سگم يك كاپوت قورت داده! دام‌پزشكه ميگه: خوب اگه تو گلوش گير نكرده، مشكلي نيست، خودش دفع ميشه. تركه با حالت عصبي ميگه: نه آقاي دكتر، سگم يك كاپوت قورت داده، تورو خدا زودي خودتونو برسونيد، الان خانم داره گريه مي‌كنه! دام‌پزشكه ميگه باشه، آدرس تركه رو ميگيره و قطع مي‌كنه. هنوز لباسشو كامل نپوشيده‌ بوده كه تركه دوباره زنگ مي‌زنه، ميگه: آقاي دكتر، مشكل برطرف شد. يك كاپوت ديگه تو كشو پيدا كرديم! 171- رشتيه و قزيونيه رو نصفه شب مست و خراب ميگيرن ميبرن منكرات. از قزوينيه ميپرسن: پدرسگ تو چي‌كاره‌اي؟! ميگه: من شاه قزوينم خوار همه تون رو هم ميگام! از رشتي ميپرسن تو چي‌كاره‌اي؟! ميگه: منم پادشاه رشتم، خوار همه تون رو هم ميگام! افسره مي‌بينه اين دوتا حالشون خيلي خرابه، اصلاً حاليشون نيست كجان، مي‌گه جفتشون رو بندازن تو يك سلول تا فردا خوارشونو بگان! صبح كه ميشه مستي از سر جفتشون پريده بوده، اول قزوينيه رو ميارن واسه بازجويي، افسره همون اول يكي مي‌خوابونه زير گوشش بهش مي‌توپه: پدرسوخته! ديشب كه پادشاه بودي، حالا كي‌ هستي؟! قزوينيه ميزنه زير گريه، ميگه: بالام جان من كارگرم، بدبختم، حالا ديشب يه غلطي كرديم شما ببخش مارو. بعد نوبت رشتيه ميشه، افسره بهش مي‌توپه: ‌خوب تو چي‌كاره‌اي؟! رشتيه ميزنه زيرگريه، ميگه: والله ما تا ديشب پادشاه رشت بوديم، ولي از ديشب تا حالا ملكه قزوينيم! 172- آمريكاييه و انگليسه و تركه باهم كل گذاشته بودن،‌ آمريكاييه ميگه: ما يك شاتل ساختيم، در عرض يك هفته 100000 پا ميره بالا! انگليسه ميگه: بابا اينكه چيزي نيست، ما يك شاتل ساختيم، در عرض سه روز 1000000 پا ميره بالا! تركه به خودش ميگه زشته جلو اين دو تا كم بياريم، ميگه: بابا اينا كه چيزي نيست، ما يك شب جمعه داريم، در عرض يك شب بيست ميليون جفت پا ميره بالا! 173- تركه ميره پيش رفيقش ميگه:‌ بابا تو چي كار ميكني اينقدر وضعه كاسبيت خوبه؟! ما خيلي كاسبيمون كساده، سرجدت به ما هم يكم ياد بده. رفيقش ميگه: بيا دو دقيقه بشين اينجا بين من چيكار ميكنم. تركه ميشينه تو دكون يارو، يه مشتري مياد ميگه: آقا تخم چمن دارين؟! يارو ميگه: بله كه داريم، بفرماييد اين تخم چمن اينم به ماشين چمن زني! يارو ميگه: ‌اين براي چيه؟! ميگه: ‌خوب عزيزم تو وقتي چمن كاشتي يه ماه ديگه چمنات بلند ميشن، اون وقت بايد كوتاهشون كني،‌ حالا تا اون وقت هم معلوم نيست من چمن زن داشته باشم، تازه ممكنه گرون شه... خلاصه يك ربع روضه مي‌خونه، مخ يارو رو مي‌زنه. يارو هم ميگه باشه، چمن‌زن رو هم ميبرم. تركه اينو ميبينه خيلي حال ميكنه ميگه: ‌بابا ايول، كارت خيلي درسته! منم ديگه ياد گرفتم! ميره مغازه خودش،‌ يه يارو مياد ميگه:‌ آقا نوار بهداشتي دارين؟‌ تركه ميگه: ‌بله كه داريم، بفرمايين اين نوار بهداشتي، اينم يه چمن زن!‌ يارو ميگه:‌ بابا اين ديگه براي چيه؟!‌ تركه ميگه:‌ بابا جان تو كه شب جمعت ريده شده!‌ بيا حداقل چمناي خونت رو بزن! 174- زنه ميره پارچه فروشي خريد ميكنه،‌ بعد به فروشنده ميگه: چقدر ميشه؟! يارو ميگه:‌خانم شما نميخواد پول بدين، بجاش يه دور از جلو به من بدين! زنه ميگه:‌ حاج‌آقا اينجوري كه خيلي گرون ميشه! اگه ميخواين من يه دور از عقب بهتون ميدم! يارو ميگه: ‌نه خانم اين كه خيلي كمه! به جون بچه‌هام ايني كه شما ميگيد قيمت خريدشه! 175- يارو داشته ميرفته مسافرت، همچين كه از در خونه ميره بيرون، زنش ميره يه اصفهانيه و يك تهرانيه و يك تركه رو مياره خونه، حال و هول! از قضا يارو ميره ترمينال ميبينه بليطش واسه فرداس، برميگرده خونه ميبينه زنش لخته، ميگه:‌ خانم چرا لختي؟! زنش ميگه: آخه هوا گرمه! يارو شك ميكنه، شروع ميكنه به گشتن،‌ اصفهانيه رو تو كمد پيدا ميكنه، ‌بهش ميتوپه: مرتيكه ‌مادرقحبه، تو اينجا چه غلطي مي‌كني؟!‌ اصفهانيه ميگه: بابا چرا داد مي‌زني؟! دارم كمد رو تعمير ميكنم! يارو ميگه: ميگه پس چرا لختي؟! ميگه: ‌خوب هوا گرم بود لخت شدم! حالا بايد هزار تومن هم بدي. ياروهم ميگه: ‌ببخشيد، من اشتباه گرفتم. هزار تومن يارو رو هم ميده و ميره. بعد تهرونيه رو زير تخت پيدا ميكنه، اونم ميگه: داشتم تخت رو تعمير ميكردم و هزار تومن بابت تعميربايد بدي. تا مياد هزار تومن رو بده، ميبينه تركه از تو بالكن ميزنه به شيشه ميگه:‌ منم كردم...منم كردم! 176- شيره و خره قرار ميگذارن همديگه رو بكنن، اول شيره ميكنه، وسط كار به خره ميگه:‌ برگرد يه لب بده بينم. خره برمي گرده يه لب ميده. بعد نوبت خره ميشه، شروع ميكنه به كردن وسط كار ميگه:‌ هوي شيره برگرد يه لب بده بينم. شيره هم با ناله ميگه:‌ آاي كس‌عمت! اگه بتونم برگردم كه خوارتو ميگام! 177- تركه كيرش مي خوابه، تخماش رو ميدزدن! 178- به يه بچه كونيه ميگن ميخواي چي كاره بشي؟! ميگه: ميخوام فوتباليست شم. ميپرسن چرا؟ ميگه:‌ مي‌خوام توپ رو بر دارم همه رو دريبل كنم بزنم تو گل خودمون! ميگن: آخه واسه چي؟! ميگه: نميدوني چه حالي ميده يه استاديوم بگن: كير تو كونت! 179- به عربه ميگن با آب جمله بساز، ميگه: كير تو كس ننت! ميگن: پس آبش كو؟! عربه ميگه: برو از ننت بپرس! 180- قزوينيه كنار دريا واستاده بوده، ‌مي‌بينه يك بچه داره پشتشو مي‌خارونه. ميگه: ‌بالام‌جان، خورده‌كاري هم قبول مي‌كنيم‌ها! 181- عربه ميره آزمايش خون بده، پرستاره هرچي مي‌خواسته با سرنگ خون بكشه، نمي‌تونسته. بالاخره مجبور ميشه انگشت سبابه يارو رو سوراخ كنه تا خون بياد، ولي باز خوني در نمياد. بالاخره مجبور ميشه با دهن يك مك بزنه تا يكم خون بريزه رولام. عربه خيلي خوشش مياد، ميگه: ببخشيد خانم فردا دوباره شما ازمايش ميگيريد؟ پرستار ميگه: چطور مگه؟ عربه ميگه: آخه فردا من آزمايش ادرار دارم! 182- تركه تو مدرسه 20 ميگره، تو كونش عروسي ميشه، تو عروسي دعوا ميشه، چاقو و چاقو كشي ميشه، كون تركه پاره ميشه! 183- تركه ميره تو يك قهوه خونه تو تهران، ‌مي‌بينه يك بدبختي افتاده رو زمين، 6 تا قمه هم تو شيكمشه! از يكي مي‌پرسه: ببخشيد، اين چيكار كرده بوده؟ يارو ميگه: گنده گوزي كرده بود! بعد از دو هفته ‌تركه ميزنه شيكم يك بدبختي رو تو تبريز سفره مي‌كنه!‌ بازپرسه ازش مي‌پرسه: ‌بابا مگه اين بدبخت چيكارت كرده بود؟ تركه ميگه:‌ جناب سروان،‌گوز گنده داده بود! 184- تركه داشته نوار بهداشتي مي‌گذاشته تو ضبط، رفيقش مي‌پرسه: ‌داري چيكار مي‌كني؟ تركه ميگه: مي‌خوام كس‌شعر گوش بدم! 185- اواهه داشته رد مي‌شده،‌ مي‌بينه كنار خيابون نوشتن: واكس 50 تومن. با خودش ميگه: وا؟! كس 50 تومن؟! 186- تهرانيه و تركه و عربه شرط بندي مي‌كنن كه آب كي بيشتره!‌ اول تهرانيه مي‌زنه، آبش ميشه يك ته استكان. بعد تركه مي‌زنه: آبش ميشه يك نصفه استكان. نوبت عربه ميشه، يك مك مي‌زنه به كيرش، ميگه: ولك اون چهارليتري رو بيار! 187- از لره مي‌پرسن: ببخشيد لهجه شما چجوريه؟ ميگه: ببين عين لهجه فارسي مي‌مونه، ‌فقط بايد بريني توش! 188- قزوينيه داشته بچهه رو ميكرده،‌ وسط كار يهو منكرات ميريزه،‌ اينم براي اينكه‌ صحنه سازي كنه،‌ به بچهه ميگه بيا حالا تو منو بكن. بچهه هي داشته سعي ميكرده، نميتونسته، در همين حين افسره ميرسه، زيپ شلوارشو مي‌كشه پايين، ميگه: بالام‌جان بيا كنار، اين كارا بچه بازي نيست! 189- يارو ميخواست زنش رو بكنه بچه اش مزاحم بود به بچه ميگه برو جلوي پنجره وايستا هر زن چادر مشكي رد شد پنج تومان بهت ميدم چند دقيقه بعد بچه ميگه باباپنج تومان بنويس به حساب يك زن چادري رد شد، يك خورده بعد دوباره ميگه 20 تومان بنويس به حساب 4 تا زن چادري رد شدن. چند دقيقه بعد بچه ميگه: بابا اگه خانوم آورده ‌بودي مقرون به صرفه‌تر بود! دهنت سرويس شد چون خونه بغلي ختم بود تموم شد! 190- خبرنگاره ميره جبهه جنگ گزارش تهيه كنه، يك تركه رو گير مياره ازش ميپرسه: برادر شما اينجا چيكار ميكنين؟ تركه ميگه: زرشك پاك ميكنيم! خبرنگار مي‌پرسه: پس تو كار آشپزخونه‌ايد؟ تركه ميگه: نه بابا! اينجا يك تابلوهايي زدن روش نوشتن: كربلا ما داريم مياييم، زير اين تابلوها ملت مي‌نويسن زرشك! ما اونها رو پاك ميكنيم!! خبرنگار ميگه:كــــــات! آقا درست جواب بده! بابا پخش مستقيمه! دوباره ميپرسه: شما اينجا امداد غيبي هم دارين؟! تركه ميگه: بله، هر از چند وقتي يك توپي، خمپاره‌اي مياد ميافته توي سنگر، هفت هشت نفر غيب ميشن! خبرنگار داد مي‌زنه: كــــــــــــات! بابا اين چه وضعشه! درست جواب بده. تركه ميگه: آخه شما ميپرسي، من هم جواب ميدم ديگه! يارو ميپرسه: برادر شما اينجا ايثار هم ميكنين؟ تركه ميگه: والله عيسي رو نه ولي يه موسي داريم همه ميكنن! 191- بابا بزرگه داشته به بچش نخودچي كشمش ميداده،‌ بهش ميگه: بابا جون بخور كه دودولت بزرگ شه! مادر بزرگه از اون اتاق ميشنوه ميگه: حاج آقا قربونت، يكم هم خودت بخور! 192- يارو كيرش خيلي كوچيك بوده ميره پيش دكتر، ميگه: آقاي دكتر دستم به دامنت، چند روز ديگه عروسي منه يك كاري بكن اين كير ما يه خورده گنده بشه شرمنده زنمون نشيم! دكتره دارو مينويسه ميده دست يارو. تو همين لحظه يكي ديگه مياد تو ميگه: آقاي دكتر اين كير ما خيلي گنده‌اس، پدر مارو درآورده! يه دارويي بده يه خورده كوچيكتر بشه! دكتره نسخه اينيكي رو هم مي‌نويسه. از قضا تو داروخانه داروهاي اين دو تا اشتباه ميشه! فرداش اون باباي كه كيرش كوچيك بود مياد پيش دكتره و داد مي‌زنه: مرتيكه عوضي! يه ذره كير داشتيم اونهم از دست رفت! دكتره ميپرسه: اي بابا! حالا اون يكي مريضه كجاست؟ يارو ميگه:‍ پايين داره عقب جلو ميكنه بياد مادرتو بگاد! 193- قزوينيه يه بچه خوشگل مهمونش بوده، هي ميخواسته بكندش ولي نميدونسته چطور حاليش كنه. تو همين احوال، يكي در مي‌زنه. قزوينيه ميره دم در بعد از يه مدتي شاكي بر ميگرده،‌ پسره ميگه:‌ چي شده؟! قزوينيه ميگه:‌ هيچي اين پسر همسايه بود،‌ ميگفت:‌ بابام گفته يه كاسه تف بدين،‌ مهمون داريم ميخوايم بكنيمش! مي‌بيني بالام جان چه مردم بي ملاحظه‌اين؟! نميگن ما خودمون هم مهمون داريم! 194- قزوينيه مي‌ميره، پسرش مي‌بينه وصيت كرده قبرشو شيب دار بسازن! چند وقت بعد قزوينيه مياد به خواب پسرش، پسره مي‌پرسه: بابا جريان اين قبر شيب دار چيه؟ قزوينيه ميگه: بالام‌جان، تا بچه‌ها بيان روش سر بخورن! 195- رشتيه وسط خيابون گوش پسرش رو گرفته بوده، داشته دخترش رو بدجوري مي‌كرده! ملت جمع ميشن ميگن:‌ بابا چي كار ميكني؟! زشته، واسه چي داري دخترت رو ميكني؟! يارو ميگه:‌ پسري كه درس نخونه بايد خوارشو گاييد! 196- از يه تركه ميپرسن نظرت در باره جلق زدن چيه؟! ميگه:‌ خوبه، فقط اگر ميشه مسوولين يكم زمانش رو بيشتر كنن! 197- تركه با هواپيما داشته ميرفته مسكو، نزديك فرودگاه خلبان ميگه‌: مسافرين عزيز، اينجا فرودگاه مسكوس. تركه با خودش ميگه: جل‌الخالق! كُس‌مُس شنيده بوديم، ولي مُس‌كُس ديگه نشنيده بوديم! 198- سه نفر مي‌خواستن حكم بازي كنن، يك پا كم داشتن. يكيشون ميگه: اصغرجون قربون دستت،‌ ببين كسي رو سر كوچه گير مياري؟ اصغر از پنجره يك نگاه ميندازه تو كوچه،‌ مي‌بينه يك بابايي واستاده سر چهار راه، دستش رو هم كرده تو جيب شلوارش، داره واسه خودش سوت مي‌زنه. اصغر از همون بالا داد مي‌زنه: آقا! بازي ميكني؟!! يارو هول ميشه،‌ ميگه:‌ نه به خدا،‌ دارم تنمو مي‌خارونم! 199- زن تركه حامله ميشه، ميرن دكتر. دكتر معاينه مي‌كنه به تركه ميگه: خانم شما حامله نيستن،‌ اين فقط باد شكمه. تركه هم دست خانوم رو مي‌گيره و برمي‌گردن خونه. بعد از يك ماه شيكم زنه كلي مياد بالاتر، دوباره پاميشن ميرن دكتر، دكتره بعد از معاينه ميگه: عرض كردم كه، خانم شما حامله نيستن، اين فقط باد شكمه! خلاصه چهار پنج ماه،‌ هي شكم زنه ميومده بالا و بالاتر و هي دكتر مي‌گفته اين فقط باد شكمه. آخر تركه شاكي ميشه،‌كيرش رو در مياره مي‌گذاره رو ميز دكتره، ميگه: ‌ببخشيد آقاي دكتر، اگه ميشه اينو يك معاينه كنيد، ببينيد كيره يا تلمبه‌ست؟! 200- يه بابايي نقص فني داشته با زنش ميره دكتر، دكتره مي‌بينه اين وضعش خيلي خرابه، برميداره يه گوني وياگرا براش مينويسه كه به اين زوديا بر نگرده! يارو شب اول يه دونه ميخوره، تا صبح حال ميكنه، شب دوم دو تا ميخوره ديگه مثل خر حال مي‌كنه! روز سوم تموم گوني رو خالي ميكنه تو آبگوشت تا ته ميخوره، بعد از يه ساعت ميافته ميميره! روز اول زنش ميره سر قبرش، ميبينه كيرش يه وجب از خاك زده بيرون، فوري با چاقو مي‌برتش كه آبروريزي نشه. شب هفتش ميبينه معامله آقا قدر يه چنار زده بيرون! خلاصه آخر نبش قبر ميكنن،‌طرف رو سر و ته ميزارن كه خيالشون راحت بشه! بعد از يك سال راديو آمريكا اعلام ميكنه: ايران به آمريكا كير زد! 201- قزوينيه داشته از ميدون انقلاب رد ميشده، مي‌بينه از پنجره طبقه سوم يه خونه يه كون سفيد و تپلي زده بيرون! خلاصه ميره زنگ ميزنه ميگه: بالام جان، ماهم همشهري هستيم، هوام گرمه، اين درو بزن بيايم بالا بالاخره صواب داره! يارو ميگه: برو بالام جان خدا روزيتو جاي ديگه بده!‌ ما خودمان اينجا 5 نفريم، كان بچه داغ كردست گذاشتيم خونك شود! 202- يارو زنه زبونش مي‌گرفته، ميره سبزي‌فروشي مي‌خواسته نارنگي بخره،‌ ميگه: بي‌دحمت ليم كيلو لالنگي بدين! يارو هم شاگردش رو صدا مي‌كنه، ميگه: اوهوي حسني!‌ نيم كيلو خيار بده خانم! جاهله بعد از چهل سال مي‌خواسته زن بگيره،‌ ميره پيشه مادرش ميگه: ننه ميري برام خواستگاري؟! مادرش كلي خوشحال ميشه كه پسرش ديگه مي‌خواد دست از الواتي برداره و بره سر خونه زندگي، ميگه: بعله كه ميرم عزيزم! خودت‌ كسي رو سراغ داري؟ جاهله ميگه: كس خاصي رو كه نه، ولي من مي‌خوام عيالم عينهو ماه باشه! مادرش ميگه: خودم برات آستين مي‌زنم بالا،‌يك زن مي‌گيرم به خوشگلي ماه!‌ جاهله ميگه: ‌نگرفتي ننه!‌ من مي خوام عيالم عينهو ماه، شب بياد خونه من صبح بره خونه ننش! 203- تركه ميشينه سر كوچه، كوچه ميره تو كونش! 204- قزوينيه زن ميگيره، شب عروسي برادره زنه بهش ميگن: ببين آبجي! اگه اين يه شب به تو گفت برگرد، بيا به داشت بگو تا دهنش رو سرويس كنم! زنه هم ميگه باشه و ميره سر خونه زندگيش. بعد از سه سال، يك روز زنه شاكي مياد پيش برادراش ميگه: آقا داداش،‌ اين بي‌غيرت ديشب به من گفت برگردم! يارو برادره خيلي شاكي ميشه، قمه به دست مياد سراغ قزوينيه، ميگه: مرتيكه بي ناموس! حالا به آبجي ما ميگي برگرده؟! قزوينيه ميگه: بالام‌جان يعني ما بعد از سه سال حق نداريم بچه دار شيم؟! 205- چرا مهمانداران هواپيما رو از زنهاي خوشگل انتخاب ميكنن؟! كه هواپيما زودتر بلند شه! 206- معلمه ميره سر كلاس ميگه بچه‌ها يه مسئله ميدم حل كنيد: پرتقال فروشي 10 كيلو پرتقال خريد به قيمت هركيلو 250 تومان، بعد از 5 روز، 3 كيلو از پرتقالها پوسيدند، 2 كيلو را دزد برد و 5 كيلوي باقي مانده را هم به عبارت هركيلو 100 تومان بفروش رساند، خوب حالا من چند سالمه؟!! يكي از بچه‌ها سريع پاميشه ميگه:‌ آقا چهل سال! معلمه پشماش ميريزه، ميگه: تخم سگ از كجا فهميدي؟! بچهه ميگه: آخه آقا ما يه نوكر داريم، نيمه كس خله، اون بيست سالشه. شما هم كه كاملاً كس خلين، پس چهل سالتونه! 207- قزوينيه حوصلش سرميره، ‌زنگ مي‌زنه كون‌كلوپ(!) يك كون سفارش ميده!! بعد از بيست دقيقه در خونش رو مي‌زنن، ميره از چشمي نگاه مي‌كنه مي‌بينه يك يارو غول بيابوني با تريپ خلافي پشت در واستاده! قزوينيه مي‌پرسه: ‌بالام جان با كي كار داري؟ يارو با صداي كلف ميگه: مارو از كون‌كلوپ فرستادن!! قزونيه زود درو قفل مي‌كنه،‌ زنگ مي‌زنه كون‌كلوپ ميگه:‌ بالام جان اين كوني كه فرستاديد، توجيح شده كه اومده كون بده يا كون بكونه؟! 208- تركه رفته بوده تهران دنبال نوه‌اش كه واسه تعطيلات ببردش تبريز. تو راه پسره اشاره ميكنه به چندتا گوسفند، ميگه: ببعي!‌ ببعي! تركه برمي‌گرده بهش ميگه: ببين اصغرجان! ما داريم ميريم تبريز، اونجا همه مردن!‌ تو هم ديگه بزرگ شدي، بايد مثل مرداي گنده حرف بزني! اينا گوسفندند، گوسفند. يكم مي‌گذره،‌ پسره اشاره مي‌كنه به يك قطار ميگه: دودوچي‌چي! تركه باز ميگه:‌اصغرجان! تو ديگه بزرگ شدي بابا!‌ بايد مثل آدم بزرگا حرف بزني، اين اسمش قطاره. بالاخره ميرسن تبريز، سرشام تركه از نوه‌اش مي‌پرسه: اصغرجان، ديروز تو مهدكودك چي‌كار كرديد؟ اصغر ميگه: قصه گوش كرديم. تركه مي‌پرسه: قصه چي؟ اصغر ياد نصيحت تركه ميافته ميگه: قصه روباه جا‌كش و كلاغ كس‌خل! 209- قزوينيه رو با كير له‌ولورده و درب و داغون مي‌برن اورژانس. دكتر شيفت ازش مي‌پرسه:‌ بابا چه بلايي سر خودت آوردي؟! قزوينيه با حال زار ميگه: بالام جان، مگه من اون مادر قحبه‌اي كه رو ديوار عكس كان كشيده بود پيدا نكنم! 210- از زن رشتيه مي‌پرسن: ‌شما موقع عشق‌بازي با شوهرتون صحبت مي‌كنيد؟ ميگه: اگه زنگ بزنه، خوب آره! 211- رشتيه به زنش ميگه: خانم جان دوست داشتي مرد بودي؟ زنه ميگه: نه، دوست داشتم تومرد بودي! 212- معلمه سر كلاس ميپرسه:‌ كي ميدونه قرص وياگرا چيه؟! پسر رشتيه ميگه: قرص ضد اسحاله! معلمه ميگه: چه ربطي داره؟! بچه ميگه:‌ آخه هر شب مامانم به بابام ميگه:‌ بخور اينو بلكه اون گهت سفت شه! 213- تركه ميميره، اون دنيا هر چي حساب ميكنن، مي‌بينن كاراي خوب و بدش برابره. از خدا ميپرسن چي كار كنيم؟ ميگه: ببرين بهشت و جهنم رو بهش نشون بدين، خودش هر كدوم رو خواست انتخاب كنه. تركه ميره ميبينه تو بهشت يه چند تا آخوند نشستن دارن تسبيح ميندازن و صلوات ميفرستن. بعد ميره جهنم ميبينه، همه جا تاريكه، تو آسمون يك عالمه ستاره دارن حركت مي‌كنن. ميگه:‌ ما اون دنيا كه همش پيش آخوندا بوديم، ديگه اين دنيا حوصلشون رو نداريم!‌ همين جهنم بهتره!! خلاصه ميره جهنم. همين كه اساسش وتحويل ميگيره و وارد جهنم ميشه،‌ يه دفعه يه اژدها مياد تخماشو مي‌خوره، يكي مياد چوب تو كونش ميكنه و... خلاصه دهنش رو ميگان. تركه شاكي ميشه ميگه:‌ خدايا اون وقت كه من جهنم رو ديدم اينجوري نبود! اين چه وضعشه؟! خدا ميگه:‌ بنده نادان! اون وقت كه تو اومدي،‌ مدتي بود با بهشت و جهنم كار نكرده بوديم، رفته بود رو screen saver! 214- تركه ميره داروخونه مي‌خواسته كاندوم بخره، روش نميشده. آخر كيرش رو درمياره مي‌گذاره رو پيشخون، ميگه: خانوم قربون محبتت! ‌اينو واسه ما جلدش كن! 215- زن قزوينيه ميره دادگاه ميگه:‌ آقاي قاضي ديگه خسته شدم. ميخوام طلاق بگيرم. اين هر شب منو از كون ميكنه! قاضي ميگه:‌ خواهر اين كه خيلي مهم نيست، شما بيخودي زندگيت رو سر هيچ و پوچ نابود نكن! زنه ميگه: آخه آقاي قاضي، روزي كه من اومدم خونه اين، سوراخم اندازه يه دو ريالي بود حالا اندازه يه دو تومني شده! قاضيه ميگه: اي بابا، آدم كه واسه هيجده ريال زندگيش رو به هم نميزنه! 216- قزوينيه مسابقه بيست سوالي شركت ميكنه، مي‌پرسه:‌ گرده؟ يارو ميگه:‌ آره. قزوينيه ميگه: كونه؟! يارو ميگه: ‌نه آقا، اين حرفها چيه. ميپرسه:‌ سفيده؟ يارو ميگه: بله. ميگه:‌ ‌بالام‌جان كونه؟! يارو ميگه: نه جانم، كون نيست! قزوينيه مي‌پرسه: وسطش چاك داره؟! يارو ميگه:‌ آره. ميگه:‌آها! فهميديم..بالام جان كونه؟! يارو ميگه:‌ باباجان من كه گفتم نه! كون نيست! قزوينيه ميگه:‌ سوراخ داره؟! يارو ميگه: ‌نه. قزوينيه ميگه:اَاا... بالام جان اين چه كونيه كه سوراخ نداره؟! 217- تركه ميخواسته بياد تهران، ميره ترمينال از يه راننده ميپرسه آقا بليط تهران چند؟ رانندهه ميگه: اگه جلو بشيني 1000 تومن وسط 800 تومن رو بوفه 500 تومن، بعد ميخواد يكم يارو رو سر كار بذاره، ميگه:‌ اگه دنبال اتوبوس هم بدويي 300 تومن! تركه يك نگاهب به كيف پولش مي‌كنه، ميگه: خوبه دنبالش ميدوم! خلاصه 300 تومن ميده‌ و بسم‌الله شروع مي‌كنه دنبال اتوبوس دويدن. نزديكاي غروب اتوبوس داشته از نزديكاي كرج رد ميشده،‌ رانندهه ميبينه تركه هي داره از عقب اشاره ميكنه، شاگردش ميگه:‌ بابا خوارش گاييده شد! نگه دار سوار شه. هوا داره تاريك ميشه سختشه، بيچاره 300 تومن هم كه داده. راننده هم نگه ميداره تركه نفس نفس زنان و شاكي مياد جلو ميگه: ‌اينجا كرج بود؟ راننده ميگه:‌ آره. تركه ميگه:‌ خوب مرتيكه خر چرا هر چي علامت ميدم نگه نميداري؟! من ميخواستم كرج پياده شم! 218- يك بابايي چراغ جادو پيدا ميكنه، دست ميكشه روش غولش در مياد، از قضا اين يكي غولش ترك بوده. غوله ميگه: يه آرزو بكن. يارو ميگه: يه كاري كن كه كيرم اونقدر درازشه كه وقتي راه ميرم رو زمين كشيده شه! غوله هم ميزنه جفت پاهاشو قطع ميكنه! 219- عربه سه تا خايه داشته، ميره پيش لره، ميخواسته يكم پز بده، ميگه: ما دو تا روي هم پنج تا خايه داريم! لره ميگه:اَ... ‌يعني تو يه خايه داري؟! 220- دو تا هزارپا عروسي مي كنند، آخرشب عروس و داماد رو مي‌فرستند تو حجله. يك سه چهارساعتي مي‌گذره، ملت مي‌بينند خبري نشد. مادر عروس ميره از پشت در مي‌پرسه، بابا داريد چي‌كار مي‌كنيد؟! چقدر طولش مي‌ديد؟! داماده با صداي خسته و كوفته ميگه: خانوم اين دختر شما پدر منو درآورده!‌ مادردختره مي‌پرسه: يعني چي؟! مگه چي‌كار كرده؟ داماده ميگه: بابا هرچي ازش مي‌پرسم نميگه كسش لاي كدوم پاشه! 221- عربه ميخواسته جلق بزنه به كيرش آب صابون ميماله باهاش زمينو تي ميكشه! 222- تركه ميره عربستان، يه روز براش يه كار خير پيش مياد(!) ميخواد يه كاندوم بخره، ولي يك كلوم هم عربي بلد نبوده. خلاصه ميره داروخونه، كيرش رو در مياره ميگذاره رو ميز، پولم در مياره ميذاره كنارش. عربه هم فكر ميكنه شرط بنديه، كيرش رو ميندازه رو ميز و پولا رو برميداره! 223- رشتيه عروسي مي‌كنه، شب اول با خانوم ميرن تو حجله. فردا رفقا ازش مي‌پرسن، خوب چطور بود؟ حال داد؟! ميگه:‌ اَووو! نخير، كار يه شب و دو شب و يه نفر دو نفر نيست! 224- قزوينيه داشته تو حموم بچشو ميكرده، بچهه هي داد و بيداد ميكرده: آااي بابايي نكن! درد ميكنه!... آخ..آاااي جر خوردم! قزوينيه شاكي ميشه، ميگه:‌ چه خبرته كره خر؟! مگه ما خودمون بچه نبوديم؟! 225- يه روز سه نفر داشتن از كون گشاد بازيا شون حرف مي زدن، اولي ميگه: من يه بار رفتم دستشويي ديدم خيلي طول كشيد همون جا خوابيدم تا صبح! دومي ميگه: من يه بار تو خيابون خوابم گرفت همون جا اون قدر خوابيدم تا بچه‌هام اومدن بردنم خونه! سومي ميگه: اينا كه چيزي نيست، من يه بار رفتم سينما فيلم كمدي ولي همش گريه كردم. دوستاش ميپرسن: چرا؟ ميگه: چون همون اول كه نشستم خايه‌هام رفت زير كونم تا آخر حوصله نكردم از روشون پاشم! 226- خبر نگاره نظر تركه رو درباره سيگار ميپرسه، تركه ميگه:‌ به نظر من سيگار پدر سلامتيه! خبرنگاره ميگه:‌ چطور آقا؟ دليل شما چيه؟! تركه ميگه:‌ آخه مادر سلامتي رو ميگاد! 227- تركه ميره ماهيگيري به جاي طعمه كير ميبنده به قلابش، پري دريايي شكار ميكنه! 228- جاهله ميره دستشويي وقتي مياد بيرون رفيقاش ميبينن در كونش خونيه، ميگن:‌ چي شده؟! ميگه:‌ جاكش صداشو براي من بلند ميكنه! 229- تركه و رشتيه و عربه نشسته بودن تو قايق و كيراشون رو انداخته بودن تو آب، رشتيه ميگه: عجب آب سرديه! تركه ميگه: عمقش هم زياده!! عربه ميگه: ولك زمينش هم نفت داره! 230- سركلاس روانشناسي، استاد داشته ميگفته كه دخترا از بچگي وقتي مي‌بينن كه يه چيزي از پسرا كمتر دارن احساس كمبود ميكنن و اين مسئله باعث افسردگي در اونها ميشه! يكي از پسرا پاميشه ميگه: استاد، ايني كه ما داريم هم آخرش مال اوناست، فقط خرحماليش افتاده گردن ما! 231- زن تركه داشته تو خيابون ميرفته، دكمه روپوشش باز بوده، يك پستونش هم مثل آفتاب درخشان بيرون! يارو حزبله مياد بهش ميگه: زنيكه جنده! درست كن لباستو! زنه نگاه ميكنه به روپوشش، ميز‌نه تو سرش ميگه: اوا خدا مرگم بده! باز بچه رو تو اتوبوس جا گذاشتم! 232- آخونده و عربه و رشتيه سوار هواپيماي لوفتانزا بودن، موقع نهاركه ميشه، يه مهماندار خوشگل براشون غذا مياره. دختره وقتي ميخواسته غذا رو بذاره جلوي آخونده، سينه‌هاش معلوم ميشه، آخونده ميگه:‌ خدايا به راه راست هدايتش كن! نوبت كشيدن غذاي عربه ميشه، عربه هم پستوناشو ميبينه، ميگه: خدايا راست شده تو هدايتش كن!! نوبت رشتيه كه ميشه،‌ باز سينه‌هاي خانم پيدا ميشه، ميگه: خدايا تو راستش كن من هدايتش ميكنم! 233- يه كرمه ميره بدنسازي كير ميشه! (آخه بدن سازي بسته بوده)! 234- يه بابايي ميميره ميره اون دنيا. اونجا هر چي حساب كتاب ميكنن، ميبينن اين يارو كاراي خوب و بدش ميزون ميزونه و نه ميشه فرستادش جهنم،‌ نه ميشه فرستادش بهشت. ميرن پيش خدا،‌ ميگن چيكار كنيم؟‌خدا بهشون ميگه: ‌اشتباه ميكنين، من بنده خودم رو ميشناسم، يه بار ديگه حساب كنين. خلاصه اونقدر ميگردن،‌ تا بالاخره گوشه پروندش يه پنجاه تومني پيدا ميكنن، كه يارو يك بار داده بوده به گدا، سرهمون ميفرستنش بهشت. يارو ميره بهشت، روز اول ميگه:‌ كجاست اون ميوه‌هاي بهشتي؟! درجا يك فرشته ظاهر ميشه، مي‌بردش دم ميوه‌ها، ياروكلي حال ميكنه. روز دوم ميگه:‌ كجاست اون نهرهاي شراب؟! باز يك فرشته ظاهر ميشه ميبردش دم نهرهاي شراب، خلاصه يارو يك روز هم اينجوري حال ميكنه،‌ روز سوم ميگه: خوب راستي اين حوري‌هاي بهشتي كجان ما يه حالي بكنيم؟! يه دفعه يه صدايي مياد: مرتيكه! پنجاه تومن دادي ميخواي كس هم بكني؟! 235- تركه داشته زنش رو به زور ميكرده تو يخچال، ازش ميپرسن داري چي كار ميكني؟ ميگه: ميخوام فاسد نشه! 236- تركه ميره داروخونه ميگه:‌ آقا كاندوم سياه دارين؟! يارو ميگه:‌ چرا سياه؟! ميگه:‌ دوستم مرده ميخوام به زنش تسليت بگم! 237- بچه پولداره شب ماشين بابا رو ور ميداره بدون گواهينامه ميزنه بيرون. تو راه يه افسر ترك جلوش رو ميگيره، ميگه: كارت ماشين، گواهينامه. پسره جفت مي‌كنه، ميگه: حالا چه گهي بخورم؟! الان دهنمو ميگاد. ور ميداره يه هزاري ميذاره كف دست يارو. تركه تو تاريكي نگاه ميكنه به هزاري، يه دفعه زرد ميكنه، خبردار واميسه، ميگه: ببخشيد آقاي خميني، تو تاريكي نشناختمتون! 238- يك مرغ آمريكايي و يك مرغ ايراني داشتن واسه هم رجز مي‌خوندن، مرغ ايرانيه ميگه: من هر تخمم 30 تومن قيمتشه! مرغ آمريكاييه ميگه: چاييدي! من هر تخمم 40 تومن قيمتشه! ايرانيه ميگه:‌ برو خواهر! ما واسه 10 تومن كون خودمون رو پاره نمي‌كنيم! 239- رفيق رشتيه داشته نصيحتش مي‌كرده كه: بابا اين زن تو ديگه گندشو درآورده، هر روز دم خونتون ملت بيست متر صف كشيدن برن اينو بكنن! بابا ديگه بايد طلاقش بدي. رشتيه ميگه: اووو! طلاقش بدم خودم برم ته صف؟! 240- معلمه داشته پاي تخته مسئله حل مي‌كرده، ‌يهو يكي از ته كلاس ميگه: ميكنمت! يارو به روي خودش نمياره، يكم ميگذره دوباره يكي از ته كلاس ميگه: ميكنمت بچه كوني! باز معلمه به روي خودش نمياره، بار سوم دوباره يكي از ته كلاس همينو ميگه، معلمه تيز بازي درمياره،‌گيرش مياره. شاكي از كلاس، ميرن بيرون، ميره پيش مدير دبيرستان ميگه: بابا اين چه افتضاحي؟! اين چه مدرسه گنديه؟! من دارم سر كلاس رياضي درس ميدم، يك پسره هي ميگه: ميكنمت! مديره مي‌پرسه:‌ يارو لباس سورمه‌اي تنش نبود؟ معلمه ميگه: چرا. مديره ميگه: شلوارش هم سياه بود؟! معلمه ميگه: آره خودشه! مديره ميگه:‌ ببين اين راست ميگه، جداً ميكنه! 241- دم دروازه قزوين نوشتن: شورت آهني موجود است! از شهر كه خارج ميشي، نوشتن: آهن پاره خريداريم! 242- يارو بارفيقش ميخواستن دو تا سنجاب ناياب رو از مرز خارج كنن،‌ ميگن:‌ چي كار كنيم نگيرنمون؟ ور ميدارن سنجابا رو ميگذارن تو شورتشون. پاسگاه اولي رو رد ميكنن، دومي روهم رد ميكنن، سومي كه ميرسن، يكيشون سنجابه رو در مياره پرت ميكنه بيرون. پليس هم ميگيرتشون، تو زندان رفيقش بهش ميگه: آخه مادرقحبه! تو كه تا اينجا اومده بودي، يكم ديگه هم صبر ميكردي، از مرز رد شده بوديم.آخه چه مرگت بود يهو سنجابه رو در آوردي؟! يارو ميگه: آخه بابا اين سنجاب سر پاسگاه اول فكركرده بود تخماي من فندقه، سر پاسگاه دوم فكر كرده بود كون من لونشه، به سومي كه رسيديم ميخواست فندقا رو ببره تو لونش! 243- تركه تو مسابقه دو دوپينگ ميكنه،‌ ازقضا آخر ميشه! رفقاش ميپرسن: بابا چرا آخر شدي؟‌ميگه: آخه نميخواستم بهم مشكوك شن! 244- از قزوينيه ميپرسن: شما تحصيل كرده ايد؟! ميگه: والله تحصيل كه نه، ولي بالام‌جان محصل زياد كردم! 245- تركه تو پمپ بنزين داشته سيگار ميكشيده، بهش ميگن: اينجا سيگار نكش. ميگه: هه هه! من جلوي بابام هم سيگار ميكشم! 246- شيره ميخواسته بره مسافرت،‌ خرگوشه رو جاي خودش ميگذاره سلطان جنگل. خرگوشه هم روز اول ميگه: ‌برين اون روباه پدرسوخته رو بيارين. ميرن روباهه رو ميارن، هنوز تو نيومده، مي‌توپه بهش كه: پدرسوخته، تو كلاهت كو؟! دستور ميده روباهه رو ببندن به يك درخت،‌ همه حيووناي جنگل بيان يك دور بكنن! دو روز بعد دوباره روباهه رو احضار ميكنه، باز تا مياد تو بهش ميگه: مادرقحبه! كلاهت كو؟! باز ميده ببندنش به درخت و همه حيوونا ترتيبشوميدن. خلاصه چهار پنج روز همينجوري ميگذره، آخر روباهه شاكي ميشه،‌ زنگ ميزنه به موبايل شيره و ميگه بابا اين چه افتضاحيه؟! اين ريختي پيش بره،‌ اين خرگوش تاج و تختت رو به باد ميده. شيره هم زنگ ميزنه به خرگوشه ميگه: بابا،‌ بيخودي كه نبايد به ملت گير بدي! يه گيري بده كه شاكي نشن. خرگوشه ميگه:‌ يعني چي؟ ميگه: مثلا فردا روباهه رو بفرست برات سيگار كنت بخره. اگه پايه كوتاه خريد بگو چرا بلندشو نخريدي،‌ اگه بلند خريد بگو چرا كوتاهشو نخريدي، بعد هم ترتيبش رو بده! خرگوشه ميگه:‌ خوب، يادگرفتم. فردا باز روباهه رو احضار ميكنه و ميگه برو يك بسته سيگار كنت بخر. روباهه مياد تيزبازي دربياره، ميره هم سيگار پايه بلند مي‌خره هم پايه كوتاه. خلاصه برمي‌گرده تو كاخ، پايه كوتاهه روميده، ميگه: قبله عالم به سلامت! اينم سيگار كنت. خرگوشه زود ميگه: ‌پدرسوخته، من پايه بلندشو مي‌خواستم! روباهه هم درجا دست مي‌كنه بسته پايه بلند رو ميده. خرگوشه ميبينه رودست خورده، ‌پاك شاكي ميشه، ميگه: ‌اصلا كس‌كش تو كلاهت كو؟ 247- تهرانيه به تركه ميگه: ‌بگو بلوط،‌ تركه ميگه: بلوط. تهرانيه ميگه: كيرم تو گلوت! تركه حسابي بهش بر ميخوره،‌ با خودش ميگه من بايد حال اينو بگيرم. ميره يه هفته فكر ميكنه،‌ هفته بعد مياد به تهرانيه ميگه: بگو شلغم. تهرانيه ميگه:‌ شلغم. تركه ميگه:‌ كيرت تو حلقم! 248- تركه داشته با رفيقش رو بوسي ميكرده، رفيقش بهش ميگه،‌ غضنفر چرا گردنت بو ميده؟!‌ تركه ميگه:‌ آخه چند روزه هر كي ميگوزه ميندازه گردن ما! 249- تركه دو تا گوشش سوخته بوده، ميره دكتر. دكتره ميپرسه: چرا اينجوري شدي؟ تركه ميگه: آقاي دكتر داشتم اتو ميكردم خانم تلفن زد، من به جاي اينكه گوشي رو بذارم رو گوشم اتو رو گذاشتم! دكتره ميگه: خوب اون گوشت ديگه چرا سوخته؟! ميگه: آخه خانم دوباره زنگ زد! 250- يك محققي داشته تحقيق مي‌كرده كه تو فرهنگهاي مختلف زن رو سنبل چي مي‌دونن. اول از يك رشتيه مي‌پرسه: شما زن رو به چي تشبيه مي‌كنيد؟ رشتيه ميگه: زن مثل كتاب مي‌مونه! وقتي خودت خوندي،‌ بايد بدي دوست بخونه، آشنا بخونه!! بعد از قزوينيه همينو مي‌پرسه، قزوينيه ميگه: بالام جان، زن مثل نوار مي‌مونه! يك طرفش رو كه گوش دادي،‌ بايد برش‌ گردوني اونورش رو گوش بدي!! بعد از عربه مي‌پرسه، عربه ميگه: ولك زن مثل گوجه مي‌مونه! شيش‌ تاشو بايد بكشي به يه سيخ! 251- دانشمندان يه دستگاه خر سنج ميسازن، از يك رشتيه و عربه و تركه هم دعوت مي‌كنند كه دستگاهو روشون آزمايش كنند. اول رو رشتيه آزمايش مي‌كنند، ميگه:‌ پنجاه درصد خر. بعد رو عربه آزمايشش مي‌كنند، ميگه: نود و پنج درصد خر! تركه خوشحال ميشه ميگه:‌ خوبه اينا از ما هم خرترن، بعد نوبت تركه ميشه، دستگاه ميگه: صد رحمت به خر! 252- شباهت ترك و اسپرم چيه؟ تو هردوتاشون از هر چند ميليون يكيش آدم در مياد! 253- پسره ميره پيش مامانش ميپرسه: ‌مامان، پسرخاله حميد چطور به دنيا اومد؟ مامانش ميگه: خالت و شوهر خالت يه سيب رو نصف كردن با هم خوردن و پسر خالت به دنيا اومد! پسره يخورده چپ چپ مامانش رو نگاه مي‌كنه، بعد ميپرسه: خوب دختر عمو مريم چطور به دنيا اومد؟ باز مامانش همون جواب رو ميده، پسره همينجوري اين سوال رو در باره بقيه بچه‌هاي فاميل ميكنه و مامانش همون جواب رو ميده. آخر پسره شاكي ميشه، ميگه: آخه يه نفر تو اين فاميل كيري بلد نيست كس بكنه؟! 254- رفيق رشتيه نفس زنان مياد پيشش، ميگه: پاشو اصغر جون! الان از در خونتون مي‌گذشتم، ديدم اكبرآقا با يك دسته گل رفت تو خونتون! رشتيه خيلي غيرتي ميشه، به شاگردش ميگه: ممد، اون قمه منو بيار اينجا! خلاصه قمشو مي‌بنده و كتشو مي‌ندازه رو شونش و با رفيقش راه ميفته طرف خونه. جلوي خونه، رشتيه به رفيقش ميگه،‌تو اينجا واستا، قضيه ناموسيه! خلاصه رفيقش جلوي خونه واميسته، رشتيه يواشكي ميره جلو پنجره،‌ از زير پرده نگاه مي‌ندازه تو اتاق خواب، يك مدت نگاه مي‌كنه... يهو ميزنده زير خنده، حالا نخند كي بخند! رفيقش مياد ازش ميپرسه: چي‌ شده بابا؟ چرا مي‌خندي؟! رشتيه ميگه: خودمونيم، اين اكبر اقا هم عجب كون گنده‌اي داره! 255- در خونه رشتيه رو ميزنن، رشتيه ميگه:‌ كيه؟‌ يارو ميگه:‌منم. رشتيه ميگه:‌كيرت تو كون ننم!! زنش شاكي ميشه، ميگه: خاك برسرت! تو چقدر بي غيرتي! رشتيه ميگه: بابا غيرتو ول كن، قافيه رو بچسب! 256- به تركه ميگن چرا زن نميگيري؟ ميگه: اي بابا، كي مياد زنش رو بده به ما؟! 257- زنه تو خيابون داشته لنگ لنگان راه ميرفته، لوطيه بهش ميگه: خدا بد نده آبجي؟! زنه ميگه: ‌خدا بد نداده، خودم بد دادم! 258- تركه شب دوم عروسي زنش رو ميكشه، ميبرنش دادگاه ازش مي‌پرسن: اين بدبخت رو واسه چي كشتي؟ تركه قرمز ميشه، دادميزنه: ايلده اين بي‌آبروي ببيناموس پرده نداشت! قاضيه مي‌پرسه: ‌خوب پس چرا شب اول نكشتيش؟ ميگه: آخه شب اول داشت! 259- تركه فيلم سوپر ميبينه، خيلي حال مي‌كنه. ميره خونه به زنش ميگه: يالله بيا برام ساك بزن. هرچي زنه ميگه بابا اينكارا قباحت داره! آدم هرچي تو فيلم مي‌بينه رو كه توخونه نمي‌كنه به خرج تركه نميره و خلاصه آخرش زنه راضي ميشه و شروع ميكنه ساك زدن. بعد از يك مدتي تركه يهو داد ميزنه: خانم فوت كن! فوت كن! لحاف رفت تو كونم! 260- يه شب زن و شوهره ميخواستن با هم حال كنن، بچشون نميخوابيده. باباهه بهش ميگه: بخواب ‌بابا جون، فردا برات پفك ميخرم. پسره ميگه: نــه! ‌پفك نميخوام! باباهه ميگه: بخواب بابا، برات اسباب بازي ميخرم، بچهه باز دادمي‌زنه: نــه! نمي‌خوام!خلاصه هر چي باباهه ميگه، پسره ميگه: ‌نميخوام. آخر باباهه شاكي ميشه، ميگه: اَاَااَه! پس چي ميخواي تخم سگ؟! بچهه ميگه: ‌ميخوام نگاه كنم! 261- تركه مي خواسته چشماي بچش عسلي شه؛ تخماش روهفت دقيقه ميندازه توآبجوش! 262- قزوينيه دنبال يه بچه ميكنه، آخر سر تو يه كوچه بن بست گيرش مياره، بهش ميگه: بالام جان! سه تا كار ميتوني بكني: اول اينكه بال در بياري پرواز كني، دوم اينكه آب بشي بري تو زمين، سوم اينكه دستات رو بگذاري رو زمين توكل به خدا كني! 263- رشتيه اسم دخترش رو ميگذاره مين، ازش ميپرسن: آخه اين ديگه چجور اسميه؟ ميگه:‌ ميخوام كسي نپره روش! 264- قزوينيه داشته تو يك خرابه يه پسره رو ميكرده، يهو ماشين كميته سرمي‌رسه. افسره بهش ميگه: پدرسوخته! داري چه غلطي با بچه مردم مي‌كني؟! قزوينيه شاكي ميشه، ميگه: به تو چه، داداشمه! 265- تركه ميخواسته بچش دو قلو در بياد، رو كيرش تشديد ميذاره! 266- به تركه ميگن يه دختر پاك و معصوم و نجيب سراغ داري؟ ميگه: آره، شبي هفت تومن! 267- قزوينيه تو بستر مرگ افتاده بوده، همه خانواده و دوست و آشنا دورش جمع مي‌شن، ميگن: حاج آقا، وصيتي نداري؟ قزوينيه با حال زار ميگه: بالام‌جان..اوهو...‍وصيت مي‌زنم...اوهو..اوهو... بعد ازمرگم...اوهو...جسدم رو بسوزونيد...ازش پودر بچه درست كنيد! 268- روي دروازه قزوين نوشتن: پشت‌گرمي شما مايه دلگرمي ماست! 269- يه جاهله وايستاده بوده جلوي آينه داشته كيرش رو نگاه ميكرده، به زنش ميگه: به به! اگه دو سانت بزرگتر بود ديگه شاه فرنگ بودم! زنش ميگه: اگه دو سانت كوچكتر بود كه ملكه فرنگ بودي! 270- مزاحمه زنگ ميزنه خونه يه بابايي، ميگه: ببخشيد گوشي دستتونه؟ يارو ميگه: آره، ميگه: پس بي‌زحمت بكنيدش تو كونتون! چند روز بعد دوباره زنگ ميزنه خونه همو ن بابا، دوباره ميگه: ببخشيد گوشي دستتونه؟ يارو مياد تيز بازي دربياره، ميگه: نه! مزاحمه ميگه: اَااا... پس از تو كونتون درش بياريد؟! 271- يه روز خانم معلمه سر كلاس از بچه‌ها ميپرسه: شما چي دوست دارين؟ مريم ميگه: من گل دوست دارم. فريبرز ميگه: من ماشين دوست دارم، عبود ميگه: من كون دوست دارم! خانم معلمه شاكي ميشه ميگه: فردا جاسم باباي عبود بياد مدرسه. فردا جاسم مياد، خانم معلم ميگه: ديروز عبود سر كلاس يه حرف خيلي زشت زد. جاسم ميگه: اي بابا! چي گفته؟ معلمه ميگه: من روم نميشه بگم. جاسم اصرار ميكنه، تا بالاخره خانم معلمه با خجالت ميگه: ديروز سر كلاس گفت: من كون دوست دارم! جاسم ميگه:‌ها ولك! خانم معلم خيلي ببخشيد، من خيلي شرمندم، بچس ديگه، كس نديده! 272- به تركه ميگن: خسته نباشيد. شاكي ميشه،‌ ميگه: حالا اگه خسته باشم ميخواي چي كار كني؟ ساك ميزني؟! 273- به تركه ميگن تا حالا قارچ خوردي؟ ميگه: نه ولي يه بار جرخوردم! 274- تركه دو تا جنده ميكنه، پولشونو نميده، آبشو قطع مي‌كنن! 275- تركه و رشتيه ميرن جنده‌خونه. اول رشتيه ميره تو، وقتي مياد بيرون ميگه: نه بابا، زن خودمون بهتره! بعد تركه ميره تو، وقتي مياد بيرون ميگه:‌ آره بابا! زن تو خيلي بهتره! 275- يه روز سر كلاس عربي يه دختره و پسره به نوبت اجازه ميگيرن ميرن دستشويي. بعد از نيم ساعت ازشون خبري نميشه معلمه يكي رو ميفرسته كه يك سروگوشي آب بده. بعد از چند دقيقه پسره كه رفته بوده خبر بياره برميگرده. معلمه با عصبانيت ازش ميپرسه: چي شد، چرا اينقدر لفت دادي؟! پسره هول ميشه به عربي ميگه: لنگُ الزينب مَشرقتاً و لنگها آخر مَغربتاً! اصغر هي دَخََلَ هي خَرَجَ! 276- يه يارو يه سيب اختراع ميكنه ميره اداره ثبت كه اختراعشو ثبت كنه. مسوول اونجا بهش ميگه: بابا سيب رو كه تو اختراع نكردي، خدا خلق كرده. يارو ميگه: اين سيب من با سيبهاي معمولي فرق داره، شما بيا يه گاز به اين سيبه بزن. مسئوله يكم ميخوره ميگه: ا... اينكه مزه پرتقال ميده! يارو ميگه:‌ حالا سيب رو بچرخون اون ورش رو گاز بزن. گاز ميزنه ميگه: اين كه مزه موز ميده! يارو يه سيب ديگه ميده ميگه اينو امتحان كن. اونم هر طرفش مزه يجور ميوه ميداده، رئيسه حال ميكنه ميگه: كاشكي يه سيب اختراع كرده بودي كه مزه كس بده! يارو سريع يه سيب در مياره ميگه اينو امتحان كن. ياروميخوره ميگه: اَه اَه.... اين كه مزه گه ميده! يارو ميگه: نه نه بچرخونش! 280- تركه هفت تا پسر داشته. يك بار همه پسراش با عروساشون اومده بودن تبريز يك چند روزي ديدنش. شب اول همشون تو اتاق خوابيده بودن، يهو پسر بزرگه كيرش راست ميكنه ترتيب زنشو بده! هرچي زنه ميگه بابا اينجا دست از سر ما وردار، جلو فاميلت آبرومون ميره، پسره قبول نميكنه و ميگه: تو پاشو به هواي آب خوردن برو سر يخچال، تو نورش نگاه كن ببين همه خوابن يا نه! زنه پا ميشه ميره و برميگرده ميگه آره همه خوابيدن پسره هم ديگه امون نميده و يالله مشغول ميشه! بعد از يك نيم ساعت پسر دومي كيرش راست مي‌كنه كه يك حالي بكنه، ‌خلاصه اونم خانوم رو مي‌فرسته سر يخچال تا چك كنه ببينه همه خوابن يا نه، و خلاصه تا صبح همين برنامه رو هر هفت تا پسر با زناشون پياده ميكنن (البته با كمك يخچال)! صبح كه ميشه همه دور هم جمع ميشن صبحونه بخورن، تركه ميگه: ديشب خيلي خوب خوابيدم ولي از تشنگي مُردم! همه ميگن: خب باباجان ميرفتي سر يخچال آب ميخورد?! تركه ميگه: والله ديدم هر كي رفت آب بخوره تا صبح گاييدنش خايه نكردم! 281- تركه رو مي‌برن سربازي، تمرين چتربازي. موقع پريدن كه ميشه، همه مي‌پرن به جز تركه. يارو گروهبانه ميگه: سرباز بپر!‌ تركه ميگه: من نمي‌پرم! يارو ميگه: يعني چي؟ گفتم بپر! باز تركه ميگه: جناب سروان من نمي‌پرم! گروهبانه ميگه: آخه چرا نمي‌پري؟ تركه ميگه: جناب سروان مادرم ديشب خواب ديده كه چتر من باز نميشه و من ميفتم ميميرم! گروهبانه شاكي ميشه، ميگه: مرتيكه چرا مزخرف ميگي؟! خواب ننه تو چيكار داره به چتر بازي؟! يالله بپر!‌ تركه ميگه: نه جناب سروان، مادر من هرچي خواب ببينه درست درمياد، من نمي‌پرم! آخر گروهبانه شاكي ميشه، ‌ميگه: ‌بابا اصلاً تو بيا چتر منو بگير، من چتر تورو مي‌گيرم. تركه ميگه: خيلي خوب جناب سروان، ولي شما نپري‌ها! خلاصه تركه چتر گروهبانه رو برمي‌داره و مي‌پره و از قضا چترش هم باز ميشه. همين جور كه داشته واسه خودش خوش و خرم مي‌رفته پايين، يهو مي‌بينه يك چيزي از بغلش مثل گلوله رد شد به طرف پايين و گفت: ما د ر تو گاييدم! 282- يه يارو داشته از تو قزوين رد ميشده ميبينه، ملت همه وسط خيابون جمع شدن معاملشون رو هوا كردن! از يكي ميپرسه چرا اينجوري كردين؟! ميگه: بالام‌جان راديو گفته بارون مياد، ما گفتيم شايد اين سري با كون بياد! 283- عربه ميخواسته بچش دو قلو در بياد، كاربن ميگذاره! 284- قزوينيه هفت جلد مثنوي مي‌نويسه به اسم خسرو و فرهاد! 285- بچهه ميره خونه، ميگه:مامان رياضي شدم 18. مامانه ميگه: آفرين پسرم! بيا دودولتو بخورم! پسره ميگه: مامان اگه 20 بشم ساك ميزني؟! 286- رشتيه ميره خونه، زنش با چشم گريون بهش ميگه: خاك بر سر بي غيرتت كنن! يه يارو منو وسط خيابون كرد! رشتيه خيلي شاكي ميشه و به غيرتش بر مي‌خوره،‌ ميگه: بيا نشونم بده ببينم كدوم بي‌ناموسي بوده تا خواهر مادرشو يكي كنم! زنه مي‌بردش جلوي يك قهوه خونه،‌ يك يارو سبيل كلفته رو نشون ميده، ‌ميگه اون يارو بود. رشتيه ميگه: اونو ميگي؟ بابا ولش كن، اين بابا ديوونست! خود منم تا حالا بيست بار وسط خيابون كرده! 287- نيروي انتظامي به يك رشتيه گير ميده كه تو مي‌خواستي اين بچه رو بكني. رشتيه ميگه: قربان اين حرفا چيه؟! من خودم بچه كونيم! 288- پسره داشته تو پارك راه ميرفته يه دختره رو ميبينه، بهش ميگه: جيگر! پستوناتو بخورم! يه پيره مرده اون نزديك نشسته بوده، ميگه: بابا تو كه دندون داري بيا اينو بخور من اونو بخورم! 289- شب عروسيه قزوينيه بوده، رفيقاش شلوغ ميكردن و با ماشين بوق ميزدن. قزوينيه شاكي ميشه، ميگه: يه عمر كون كرديم كسي نفهميد، يه شب ميخوايم يك كس بكنيم همه شهر فهميدن! 290- قزوينيه ميره توالت، تا ميكشه پايين شق ميكنه،‌ به كيرش ميگه: بخواب، بخواب، خوديه! 291- يه يارو جانباز 99 درصد بوده، مي‌گوزه ميميره! 292- رشتيه مي‌خواسته با دوتا از رفيقاش گلف بازي كنه. يكي از رفيقاش ميگه: من توپشو ميارم. اون يكي ميگه: من چوبشو ميارم. رشتيه ميگه: اهه؟! يعني باز سوراخش افتاد گردن من؟!! 293- به تركه ميگن اگه كسوف بشه چي ميشه؟ ميگه: هيچي يه ذره پماد مي‌ماليم خوب شه! 294- رشتيه زن گرفته بوده، ازش ميپرسن زنت چطوره؟ ميگه: والله بد نيست، هركي كرده راضيه! 295- شلوار كرده رو آب ميبره، ميگه: حيف اونهمه گوز كه من توي اون شلوار ول دادم! 296- تركه توي خيابون ريدنش مي‌گيره، در خونه يه يارو رو ميزنه ميگه: آقا شرمنده، من خيلي وضعم خرابه! ميشه بيام برم دستشويي؟ يارو هم ميگه بيا برو تو اون اتاق دست چپي كارتو بكن. تركه ميره كارشو مي‌كنه و كلي از يارو تشكر مي‌كنه وميره پي كارش. بعد از دو ماه با رفيقش داشته از همونجا رد ميشده كه رفيقش ريدنش ميگيره. تركه ميگه: بيا من اينجا يه خونه سراغ دارم كه توالتش حسابي تر و تميزه، اصلاً طلاييه جون تو! رفيقش ميگه باشه،‌ بريم. ميرن در خونه يارو دوباره در ميزنن، صاب‌خونه تا تركه رو مبينه دادمي‌زنه: روزبه! بيا اون يارو كه توي ترومپتت ريده بود رو پيدا كردم! 297- يارو توي جنگ دوتا دست و دوتا پاش قطع شده بوده، رفيقاش بهش ميگفتن كلمن! 298- قزوينيه داشته يه بچهه رو تو باجه تلفن ميكرده، يه دفعه يه بسيجيه سر ميرسه با لگد ميزنه تو در ميگه: بي پدر داري چه غلطي مي‌كني؟! قزوينيه هم شاكي ميشه ميگه: بالام جان چه خبرته با لگد ميزني تو در؟! خوب شد حالا كيرم رفت تو كون اين بچه؟! دلت خنك شد؟! 299- قزوينيه يه بچه خوشگل رو بالاي پل ميبينه،‌ هر كاري ميكنه نميتونه مخش رو بزنه،آخر سر به پسره ميگه: داداش بريم زير پل يك سيگاري بكشيم؟ پسره ميگه:‌بريم خيالي نيست! گفتن نداره كه براي پسره زير پل رفتن همان و كون دريدگي همان! خلاصه چند روز ميگذره، قزوينيه دوباره پسره رو ميبينه، ميگه: مياي بريم زير پل يك سيگار بكشيم؟! پسره ميگه: نه داداش، جون تو هنوز زير سيگاريم درد ميكنه! 300- سبزواريه داماد ميشه، با عروس ميره تو حجله. مادر داماد هم پشت در منتظر ميشه تا طبق رسمشون اون دستمال مشهور رو تحويل بگيره. يك نيم ساعتي مي‌گذره و خبري نميشه، حوصله زنه سر ميره، در ميزنه ميگه: ننه چي شد؟ زود باش دستمالو بده ديگه، خوابمون مياد! داماد ميگه: ننه نَميرَه (توش نميره) مادره ميره از توي آشپزخونه يه ليوان روغن زيتون مياره، ميگه: ننه جان بيا سرش رو بكن تو اين ليوان چربش‌كن، بعد بكن تو. پسره ليوان رو ميگيره و ميره تو، باز نيم ساعت مي‌گذزه و خبري نميشه. ننهه صداش در مياد، ميگه: ننه چي كار كردي؟! داماد ميگه: ننه نميره كه نميره! ننه ميگه: گفتم اول بكن تو ليوان چربش كن! داماده ميگه: ننه تو ليوان نميره! 301- يارو استاده خيلي بي ادب بوده و همش سر كلاس جكاي ناجور ميگفته. خلاصه دختراي كلاس شاكي ميشن و تصميم ميگيرن اگه يه بار ديگه اين يارو جك خلافي گفت، كلاس رو ترك كنن. فرداش استاده مياد سر كلاس ميگه: شنيدين تو هند جنده كم شده؟! دخترا هم همشون پاميشن كه از كلاس برن بيرون، استاده ميگه: خانوما كجا؟! پرواز تهران-دهلي فرداست! 302- يه روز قهرمان آكروبات بازي دنيا ميره اصفهان، داشته تو بازار مسگرا راه ميرفته يه دفعه ميبينه يكي از مسگرا پريد تو هوا پنج تا پشتك زد اومد پايين. يارو كف ميكنه، به خودش ميگه: من كه مثلا قهرمان جهانم نميتونم همچي كاري بكنم، ميره پيش مسگره ميگه: آقا بيا من بهت پنج هزار دلار ميدم اين كارو به من ياد بده. يارو شاكي ميگه: برو بابا دلت خوشه! اگه پنجاه هزار دلار هم بدي، ديگه چكش رو نمي‌زنم رو تخمم! 303- قزوينيه ميره مغازه روبات فروشي، فروشندهه شروع ميكنه به تعريف از روباتا و ميگه: آقا اين روباته آخر كاره، بهترين روباتيه كه تا حالا ساخته شده، ببين اگه اين دكمه روي شكمش رو فشار بدي جاروبرقي ميشه، اگه دستش رو بكشي ماشين لباسشويي ميشه و خلاصه از هر پيچش هزار هنر ميريزه! قزوينيه حسابي حال ميكنه ميگه: بالام جان من همينو ميخوام! خلاصه پولشو ميده و ور ميداره ميبردش خونه. فرداش قروينيه شاكي با كير پانسمان شده برميگرده ميگه: مادرقحبه! چرا نگفتي اين سوراخ كونش چرخ گوشته؟! 304- تركه ميميره، ميبرنش جهنم. بهش ميگن: تو بايد اينجا كارهم بكني. كارش اين بوده كه بايد ديگ‌هاي عظيمي كه توش جنده‌ها رو مي‌جوشوندن رو هم ميزده. يه روز همونطور كه مشغول بوده، يهو مي‌بينه يك از بچه محلاش داره واسه ديگ بغلي هيزم مي‌بره. دوتايي شروع ميكنن باهم گپ زدن و از كار و كاسبي گله كردن و خلاصه حواسشون پاك از هرچي ديگ و جنده پرت ميشه. بعد از يك مدتي تركه يك نگاهي به ديگ مي‌ندازه ميبينه يك جنده سياه پوست اومده رو. هول ميشه به دوستش ميگه: غضنفر زود برو بذار به كارم برسم، جنده‌ها ته گرفتن! 305- تركه با دوستش داشته جدول حل ميكرده، از رفيقش ميپرسه:‌اكبر، آلت تناسلي زن چيه كه دو حرفيه؟! رفيقش ميگه: عمودي يا افقي؟ ميگه: افقيه. ميگه: خوب خره معلومه ديگه، لب! 306- تركه سوار هواپيماي لوفتانزا بوده، تا هواپيما پرواز ميكنه، ميره پيش مهماندار هواپيما ميگه: ببخشيد من يك مشكل معده دارم، موقع پرواز بايد حتماً شير بخورم، اگه ممكنه يكم شير به من بدين. مهمانداره ميگه: ‌شرمنده آقا ما شير نداريم. تركه ميگه: ‌ولي آخه من حتماً بايد يكم شير بخورم، وگرنه حالم بهم مي‌خوره. مهمانداره مي‌بينه اوضاع خيلي خرابه،‌ تركه رو مي‌كشه يك گوشه ميگه: حالا كه قضيه اينقدر ضروريه، بياين يكم از سينه من شير بخوريد تا برسيم به مقصد! تركه هم ميزنه تو سرش ميگه:‌ خاك بر سرم! كاشكي شاش خواسته بودم! 307- يه روز تو قزوين يه بابا و ننه دست بچشون روميگيرن ميبرن كلانتري و به افسره ميگن: سركار اين چه شهريه؟ اين چه زندگيه؟ اين بچه رو كردن كونش آش و لاش شده، پاره و پوره شده!! افسره نگاه ميكنه ميبينه: تُچ تُچ! اين كه پاك پاره شده! رو مي‌كنه به سربازش ميگه: اين كار، كار حسن كودكه زود بگيرين بيارينش. بعداز نيم ساعت يك يارو سبيل كلفته رو دست بسته ميارن، افسره بهش ميگه تو خجالت نميكشي؟! ببين با اين بچه چي كار كردي؟...حسن كودك نگاه ميكنه، ميگه: نگاه كن تورو خدا!‌ كون بچه پاره پوره شده، آش و لاش شده! سركار، كار آدم تازه‌كار بوده! من كون بچه شيش ماهه ميذارم از خواب بيدار نميشه! 308- تركه توي پارك يه دختره رو ميبينه و خيلي باهاش حال مي‌كنه. ميره جلو ميگه: خانوم ببخشين، اسم شما چيه؟ دختره با عشوه جواب ميده: عطر گل ياس، اسمم ثرياس! بعد از تركه ميپرسه: اسم شما چيه؟ تركه يه فكري ميكنه، با ادا ميگه: بوي گوز خر، اسمم گضنفر! 309- تركه دست ميكنه تو جيبش، با تعجب ميگه: ا.ا... اين كير خر رو كي گذاشته اينجا؟! 310- تركه تو يك جمعي نشسته بوده، همه داشتن خيلي باكلاس ازمسايل ادبي حرف ميزدن، حوصله اش سر ميره يه دفعه وسط بحث ملت يك گوز اساسي ميده! همه ساكت ميشن، بعد از دو ثانيه يه زنه ميگه: وا؟! تركه با قيافه اديبانه ميگه: والله! 311- دو تا تهرانيه ميخواستن دو تا اصفهانيه رو سر كار بگذارن، بهشون ميگن: شما بلدين عكس كس بكشين؟! اصفهانيا هم ميگن: آره خوب، اينكه كاري نداره و دوتايي يك عكس ترتميز و حسابي ميكشن از عضو مذبور مي‌كشن! تهرانيا ميزنن زير خنده و مي‌گن: شنيده بوديم شما اصفهانيا كس‌كشين، ولي خودمون نديده بوديم! اصفهانيا هم ميگن: ماهم شنيده بوديم شما تهرانيا به كس‌ننتون ميخندين، ولي خودمون نديده بوديم! 312- يه شب يه بدبختي كه خونش يه اتاق بيشتر نداشت راست مي‌كنه كه يه حالي با زنش بكنه. زنش اول از ترس اين كه بچشون بيدار شه و ببينه مخالفت مي‌كنه اما چون اصرار مرد رو مي‌بينه مجبور مي‌شه بده. اونم چه دادن?! يارو تا صبح پنج بار مي‌كنه! صبح مامانه مي‌خواسته از زير زبون بچه‌ش بكشه كه ديشب بيدار شده و چيزي ديده يا نه. اول با ملايمت ازش ميپرسه: پدرام جون، تو ديشب چيزي شنيدي بيدار شدي؟ بچهه ميگه: نه، مگه خبري بود؟ مادره باور نمي‌كنه، ميگه حتماً داره خالي مي‌بنده، يك بار ديگه جدي‌تر ازش مي‌پرسه: ‌مطمئني هيچي نشنيدي؟ باز پسره ميگه: نه، مگه چي‌ شده؟ خلاصه باز مادره باور نمي‌كنه و دوباره مي‌پرسه و هي از ماد اصرار و از فرزند انكار، تا اينكه مادره شاكي ميشه و يكي مي‌خوابونه تو گوش پسره. پسره هم با بغض ميگه: خوب مامان، همين كارا رو مي‌كني كه بابا كونت مي‌گذاره ديگه! 313- يه روز چهار تا راهبه ميرن پيش پدر روحاني كه توبه كنن. اولي ميره تو ميگه: پدر! من اغفال شدم و براي يكي جلق زدم! پدر ميگه: اشكال نداره بيا دستت رو تو آب توبه بشور، تا گناهانت پاك بشه. دومي ميره تو ميگه: پدر من هم اغفال شدم و يكي به سينه من دست زد! پدر هم ميگه: بيا سينت رو تو آب مقدس بشور و برو. بعد نفر سوم كه مياد بره تو، چهارمي بهش ميگه: خواهر ماري، كونت رو تو آب نشوري‌ها! من ميخوام قرقره كنم! 314- يارو كيرش قطع ميشه، ميره دكتر. دكتره بهش ميگه يك پيوند خيلي جديد كشف شده، ولي هنوز رو انسان امتحان نشنده، دانشمندا به اين نتيجه رسيدن كه خرطوم بچه فيل رو ميشه به جاي آلت تناسلي مرد پيوند زد، مي‌خوايد شما اين عمل رو امتحان كنيد؟ يارو هم مي‌بينه هيچ چاره ديگه‌اي نداره، ميگه: باشه، به هرحال از بي‌كيري كه بهتره! خلاصه عمل با موفقيت تموم ميشه و يارو ميره دنبال كار و زندگيش. بعد از يه هفته برمي‌گرده پيش دكتر ميگه: آقاي دكتر! به دادم برس، دهن من سرويس شد! دكتر ميگه: چرا؟ چي شده؟! ميگه: بابا اين كير ما هرچي علف و برگ و ميوه تو خيابون ميبينه رو وَر ميداره ميكنه تو كون ما! 315- قزوينيه جلو آينه لخت ميشه كون خودشو ميبينه، ميگه: يار در خانه و ما گرد جهان ميگرديم! 316- قزوينيه رو با يه سه ليتري تف دستگير ميكنن! 317- به تركه ميگن آسمون خراش درست كن. يه كم فكر ميكنه، بعد ميره همه تركاي محله رو جمع مي‌كنه، ميريزه رو هم! بهش ميگن پس آسمون‌خراشت كو؟! ميگه: اين آسمونش، اينم خراش! 318- يه ماره ميره تو شرت عربه، ميگه: رخصت پهلوون! 319- پسره زبونش ميگرفته، صبح دير ميره مدرسه، خانوم معلمشون ميگه: چرا دير اومدي؟! ميگه: خانم لام دول بود! خانمشون ميگه: خوب عزيزم من هر شب لام دوله ولي ببين چه زود ميام! 320- تركه شطرنج باز بوده و از مسابقه ميومده، سوار اتوبوس ميشه يه خانومي مياد رد بشه، دستش ميخوره به اونجايي كه نبايد بخوره! خانومه سرخ ميشه، ميگه: ببخشيد! تركه ميگه: نه خانم جان، اينطوري نميشه! دست به مهره بازيه! 321- يارو يه بچه خيلي بي ادب داشته، هرجا مي‌بردتش يك حرف ناجور مي‌زده و آبروش رو مي‌برده. يك بار دعوت بودن عروسي، ميگه چي كار كنم اين تخم سگ الان اونجا آبروي ما رو ميبره. مياد پيش پسره و ميگه: كره خر! اونجا رفتيم يه كلمه حرف بزني، مادرتو ميگام! خلاصه ميرن عروسي و بعد از نيم ساعت يارو ميبينه، يه مرده سبيل از بناگوش دررفته، افتده به جون پسرش و حالا نزن،‌ كي بزن! مياد ميگه: اوهوي!‌ بچه رو چرا مي‌زني؟! يارو ميگه: تو اصلا اين بچت رو تربيت نكردي؟! ميگه: باز چي گفته؟! ميگه: اين تخم سگ اول يه ده دقيقه داشت با دستش به من سوراخ نشون ميداد، من به روي خودم نياوردم، بعد شروع كرد بيلاخ نشون دادن من بازم هيچي نگفتم! اين دفعه شروع كرده شستشو هي ميكنه تو دستش و در مياره! باباهه ميره گوش پسره رو مي‌گيره، ميگه: كره خر! مگه قرار نبود مودب باشي؟! بچهه ميگه: بابا من به خدا چيزي نگفتم! اولش بهش گفتم از طرف عروسي؟ هيچي نگفت، بعد گفتم از طرف دامادي؟ بازم هيجي نگفت، منم عصباني شدم گفتم: پس كس‌كش اومدي اينجا كه كون بدي؟! 322- رشتيه رفيقش رو تو خيابون ميبينه، ميگه: هي ميگن ‌تركا خرن، تركا خرن، ‌به خدا راست مي‌گن! رفيقش ميگه: چطور مگه؟ ميگه: مثلاً اين اصغر آقا، مرتيكه ترك خر! خودش زن داره‌‌ها، ولي مياد زن منو ميگاد! 323- از يه رشتيه ميپرسن: شما با چه سهميه‌اي وارد دانشگاه شدي؟ ميگه: بنده افتخار ميكنم گه فرزند سه تا شهيدم! 324- به تركه ميگن: تا حالا تو موقعيتي گير كردي كه نه راه پس داشته باشي نه راه پيش؟! ميگه:‌ آره، يه بار يه اَره رفته بود تو كونم! 325- يه روز يه رشتيه با زنش ميره سينما، فيلم سوپر ببينند. وسطاي فيلم زنه حشري ميشه و دست ميكنه تو شلوار مرده. مرده ميگه: گرمه؟! زنه ميگه:‌آره. مرده ميگه:‌ نرمه؟! زنه حشري ميگه: آااره. ميگه: كلفته؟! ميگه:آااي...آره! رشتيه ميگه: ‌اون انمه! 326- رشتيه دخترشو ميبينه داره به يه پسره لب ميده، خيلي ناراحت ميشه، ‌به خودش ميگه: اين امروز لب ميده،‌ لابد فردا هم ميره سينما، ‌پس فردا هم لابد ميخواد سيگار بكشه! 327- فرق كير و دوچرخه چيه؟ سوار دوچرخه كه ميشي پا ميزني، ولي سوار كير كه ميشي دست و پا ميزني! 328- تركه با پسرش رفته بوده دزدي، پاسبونه مي‌بينتشون. دوتايي ميزنند به چاك، پاسبونه هم مي‌گذاره دنبالشون و داد ميزنه: كره خر!‌ واستا!! پسر تركه واميسته ميگه: بابا منو شناسايي كردن، تو برو! 329- تركه داشته با نافش بازي ميكرده، يهو تخماش ميفته زمين! 330- زن رشتيه نصفه شب داشته ميرفته بيرون، رشتيه از خواب پا ميشه، ميپرسه: خانم جان!‌ كجا ميري؟ زنه ميگه: دارم ميرم كُس بدم! رشتيه ميگه: جاي ديگه نري! 331- حضرت آدم ميره پيش خدا، ميگه: خدايا اين حوا اولش چيز خوبي بود،‌ ولي ديگه حوصلم ازش سر رفته! خدا ميگه: ببينم، تا حالا همديگر رو بغل كردين؟ آدم ميگه: بغل كردن ديگه چيه؟! خلاصه خدا يادش ميده چطور حوا رو بغل كنه. حضرت آدم ميره،‌ بعد از دو روز مياد، ميگه: ‌خدايا! عجب چيز باحاليه اين بغل كردن، كلي حال كرديم! خدا ميگه: پس لابد بوسيدن هم نمي‌دوني چيه. حضرت آدم ميگه: بوسيدن؟! خلاصه خدا بوسيدن رو هم به آدم ياد ميده. حضرت آدم ميره، ‌بعد از يك هفته مياد، ‌ميگه: خدايا! اين بوسيدن چقدر حال ميده!! چرا زودتر يادمون نداده بودي؟! خدا ميگه: تازه هنوز نمي‌دوني كه سكس چه كيفي داره! حضرت آدم ميگه: سكس چيه؟! خلاصه خداوند اصول سكس رو هم به آدم ياد ميده. حضرت آدم ميره، ده دقيقه ديگه برمي‌گرده،‌ ميگه: خدا جون، سردرد چيه؟! 332- يارو اواهه داشته سلانه سلانه از يك خيابون مي‌گذشته،‌ يك كاميونه منتظر بوده كه رد شه. راننده كاميونه هي بوق ميزنه،‌ يارو اهميت نمي‌ده. آخر رانندهه سرشو از پنجره مي‌كنه بيرون،‌ ميگه:‌ هـوي.. بچه كوني! يا ازونجا رد شو،‌ يا پياده ميشم ميگيرم مي‌كنمت! اواهه هم برمي‌گرده ميگه: آخه چقدر حرف، چقدر وعده؟! 333- دو تا دختره تو پارك به يك اواهه گير مي‌دن، هي بهش چشمك مي‌زنند، براش عشوه ميان، خلاصه كون خودشونو پاره مي‌كنند، اواهه بهشون اهميت نمي‌ده. آخرش دخترا خسته ميشن ميرن پي كارشون. يك پيرمرده اونجا رو نيمكت نشسته بوده‌، برمي‌گرده به اواهه ميگه: خاك بر سرت! من سن تو بودم،‌ پشه رو تو هوا بلند مي‌كردم! اواهه ميگه: ااا..؟ خوب پس منم پشم! 334- يكي ازين لات و لوتاي هيكلي تهروني ميره تو يك عرق فروشي تو رشت. خلاصه يك گيلاس عرق سفارش ميده، ميره وسط سالن واميسته، يك ضرب گيلاسشو ميره بالا و ‌ميگه: اونايي كه طرف چپم نشستن، همشون مادر به خطان! كسي مشكلي داره؟! ملت همه جفت مي‌كنند، هيچكي صداش در نمياد. بعد يك گيلاس عرق ديگه ميگيره،‌ يكجا ميره بالا،‌ ميگه:‌ اونايي كه طرف راستم نشستن، ‌همشون زن قحبن! كسي مشكلي داره؟! باز كسي خايه نمي‌كنه چيزي بگه. يهو يك رشتيه هيكلي از طرف راست بلند ميشه، آروم-آروم مياد طرف يارو. يارو ميگه: عمو! شوما مشكلي داري؟! رشتيه ميگه:‌ نه قربون! من فقط طرف اشتباه نشستم! 335- تركه با دوست دخترش ميره كوه، همينجوري كه داشتن ميرفتن يه دفعه نيرو انتظامي ميريزه. سربازه بهش ميگه: شما اينجا چي كار ميكنين؟ اين خانوم كيه با‌هات؟ تركه ميگه: من كه كوه نورد حرفه‌ايم، اينم وقتي من اومدم همينجا بود، مثل اينكه كُس كوهيه! 336- بچهه با خالش ميره بيرون يه خره رو ميبينه، كيرخره رو نشون ميده به خالش ميگه: اين چيه؟ خالش ميگه: هيچي عزيزم بيا بريم. فردا بچهه با باباش ميره بيرون بازم كير خره رو ميبينه به با باباش ميگه: بابا، اين چيه؟ باباش ميگه: اين كير خره. بچهه ميگه: پس چرا خاله گفت هيچي نيست؟ باباش ميگه: آخه براي خالت اين هيچي نيست! 337- يك بابايي رو تو قزوين ميندازن زندان، روز اول هم سلوليش ازش ميپرسه: بالام جان، ‌بچه كردي افتادي اين تو؟! يارو ميگه: نه آقا اين حرفا چيه؟ من هيچ وقت همچي كاري نميكنم! قزوينيه ميگه: خوب پس حتما اوا كردي؟! باز يارو ميگه: نه برادر، چي ميگي؟! قزوينيه ميگه: نكنه پيرمرد كردي؟! يارو ميگه: آقاي عزيز عفت كلام داشته باش، اين حرفا يعني چي، من جرمم سياسيه! قزوينيه ميگه: آهــان! بالام جان فهميدم، رئيس‌جمهور كردي! 338- تركه و اصفهانيه و تهرانيه داشتن با هم ميرفتن يه دفعه يه غوله در مياد، بهشون ميگه: يه آرزو بكنين اگه من تونستم بر آوردش كنم ميكشمتون، اگه نتونستم كاري باهاتون ندارم. اول تهرانيه آرزو ميكنه كه يه كشتي پر از طلا براش بياره، غوله مياره و ميكشتش.‌ بعد نوبت اصفهانيه ميشه، اونم ميگه: يه كاخ با طلا بساز غوله آرزو اين رو هم بر‎آورده ميكنه و ميكشتش. بعد نوبت تركه ميشه، يه كم فكر ميكنه، يه دفعه ميگوزه، ميگه: اگه ميتوني رنگش كن، غوله هم ولش ميكنه ميره پي كارش! 339- يارو تيمساره از تهران ميره اردبيل سركشي، مي‌بينه همه جاي شهر مامورين نيروي انتظامي شلوارا رو كشيدن پايين و قنبل كردن! يارو خيلي عصباني مي‌شه، ميره پيش رئيس اون حوزه ميگه:‌ خاك بر سرتون! اين چه افتضاحيه؟!‌ چرا همه سربازا تو شهر كون برهنه قنبل كردن؟! يارو ميگه: يواش قربان! يك قزوينيه از زندان فرار كرده،‌ ما براش تله گذاشتيم! 340- كوره ميره تو آشپزخونه دستش ميخوره به رنده ميگه: اين كس شعرها چيه اينجا نوشته؟! 341- تركه ميره جبهه بهش ميگن: ببين اين نارنجك رو وقتي ميخواي پرت كني بايد ضامنش رو بكشي، بعدتا ده بشماري و پرتش كني. تركه نارنجك رو با دست راستش ميگيره ضامنش رو ميكشه، شروع ميكنه با انگشتاي دست چپش شمردن: بير، ايكي، اوچ، دورت، بيش،‌ انگشتاي دست چپش تموم ميشه نارنجك رو ميذاره لاي پاش با انگشتهاي دست راستش مي‌شمره: آلتي، يدي، سكيز، دوگوز.....بوووووووم! 342- زنه رشتيه لخت مادرزاد رو تخت خوابيده بوده، تا رشتيه مياد پتو رو ميكشه رو خودش، ‌رشتيه ميگه: خانم جان اين نجابتت منو كشته! 343- تَرياكيه بايد آزمايش مدفوع ميداده، يك شيشه بهش داده بودن كه توش نمونشو بياره. ميره خونه و مي‌شينه تو مستراح، شروع ميكنه زور زدن! خلاصه بعد از دو سه ساعت عرق ريختن، يك سنده يك سانتي گيرش مياد كه واسه نمونه ببره. وقتي ميره جواب آزمايشش رو بگيره،‌ بهش مي‌گن: شرمنده قربان، ‌نمونه شما گم شده. ترياكيه شاكي ميشه،‌ دادميزنه:‌ اي مال مردم خورا! 344- شيره‌ايه مي‌ميره، مي‌برنش بهشت. دو سه روز مي‌گذره، ‌يك روز ميان ازش مي‌پرسند كه همه چي ميزون هست يا نه، ميگه: والله همه چيز عاليه، فقط يوخده شـوژ مياد! مي‌برنش دم مرز جهنم كه يخورده گرماي جهنم بخوره بهش، بلكن گرم شه. دوباره بعد از چند روز ميان مي‌پرسند: خوب اوضاع چطوره؟ ميگه: والله همه‌چي خوبه، ولي هنوز يوخده شـوژ مياد! ميگن بابا تو اصلاً لياقت بهشت رو نداري، ميندازنش تو جهنم! بعد از چند روز ميان، مي‌پرسند: خوب بالاخره گرم شدي؟ ميگه: والله اينجا بهتره، ولي هنوز هم يوخده شـوژ مياد! شاكي مي‌شند ميندازنش طبقه هفتم جهنم، تو مركز آتيش. چند روز مي‌گذره، ‌ميان بهش سر بزنن ببينيند اوضاع احوالش چطوره. تا درو باز مي‌كنند، يارو داد ميزنه: ‌داداش اون درو ببند،‌ تازه اينجا هوا گرفته بود! 345- دكتره داشته با زنش تو خيابون رد ميشده،‌ يك زنه لاشيه مياد شروع مي‌كنه باهاش لاس زدن. بعد كه طرف ميره،‌ زن دكتره ازش مي‌پرسه: ‌اين خانوم كي بود؟ دكتره ميگه: ‌يك خانمي كه من در رابطه با كار ديده بودمش. زنش ميپرسه:‌ در رابطه با كار تو يا كار اون؟! 346- يارو ازون سيگارياي خفن بوده،‌ ميفته زندون،‌ حبس ابد. روز اول بهش ميگن: ‌ببين ما حال و حوصله نداريم ‌هر دقيقه خورده فرمايشات تورو انجام بديم. همين الان ميگي چي مي‌خواي،‌ ما برات مياريم،‌ بعد در سلولتو مي‌بنديم تا ده سال ديگه. يارو ميگه:‌ســيــگــار! من فقط سيگار مي‌خوام! مي‌رن براش 500 باكس سيگار ميارند، و در سلولش رو مي‌بندند. بعد از 10 سال ميان ببينند چيز ديگه اي مي‌خواد يا نه، در سلولش رو كه باز مي‌كنند مي‌بينند نشسته يه گوشه اي، ‌دست و پاش داره مي‌لرزه. يارو تا جماعت رو مي‌بينه، بر مي‌گرده ميگه: ‌قربون، آتيش داري؟! 347- رشتيه تازه ازدواج كرده بوده. روز اول پا ميشه، ‌مي‌بينه خبري از صبحونه نيست. به زنش ميگه: خانم جان، صبحانه كجاست؟ زنش مي‌گه: من فكر كردم شما ميري سركار، صبحونه نمي‌خوري. رشتيه ميگه: ‌ببين خانم جان، ازين به بعد هر روز صبح، سنگگ تازه با كره و پنيرو مربا و عسل روي ميزه، چه من باشم، چه نباشم! خلاصه ميره سركار و ظهر بر مي‌گرده، ‌مي‌بينه خبري از ناهار نيست. به زنش ميگه: خانم جان،‌ پس ناهار كجاست؟ زنش ميگه: من فكر كردم شما سركاريد،‌ ديگه ناهار نپختم. رشتيه ميگه: ببين خانم جان، ازين به بعد هر روز ظهر سر ساعت يك، ناهار، كته كباب و ترشي‌تره و باقالا قاتق بايد سر ميز باشه، چه من باشم، چه نباشم! خلاصه زنش يك چيزي حاضر مي‌كنه، ‌مي‌خورند و رشتيه باز ميره سر كار. شب برمي‌گرده، ‌مي‌بينه خبري از شام نيست. به زنش ميگه: خانم جان! پس شام چي‌شد؟ زنش ميگه: من فكر كردم ديگه شما هم صبحونه خورديد هم ناهار، ‌ديگه شام نمي‌خوريد. رشتيه ميگه: ببين خانم جان، ازين به بعد هر شب ساعت نه روي اين ميز شام گرم حاضره، چه من باشم، ‌چه نباشم! زنش شاكي ميشه، ‌ميگه: خوب پس بگذار منم شرايطم رو بگم. ازين به بعد من بايد هر روز صبح و ظهر و شب، ‌سه نوبت كس بدم! چه شما باشيد، چه نباشيد! 348- افسره جلوي يك ماشين رو ميگيره، به راننده ميگه‌: جناب شما به خاطر بستن كمربند ايمني، پنجاه هزار تومن از طرف انجمن حمايت از ايمني راه‌ها جايزه برديد. حالا مي‌خوايد با اين پول چيكاركنيد؟ يارو ميگه: فكر كنم باهاش برم گواهينامم رو بگيرم! يك زنه كنار دستش نشسته بوده، ميگه:‌ گوش نكنيد جناب سروان، اين شوهر من وقتي مسته يك بند كس ميگه! تو صندلي عقب، يك جوونكي خواب بوده، ‌ازين سر و صدا بلند ميشه،‌ ميگه: من همون اول گفتم با ماشين دزدي نميشه فرار كرد!! يهو يك نفر از تو صندوق عقب داد ميزنه: ‌ببينم بالاخره از مرز گذشتيم يا نه؟! 349- تركه از اتوبوس پياده ميشه، رو صورتش جاي دوتا سيلي بوده. رفيقش ميبيندش،‌ ازش ميپرسه: عسگر ‌چي شده؟ ميگه: ‌والله من تو اتوبوس واستاده بودم‌‌‌، يهو ديدم دامن خانم جلويي رفته لاي پاهاش. من گفتم: ‌اين شكلي زشته، گرفتم كشيدمش بيرون. خانم عصباني شد،‌زد يكي زير گوشم. رفيقش ميگه: ولي رو صورتت كه جاي دوتا توگوشيه. تركه ميگه: ‌آخه بعد ديدم خوشش نيومد لباسشو كشيدم بيرون، منم فشارش دادم سرجاش! 350- پسر عربه ميره تو يه مغازه لوازم خونه ميگه: آقا اگه من با كيرم اين اتو رو بلند كنم چي بهم ميدي؟ يارو هم ميخنده ميگه: خود اتو رو ببر! پسره هم بلند ميكنه و اتو رو وَر ميداره مي‌بره. فرداش پسره با باباش مياد به صاحب مغازه ميگه: با بابام اومديم يه يخچال ببريم! 351- رشتيه مياد خونه ميبينه يه يارو رو زنشه، چتر يارو هم اون بغل تخته. ور ميداره چتر يارو رو ميشكنه، ميگه: ايشالله وقتي ميخواي بري بارون بياد! 352- يه زنه انگليسيه و يه تركه تو آسانسور بودن. زنه شروع ميكنه لخت شدن و به تركه ميگه: يه كاري كن كه احساس كنم واقعاً زنم، تركه هم شروع ميكنه لباساشو در مياره، بعد ميندازدشون جلوي زنه، ميگه: اينا رو بشور بعد هم اتوشون كن! 353- تركه تو قايق بوده تو دريا يه دفعه يه پري ماهي مياد بهش چشمك ميزنه. تركه ميگه: جل الخالق! ما اسب‌ماهي ديده بوديم، سگ‌ماهي ديده بوديم، فيل‌ماهي‌ ديده بوديم، اما ديگه جنده‌ ماهي نديده بوديم! 354- تركه تو يك دهي دكتر بوده، ميخواسته به يك زنه آمپول بزنه. زنه ازين شليته‌هاي لايه لايه پاش بوده، هرچي تركه دامناش رو بالا ميزده، تموم نميشده. آخر تركه شاكي‌ميشه به زنه ميگه: ببخشيد خانم، كون شما صفحه چنده؟! 355- به رشتيه ميگن: شما تا حالا تو صف كسي رو هول دادين؟ ميگه: نه، ولي يه بار هول شدم تو صف دادم! 356- يارو ميره ديوونه خونه ميبينه همه تو صف واستادن دارن يكي‌يكي تو يه سوراخه نگاه ميكنن بعد دوباره ميرن ته صف واميسن. يارو كنجكاو مي‌شه ببينه تو سوراخه چه خبره، خودش هم ميره تو صف واميسه و تو سوراخه رو نگاه ميكنه هيچي نميبينه، يه بار ديگه تو صف واميسه بازم هيچي نميبينه،‌ از يكي ميپرسه: شما چي رو نگاه ميكنين؟ من كه هر چي نگاه ميكنم هيچي نميبينم. يارو بهش ميگه: برو بابا دلت خوشه! ما دو ساله داريم اين تو رو نگاه ميكنيم هنوز هيچي نميبينيم، تو ميخواي با دو بار نگاه كردن چيزي ببيني؟! 357- تركه رشتيه رو تو خيابون مي‌بينه، بهش ميگه: سلاااام اكبر آقاي گل! رشتيه ميگه: ديگه سلام بي سلام، خانم مُرد! 358- تركه داشته با خدا حرف ميزده، ميگه: خدايا حالاكه به ما عقل خر دادي، لااقل كير خر هم ميدادي! 359- به يه رشتيه ميگن: خانمت با پنج تا مرد سبيل كلفت سوار يه پيكان بودن داشتن تو يه سر بالايي ميرفتن. رشتيه ميگه: بابا ايوالله! اين پيكاناي سري جديد عجب موتوري دارند! 360- بچه قزوينيه صبح پاميشه به باباش ميگه: بابايي، بابايي! مامان ديشب جايي ميخواست بره؟ 361- قزوينيه ميگه: نه بابا‌جان. بچهه ميگه: پس چرا هي بهش ميگفتي برگردعزيزم، برگرد عزيزم! 362- رشتيه هر روز كه بقال سر كوچشون رو ميديده، يارو بهش ميگفته: سلاااام اسمال آقاي بي‌غيرت! دو سه هفته‌اي اين قضيه تكرار ميشه، رشتيه همچين بگي نگي بهش بر ميخوره، يه شب به زنش ميگه: خانم شما روزها ما نيستيم چكار ميكني؟ اين اصغرآقا بقال هي به ما ميگه بي‌غيرت. زنش ميگه: هيچي بابا، تو بهش محل نگذار، اينا به تو حسوديشون مي‌شه. رشتيه فردا دوباره از در مغازه يارو رد مي‌شده، بقاله بهش ميگه: سلااااام اسمال آقاي بي غيرت دهن‌ لق! 363- از تركه مي‌پرسن: از چه رنگي خوشت مياد؟ ميگه: از قهوه‌اي نوك ممه‌اي! 364- رشتيا تو تظاهرات شعار ميدادن: اين تن شهادت خوايه، زناشون هم ميگفتن: پس ما‌ها رو كي گايه!دوست رفیق .ههمسایه 365- توي يكي از پاركهاي اصفهان، يك دختر وپسري خلوت كرده بودن. دختره روي پيشونيشو اشاره ميكنه، ميگه: اينجام درد ميكوند. پسره ميگه بيا ماچش كنم خوب شه. ماچ ميكنه و دختره ميگه: آخيش خوب شد. دوباره دختره دست ميگذاره رو لپش ميگه: اينجام درد مي‌كوند. باز پسره ماچ ميكنه و خوب ميشه. همينجور ميرن جلو تا ميرسن به لب دختره. تا پسره ميخواد ماچ كنه تا خوب شه يهو باغبونه از پشت بوته‌ها سرشو بلند ميكنه ميگه: دادا، اگه ماچت شفا ميدد اين بواسير ما هم درد ميكوند، يه فكري به حالش بكون! 366- رشتيه مياد خونه ميبينه بچه‌ها حسابي شلوغ پلوغ كردن. مي‌گيره همه رو ميزنه و ساكتشون ميكنه بجز يكي كه اصلا هيچي بهش نمي‌گه. رفيقش بهش ميگه: بابا چرا اينقدر بين بچه‌هات فرق ميگذاري؟ رشتيه ميگه: آخه اون يكي سيده! 367- تركه مادر پدرشو ميكشه، ازش مي‌پرسن: چرا اين بدبختا رو كشتي؟ ميگه: بعد از چهل سال به رابطه كثيفشون پي بردم! 368- رفيق تركه خيلي خانوم باز بوده، تركه ازش ميپرسه: آخه تو چي كار ميكني كه هي چپ و راست خانوم بلند ميكني؟ به ما هم ياد بده. رفيقش ميگه: بابا كاري نداره كه، بيا بريم تا بهت ياد بدم. سوار ماشين ميشن ميرن جلو پاي يه زنه آخر تيكه ترمز ميكنن، رفيقش به زنه ميگه: معين جديد رو شنيدي؟ زنه ميگه: نه. ميگه: بيا من برات بگذارم. خلاصه زنه رو سوار ميكنه و ميبره خونه تا دسته ميكنه، تركه هم خيلي تحت تاثير قرار ميگيره. چند روز بعد با ماشين ميره جلوي يه خانومه نگه ميداره، ميگه: معين جديدي رو شنيدي؟! زنه ميگه: نه. تركه ميگه: نشنوي‌ها! مـي‌كُـننت! 369- دختره با دوست پسرش توپارك بوده، يه دفعه باباي دختره مياد، دختره هول ميكنه. پسره بهش ميگه: بابا چرا نگراني؟ بابات كه منو نميشناسه، بگو داداشمه! 370- رشتيه شب عروسيش بوده، بهش غذا نميرسه. خيلي شاكي ميشه و تا آخر همينجور اخماش تو هم بوده. آخر شب ميشه بهش ميگن: بيا بروتو حجله، عروس خانم منتظره. رشتيه با همون اوقات تلخ ميگه: هر پدرسگي كه كبابشو خورده، بياد كُسشم بكنه! 371- تو كرمانشاه رسم بوده كه شب عروسي يه ويلن‌زن مياوردن كه دم حجله در ضمن اينكه عروس و داماد كارشونو مي‌كنن، يه آهنگ آروم بزنه. يك بار عروسي يك بابايي بوده، خلاصه عروس و داماد مي‌رن تو حجله مشغول مي‌شند و جناب ويلن‌زن هم تو اتاق بغلي شروع ميكنه يه اهنگ آروم ميزنه. بعد يهو ويلن زنه يادش مياد كه ديرش شده و بايد يه جا ديگه هم بره، شروع ميكنه يه آهنگ تند ميزه كه زود تموم شه. همينجور كه داشته تند تند مي‌زده، ‌يهو داماد خيس عرق مياد بيرون، نفس زنان ميگه: مُرد! خوب شد؟! 372- قزوينيه ميره آمريكا، وقتي برميگرده دوتا بچه با خودش مياره، يكي سفيد يكي سياه. ازش مي‌پرسند: اين سياه رو ديگه برا چي اوردي؟ ميگه: بالام‌جان اين واسه ماه محرمه! 373- زنه ميره ميوه فروشي، ميگه: آقا خيار كيلو چنده؟ يارو ميگه: دويست پنجاه تومن. زنه مانتو شو باز ميكنه، ميگه:حالا چنده؟ يارو ميگه: دويست تومن! زنه پيرهنشو درمياره، ميگه: حالا چند؟ يارو ميگه: صد و پنجاه تومن! زنه دامنشم درمياره ميگه حالا چند؟ يارو ميگه صد تومن! خلا صه زنه همينجوري لباساشو در مياره يارو هم ميگه: پنجاه تومن، بيست تومن، ده تومن، پنج تومن، چهار تومن، سه تومن، دو تمون، يه تومن،..آااااه!.... دويست و پنجاه تومن! 374- پير زنه ميره دارو خونه همينجور كه داشته يه خودش ميپيچيده ميگه: (آه!) اقا (آه!) كير (آي!) مصنوعي (آه!) دارين (آ..ه)؟ يارو ميگه: آره. زنه ميگه: واي مادر (آه!) الهي (آاا..ه!)پير شي (آه) چطوري (آه!) خاموش ميشه؟! 375- يارو ميره كس مصنوعي ميخره، ميبره خونه، دو سه بار حال ميكنه و آبش مياد، بعد ميخواد در بياره ميبينه نميشه، هر كار ميكنه كه دستگاهه ول نميكرده. زنگ ميزنه به شركت سازنده ميگه: آقا (آه!) اين كس مصنوعي شما (آه!)چه جور خاموش (آااه!)ميشه؟! يارو ميگه اون دكمه قرمز رو بزن خاموش ميشه. طرف ميگه: (آه!)زدم ولي (آه!) خاموش نشد(آه)! يارو ميگه خوب آبيه رو بزن. طرف ميگه: (آه!) زدم ولي (آه!) خاموش نشد(آااه)! بعد يارو مي‌پرسه: ببخشيد شماره سريال اين دستگاه شما چيه؟ مرده جواب ميده: (آه!) چهارده (آآه!) صدوسي و دو. يارو ميگه: آقا شما اشتباه بردين، ايني كه شما خريدين شير دوش هفده ليتريه، تا هفده ليتر ندوشه ول نميكنه! 376- رشتيه شب عروسيش بوده، رفيقش ميبينه داره دم حجله قدم ميزه. بهش ميگه: بابا برو تو عروس خانم منتظره، چرا اينجا واستادي؟! رشتيه ميگه: والله ما يه بفرما به باجناق زديم، رفته تو هنوز درنيومده! 377- يك بابايي پسرش تو قزوين گم ميشه، ميره پاسگاه گذارش ميده. بهش ميگن خوب مشخصات پسرتون چيه؟ ميگه: هشت سالشه، تپله، موهاش بوره، چشاش آبيه، يك شلوار كوتاه هم پاشه. يارو افسره تو ميكروفون ميگه: به كليه واحدها، برادرا توجه كنن، يه تيكه گم شده.. آاااه! 378- يه زن آامريكايي و يك زن انگليسي و يك زن حزبل تو جزيره آدم‌خورا گير مي‌كنند. آدم خورا به آمريكاييه ميگن: باكونبا يا مردونگا (بكنيمت يا بكشيمت)؟ ميگه: باكونبا. ميكننش بعد ولش ميكنن. انگليسه هم ميگه باكومبا، اونم ميكنن، ولش ميكنن. ميرسن به حزبله، ميگن: باكونبا يا مردونگا؟ زنه ميگه: مردونگا، مردونگا! يارو هم ميگه: اونقدر باكونبا تا مردونگا! 379- به تركه ميگن يه جمله بگو توش كير باشه، ميگه: كس ننت! 380- يارو سبيل كلفته داشته تو يك جمعي تعريف ميكرده كه آره ما با كاروان داشتيم ميرفتيم، يه دفعه راهزنا ريختن همه ملت رو يا كشتن يا كردن! بعد نگاه ميكنه مي‌بينه بقيه دارند چپ چپ نگاش مي‌نند، برميگرده ميگه: البته ما رو كشتن! 381- يارو ميره قزوين و بر ميگرده. ازش مي‌پرسند: چي شد، بلايي سرت نيومد؟ كاريت نكردن؟ ميگه: نه بابا خيلي هم خوب بود. ما رو بردن خونشون، بهمون غذا دادن، شب هم با هم نشستيم عرق خورديم و خلاصه خيلي هم حال داد. بهش ميگن: بابا خوب فكر كن ببين كاري باهات نكردن؟ يارو دوباره ميگه: نه والله، هيچي نشد، من كه چيزي يادم نمياد... آهان! فقط يك چيزيو من آخر نفهميدم، من هميشه وقتي عرق ميخوردم فردا صبحش سرم درد مي‌گرفت، اين دفعه نميدونم چرا فرداش كونم درد مي‌كرد؟ 382- يك زنه از طبقه دوازدهم ميفته، طبقه نهم يكي ميگيردش، ميگه يه لب بده تا نجاتت بدم. زنه ميگه: نه! نمي‌خوام، ترجيح ميدم بميرم! يارو هم ولش ميكنه. بعد ميرسه طبقه هفتم، يكي ديگه ميگيردش، ميگه: يه دور بده تا نجاتت بدم. زنه دوباره ميگه: نه، ولم كن مگه من جندم؟! يارو هم ولش ميكنه. به طبقه پنجم كه مي‌رسه، يكي ديگه ميگيردش، بهش ميگه اگه ساك بزني نجاتت ميدم. بازم زنه ميگه نه، يارو هم ولش ميكنه. مي‌رسه طبقه سوم، يك تركه ميگيردش، زنه با خودش ميگه اين دفعه اگه ولم كنه ديگه كارم تمومه. ميگه: هر چي بخواي بهت ميدم، لب ميدم، كون ميدم، ساك ميزنم! تو رو خدا منو نجات بده. تركه هم هولش ميده ميگه: گمشو! زنيكه جــنــده! 383- تركه جنده بلند كرده بوده داشته تو ماشين ميبرده، نيرو انتظامي جلو شو ميگيره. سربازه به زنه ميگه: خواهر پياده شو. تركه برميگرده ميگه: خواهرته؟! بدبخت جـــنـــده ‌ست! 384- دختر رشتيه يه دوست پسر داشته هر شب ميومده خونشون ترتيب دختر رو ميداده. خونه دختره اين جور بوده كه از دم پنجره اول دختره ميخوابيده بعد برادره، بعد مادره، آخر هم رشتيه. پسره هم هر شب از پنجره ميومده همون اول ترتيب دختره رو ميداده و ميرفته. يه شب رشتيه با زنش دعواش ميشه، زنه قهر مي‌كنه مياد كنار پنجره ميخوابه. شب طبق معمول، پسره از پنجره مياد تو، همون اول ميپره رو زنه و شروع ميكنه كردن، يه دفعه ميبينه، اه! اين كه دختره نيست! در مياره و ميپره رو دختره. رشتيه پاميشه به پسرش ميگه: بابا جان بدو در ريم، يه يارو اومده از اون جلو همينجور داره ميكنه مياد جلو! 385- رشتيه ميخواسته خونشو بفروشه، داشته خونشو به يكي نشون مي‌داده،ميگه: اين اتاق دخترمه، دراتاق رو باز ميكنه ميگه: اين دخترمه، ميبينه يكي هم رو دخترشه، ميگه اينم دامادمه! بعد ميگه: اونم اتاق خواب خودمونه، در و باز ميكنه، ميگه: اين خانممه،... اوني هم كه روخانومه خودمم! 386- قزوينيه مياد خونه، ميگه: خانم يه خبر خوب دارم يه خبر بد، كدومشو اول بگم؟ خانمش ميگه: اول خبر بد رو بگو. قزوينيه ميگه: بچمون كوني شده! زنه ناراحت ميشه ميزنه تو سرش و گريه ميكنه. بعد از يك مدت گريه زاري، ميگه: خوب حالا خبر خوبت رو بگو. قزوينيه ميگه: ولي نميدوني چه كـونـي شده! 387- تركه سر مرز يه عراقيه رو اسير ميگيره. همينجور كه داشته ميبردتش، يه دفعه يه خمپاره ميخوره بغلشون دست عراقيه كنده ميشه. عراقيه ميگه: بگذار من اين دستمو بندازم تو كشور خودم. تركه دلش مي‌سوزه، ميگه باشه. يكم ديگه ميرن، دوباره يه خمپاره ميخوره اون يكي دست عراقيه هم كنده ميشه. باز عراقيه ميگه بگذار من اين دستم رو هم بندازم تو وطن خودم، تركه هم ميگه باشه. بعد يه تركش ديگه ميخوره پاي عراقيه هم كنده ميشه، ورش ميداره ميندازه اونور مرز. يه دفعه تركه تفنگ رو ميذاره روشقيقه يارو ميگه: هوي! فكر نكن من تركم نميفهمم، كم‌كم داري فرار ميكني‌ها! 388- تركه داروخونه ميزنه،‌ رو درش مي‌نويسه: فروش نوار بهداشتي با نصب در محل! 389- عربه و مسيحيه ميخواستن همديگه رو بكنن. اول مسيحيه مياد بكنه، عربه ميگه: يا عيسي مسيح! مسيحيه هم وقتي اينو مي‌شنوه به احترام مسيح،‌آروم ميكنه. بعد نوبت عربه ميشه، مسيحيه مياد همون كلكو به عربه بزنه، ميگه:يا علي! عربه هم ميگه: علي يارت! تا دسته يارو رو ميكنه! 390- تركه تو جبهه تركش ميخوره جفت تخماش كنده ميشن. ميره دكتر، يارو براش يه تخم از چوب ميگذاره يكي از آهن. چند سال ميگذره، تركه ازدواج ميكنه و بچه دار ميشه. يه روز تو خيابون دكتره رو ميبينه، دكتره بهش ميگه: خـوب، چطوري؟ بچه‌ها چطورن؟ تركه ميگه: آقاي دكتر! پينوكيو خوبه ولي اون ترميناتوره خيلي اذيت ميكنه! 391- تركه عقب عقب راه ميرفته، ازش مي‌پرسند: چرا اينجوري راه ميري؟ ميگه:آخه بچه‌ها ميگن از پشت شبيه آلن دلوني! 392- رشتيه تو جنگ تير ميخوره كيرش كنده ميشه، براش يه كير چوبي ميگذارن. شب عروسيش همين كه مياد با عروس خانوم مشغول كار خير شه، يهو كيره ميشكنه. زنه بهش ميگه: كيرش چوبي بود؟! رشتيه ميگه: ‌نه چوبش كيري بود! 393- تركه ميخواسته بره بهشت زهرا، ‌گل گيرش نمياد كمپوت مي‌بره! 394- پسره به باباش ميگه: بابا جگر پا داره؟ ميگه: نه پسرم. پسره ميگه: پس چرا ديشب هي ميگفتي جيگر لا پاتو وا كن! 395- تركه ميره به يكي خبر مرگ مادرش رو بده، بهش ميگه: يه شتري بود كه در خونه همه ميخوابيد!؟ يارو ميگه: خوب؟ ميگه: اين دفعه رو ننه تو خوابيد! 396- يارو ميره تو اداره كون گشادا مي‌خواسته استخدام شه. جلوي در ورودي، ‌دربون اونجا ازش مي‌پرسه: ببخشيد ميتونم كمكتون كنم؟ يارو ميگه: من مي‌تونم يك گلابي درسته رو بكنم تو كونم! مي‌خوام اينجا استخدام شم. دربونه بهش مي‌گه: ‌برو خدا پدرتو بيامرزه، من مي‌تونم يك توپ فوتبال رو بكنم تو كونم، ‌اينجا دربون شدم! يارو گوش نمي‌ده ميره تو. منشي دفتر ازش‌ مي‌پرسه: ‌چي‌كار مي‌تونم براتون بكنم؟ باز يارو جريان گلابي و استخدام رو ميگه. منشيه ميگه: من مي‌تونم يك صندلي رو بكنم تو كونم، ‌اينجا منشي شدم! فكر نكنم اينجا استخدامتون كنند،‌ ولي به هرحال بايد با آقاي معاون دوم صحبت كنيد. يارو ميره‌ تو دفتر معاون،‌ مي‌بينه داره يك كاناپه رو مي‌كنه تو كونش! ميگه:‌ اَااه! تو يك كاناپه رو مي‌كني تو كونت،‌ تازه معاون دوم شدي، پس رئيستون ديگه چه كون گشاديه؟! معاونه ميگه: هيس!‌ ما الان همه تو كون رئيسيم! 397- به تركه ميگن: يه پستاندار پرنده نام ببر، ميگه: مهماندار هواپيما! 398- دختره قزوينيه ميره پيش باباش، ميگه: بابا ميخوام برم بيرون. قزوينيه ميگه: نميشه، ‌نصفه‌شبي چه معني داره دختر بره تو خيابون؟! دختره ميگه: ‌بابا بذار برم ديگه. قزوينيه ميگه: نه،‌ نميشه. خلاصه دختره اونقدر اصرار مي‌كنه، ‌آخرش قزوينيه ميگه: بيا ساك بزن، ‌بگذارم بري! دختره هم ميگه باشه. مياد ساك بزنه، ميگه: ‌بابا سر كيرت كه گهيه! قزوينيه ميگه: آخه نيم ساعت پيش داداشت اومده بود ميخواست بره عرق بخوره! 399- تركه پنچر گيري داشته، زن ميگيره. فرداي شب عروسيشون،‌ زنش ميره پيش باباش شكايت ميكنه كه: اين شوهر من ديشب منو گرفته بود هي فرو مي‌كرد تو وان حموم! باباهه ميره پيش دامادش ميگه: چرا شب اول زندگي دختر منو هي فرو مي‌كردي تو وان؟! تركه ميگه: خوب مي‌خواستم سوراخشو پيدا كنم! 400- قزوينيه يه خيابون خلوت پيدا ميكنه، خودشو انگشت ميكنه در ميره! 401- يه تركه و يه آمريكاييه و يه انگليسيه داشتن تو يه كنفرانس علمي در باره پيشرفتهاي علمي كشورشون صحبت ميكردن. آمريكاييه ميگه: ما يه موشك ساختيم كه دقيقا وسط ماه فرود مياد. ميگن: دقيقا وسط ماه؟! ميگه: نه، حدوداً يه وجب اينورتر. بعد انگليسيه مياد ميگه: ما يه سفينه فرستاديم وسط مريخ. ميپرسن: درست وسطش؟ ميگه: نه، تقريباً يه وجب اينورتر. نوبت تركه ميرسه، هر چي فكر ميكنه چيزي به نظرش نميرسه، آخرسر ميگه: ما تو كشورمون با چشمامون غذا ميخوريم! همه ملت كف مي‌كنن، ميگن يعني چي، مگه ميشه؟ يعني واقعا با چشماتون غذا ميخورين؟! تركه ميگه: نه، حدوداً يه وجب پايين تر! 402- تركه ميره سلموني، ميگه: جناب اين ريش مارو اصلاح كن. سلمونيه مي‌بينه طرف تركه، ميگه بگذار يكم سر كارش بگذاريم. بهش ميگه: ‌خشك بزنم يا تر؟ تركه ميگه: ‌يعني‌چي، چه فرقي ميكنه؟ ميگه: ببين، اونايي كه وقتي بچه بودن اوضاشون خراب بوده ترمي‌زنند، ولي اونايي كه سابقشون پاكه خشك مي‌زنند. تركه بهش برمي‌خوره،‌ ميگه:‌ يعني چي آقا؟! معلومه كه بايد خشك بزني! يارو هم شروع ميكنه همينجور خشك خشك ريش بدبخت رو تراشيدن. يكم كه ميزنه، تركه دهنش سرويس ميشه، ميگه: وايسا، وايسا! يه چيزايي داره يادم مياد! 403- رشتيه و زنش تو خيابون راه ميرفتن يه دفعه يه موتور سواره از كنارشون ميگذره. رشتيه ميگه: كاشكي منم يه موتور داشتم! موتور سواره ميشنوه، ميگه: دادش اگه ميخواي بيا يه دور بزن. رشتيه خيلي حال مي‌كنه، موتور يارو رو مي‌گيره يك دور ميزنه، بعد مياد مي‌بينه مرده داره با زنش صحبت ميكنه، ‌با خودش ميگه: ‌خوبه تا اينا دارن با هم لاس ميزنن من يه دور ديگه بزنم! 404- رشتيه ميره خونه ميبينه يه يارو سبيل كلفته رو زنشه، ميگه: ببخشيد ‌آقا، شما؟‌ يارو ميگه: اكبر آقا سبيل كلفت، كاري داشتي؟! رشتيه ميگه: نه قربون، من غلط بكنم! روز بعد مياد ميبينه اين بار يك بچه سوسوله رو زنشه. ميگه: جناب شما؟ ميگه: من كاميم، كاري داشتين؟ رشتيه ميگه: والله من نه، ولي اگه اكبر آقا بشنوند ناراحت ميشند! 405- رشتيه تركه رو ميبينه، بهش ميگه: بيچاره آبروت رفت! تركه ميگه:‌چرا،‌ مگه چي‌ شده؟ رشتيه ميگه: خانم ديشب تو جنده خونه ديده بودت! 406- تركه نشسته بوده كنار جوب، نون خشك ميزده تو آب جوب ميخورده وهي ميگفته خدايا شكرت! يه يارو بهش ميگه: بدبخت! تو كه داري نون خشك با آب جوب ميخوري، ديگه چرا هي خدا رو شكر ميكني؟ تركه ميگه: خدا رو شكر ميكنم كه اين تير برق نرفت تو كونم! 407- يارو مي‌ميره، ميره بهشت. روز اول جبرئيل مياد، ميگه: ميخوام جُمجُمت رو سوراخ كنم دور سرت نور بذارم. روز بعد مياد ميگه:‌ ميخوام كتفاتو سوراخ كنم برات بال بذارم. يارو شاكي ميشه، ميگه: بابا نخواستيم! اصلاً من ميخوام برم جهنم! جبرئيل بهش ميگه: باباكجا ميخواي بري؟! اونجا پدرت رو در ميارن، چوب تو كونت ميكنن. ميگه: بازم اون ‌بهتره، حداقل سوراخش رو خودم دارم! 408- تركه ميخواسته خبر شهادت يكي رو به پسرش بده، ميگه: پسرم پدرت كجاست؟ پسره ميگه: بابام جبهس. تركه ميگه:ااه... بيلاخ! مُرده! 409- رشتيه بچه دار نميشده،‌ محلشون رو عوض ميكنه! 410- يارو رشتيه بچه نداشته، ميره مسافرت، مياد ميبينه سه تا بچه داره. ازش مي‌پرسند: ‌چي شد، تو كه بچه نداشتي؟ ميگه: والله همسايه‌ها شرمنده كردن! 411- يك بابايي رو برده بودند سربازي، يك روز مي‌برنشون عمليات پرش با چتر. خلاصه اونروز مي‌گذره و فرداش يارو مياد براي باباش تعريف كنه كه چي كارا كردند. ميگه: آره مارو سوار هواپيما كردند،‌ بعد از يك مدتي گروهبانه گفت: ما الان در ارتفاع 1000 متري هستيم،‌ هركي داوطلبه بپره. باباش ميپرسه: خوب تو پريدي؟ ميگه:‌ نه هنوز...خلاصه چند نفر پريدند،‌ بعد يك مدتي گروهبانه گفت: خوب الان ديگه وقتشه،‌گروهان همه بپرند! -خوب پريدي؟ -نه..گوش كن. ‌خلاصه همه پريدند و من موندم تو هواپيما. گروهبانه گفت: سرباز! بپر!! -پريدي؟ -نه واستا بگم... من همين جور واستاده بودم اونجا. يهو گروهبانه زيپ شلوارش رو باز كرد، كيرشو درآورد گفت: ‌سرباز!‌ يا بپر، يا اينو تا دسته مي‌كنم به ماتحتت! -خوب بالاخره پريدي؟ -آره... اولش يخورده! 412- تهرانيه ميره تبريز از يه تركه ميپرسه: ساعت چنده؟‌ تركه ميگه: يك و نيم. تهرانيه ميگه: يدور بده بكنيم! تركه خيلي بهش بر ميخوره، مياد تهران، ميره تو ميدون انقلاب واميسته، صبر ميكنه تا ساعت يك و نيم بشه. ساعت يك و ربع حوصلش سر ميره، به يكي ميگه: آقا ساعت چنده؟ ميگه: يك و ربع. ميگه: يدور بده بكنيم! يارو ميگه: اون كه مال يك و نيمه! تركه ميگه: خوب يه ربعشم ساك ميزنيم! 413- تركه ميره ميوه فروشي ميگه: ‌آقا بي زحمت يه كيلو انگور بده. ‌فروشنده هم ازون آدمهاي مذهبي بوده، ميگه: نگو انگور، بگو ميوه بهشتي! بعد تركه ميگه: ‌آقا دو كيلو هم سيب بدين. يارو ميگه: نگو سيب، بگو جمال محمد! بعد تركه بادمجون ميخواسته، ميگه: بي زحمت ‌يه كيلو هم كير بلال حبشي بدين! 414- زنه ميره دكتر، ‌ميگه: آقاي دكتر من كنار رونم خال داره. دكتره مياد معاينه كنه، تا دست ميزنه خاله پاك ميشه. چند وقت بعد دوباره همون زنه مياد، ميگه: آقاي دكتر من كنار رونم خال داره. بازم تا دكتره دست ميماله، خاله پاك ميشه. خلاصه چند بار اين قضيه تكرار ميشه، تا اينكه دكتره يه بار ميگه: ببخشيد خانم، شوهر شما نجاره؟ زنه ميگه: ‌آره،‌چطور مگه؟ دكتره ميگه: بهش بگين ازين به بعد وقتي ميخواد ساك بزنه، مدادشو از پشت گوشش ور داره! 415- تو جنگل يه روباهه داشته به تاخت در مي‌رفته. ازش ميپرسن: واسه چي فرار ميكني؟ ميگه:‌ آخه شير يك قانون گذاشته، هر كي سه تا تخم داشته باشه، ‌يكيشو مي‌برند! بهش ميگن: خوب تو چرا فرار ميكني؟ توكه دو تا داري! ‌ميگه: آخه اول ميبرن، بعد ميشمارن!!! 416- يارو داشته با بچش بازي ميكرده، ‌هي بچه رو پرت ميكرده بالا، تو هوا مي‌گرفتدش. يه بار بچه رو خيلي ميندازه بالا، بچه ميفته تو خونه همسايه (كه از قضا همشهري آذربايجاني بوده) تركه هم بچه رو مياره ميگه: ايندفعه آوردم، ولي اگه دفعه ديگه بندازي پارش ميكنم! 417- دوتا خانومه نشسته بودن تو تاكسي، همينجور داشتند از هر دري صحبت مي‌كردند. يكيشون بر مي‌گرده به اونيكي ميگه،‌ شما شغلتون چيه؟ يارو جواب ميده: والله من كارم نسبتا راحته، صبح پا ميشم صبحونه مي‌خورم، ميرم بيرون ‌يك دوري اطراف مي‌زنم،‌ ميام خونه دوش ميگيرم، دوباره مي‌رم بيرون،‌يك مقدار تو خيابون پرسه مي‌زنم،‌ ميام خونه دوش ميگيرم، بعد ناهار مي‌خورم، مي‌رم بيرون ‌يك مقدار مي‌گردم،‌ دوباره ميام خونه يك دوش مي‌گيرم، بعد مي‌رم باز چند ساعت قدم مي‌زنم، بر مي‌گردم خونه دوش ميگيرم، مي‌خوابم... شما شغلتون چيه؟ اونيكي زنه جواب مي‌ده: والله منم مثل شما جندم، ‌منتها اينقدر وسواس ندارم! 418- تركه بچشو كرده بوده، مي‌گيرند، ميبرنش دادگستري. قاضي ميگه: مرتيكه! واسه چي بچت رو كردي؟! ميگه: آخه آقاي قاضي، حرف گوش نميداد! ميگه: يعني چي آقا؟ چه ربطي داره؟ آخه آدم كه واسه اين چيزا بچش رو نميكنه! باز تركه ميگه:‍ آخه آقاي قاضي، حرف گوش نميداد! قاضيه ميگه: باباجان، حرف گوش نميداد، خوب نصيحتش ميكردي، تنبيهش مي‌كردي، آدم بچه رو كه نمي‌گيره بكنه! تركه شاكي ميشه ميگه: اااه..! آقاي قاضي، مثل اينكه شما هم حرف گوش نميدين‌ها! 419- دو تا تركه تو خيابون وايستاده بودن داشتن كوناشونو به هم ميزدن، يكي مياد ازشون ميپرسه: ببخشيد شما دارين چي كار ميكنين؟ ميگن: داريم دوكون باز ميكنيم! يك ماه بعد يارو داشته از همون خيابون رد ميشده، ميبينه ايندفعه دارن كيراشونو به هم ميزنن، ‌ميگه: ايندفعه دارين چي كار ميكنين؟ ميگن:‌ داريم معاملمونو به هم ميزنيم! 420- تركه ميخواسته جلق زدن رو ترك كنه، چهار گوشه حموم رو ميبوسه مياد بيرون! 421- كميته تركه رو مست و پاتيل تو خيابون مي‌گيره. بهش مي‌گند: مرتيكه كثافت! گمشو برو تو ماشين، ‌باباتو ميسوزونيم! همين جور كه داشتند مي‌چپوندنش تو ماشين، تركه هي داد و بيداد ميكرده كه: چيكارم داريد؟ آخه منو واسه چي گرفتين؟ سربازه بهش ميگه: واسه عرق خوري. تركه ميگه: د بابا اينكه دعوا نداره! خوب بيارين بخوريم! 422- تركه وايستاده بوده دم مدرسه دخترونه، يكي مياد بهش ميگه: ‌آقا واسه چي اينجا وايستادي؟ تركه ميگه: ‌وايستادم كه وايستادم، اصلاً به تخمم كه وايستادم! 424- يه كوسه بوده عادت داشته معامله مردم رو ميكنده، تو گونه خودش هم آخرين نمونه باقي مونده بوده، ‌نمي‌تونستن بكشنش. ميگن: چي كار كنيم؟ ميان دندوناش رو ميكنن. بعد از چند وقت يك بابايي داشته تو دريا شنا ميكرده، يهو داد ميزنه: كــوســه! آه! كوسه! آه! آه! كوسه! آه آااااه! 425- تركه صداش خيلي نازك بوده، ميره دكتر. دكتره بهش ميگه: تنها راه مداواي صداي شما اينه كه خايه‌هاتونو جراحي كنيم، درآريم. تركه ميگه:‌ نه مرسي اقاي دكتر، همين جور بهتره. خلاصه مي‌گذره و بعد از يك مدتي تركه داشته تو دريا شنا ميكرده كه يه كوسه ميبينه، داد مي‌زنه: (با صداي نازك) كـمـك! كـمـك!... (با صداي كلفت) كـــوســـه! 426- زنه ميره دكتر، ميگه: آقاي دكتر من صدام يكم كلفته، ‌مي‌خوام معالجش كنم. دكتره ميگه: ‌يه دارو هست ولي عوارض جانبي داره. زنه ميگه: اشكال نداره، فقط صدام خوب بشه. دكتره هم دارو رو براش مينويسه. بعد از يه مدت زنه بر ميگرده مطب دكتره، ميگه: ‌آقاي دكتر، دمت گرم! من صدام خوب شد، فقط رو سينم يه كم مو درآوردم كه اونم به تخمم! 427- يارو با زنش ميره باغ وحش، زنه تو قفس ميمونا يك گوريل ميبينه آخر هيكل، از مسوول باغ وحش مي‌پرسه: ببخشيد ‌آقا اين گوريل روزي چند بار توليد مثل ميكنه؟ يارو ميگه: روزي بيست بار! زنه ميگه: ‌اينو به شوهرم بگين! شوهره هم ميگه:‌ ببخشيد، اين گوريل با چندتا ميمون ماده توليد مثل ميكنه؟ يارو ميگه: با ده تا. ميگه: اينو به همسرم بگين! 428- سرخپوسته ميره داروخانه يك كاندوم ميخره، بعد از يه مدت مياد ميگه اقا يه كاندوم قوي تر بده. يارو ميگه چرا؟ سرخپوسته ميگه: مرد سرخپوست قوي، زن سرخپوست قوي، كاندوم، بووووم....! يارو بهش يه كاندوم محكم تر ميده،‌ بازم بعد از يه مدتي برميگرده، ميگه: زن سرخپوست قوي، مرد سرخپوست قوي، كاندم بووووم...! اين دفعه يارو يه كاندوم آهني بهش ميده. بعد از يه مدتي زن سرخپوسته سياه پوش مياد ميگه: مرد سرخپوست قوي، زن سرخپوست قوي،كاندوم قوي، تخم طرف چپ بوووووم...! 429- عربه ميره شورت بخره،‌ يارو بهش يه شورت زنونه ميده. عربه بهش بر مي‌خوره، ميگه: ولك، اينكه زنونست! يارو ميگه: خوب آقا شرت شرته، چه فرقي داره؟! عربه شاكي ميشه ميگه: ميخواي ‌فرقشو بكنم تو كونت تا بفهمي؟! 430- زن رشتيه بچه دومشو ميزاد،‌ بچه بزرگتره حسوديش ميشه،‌ رو پستون مامانش سم مي‌ريزه كه بچه كوچيكه بميره،‌ دو تا همسايه‌هاشون مي‌ميرند! 431- دو تا تركه دو تا گاو ميخرن، ‌اولي به دومي ميگه: حالا چي كار كنيم كه گاوامون با هم اشتباه نشن؟ دومي ميگه: تو دست به گاوت نزن، من يه گوش گاومو ميكنم. بعد از چند وقت، ‌گاو اولي هم گوشش گير ميكنه به يه جايي كنده ميشه. ايندفعه ‌دومي ميگه: تو دست به گاوت نزن من دم گاومو ميكنم. از قضا بعد از چند وقت دم اون يكي گاوه هم كنده ميشه. خلاصه هي اولي ميزنه يه جاي گاوشو ناقص ميكنه، اون يكي گاوه هم همون بلا سرش مياد. آخر سر اولي شاكي ميشه به دومي ميگه: اصلاً سفيده مال من سياهه مال تو! 432- دختر بچهه با باباش ميره حموم، كير باباش رو ميبينه، ازش ميپرسه: باباجون اين چيه؟ ميگه: ‌اين دودوله. دختره ميگه: ‌اَه! چه اسم كيريي داره! 433- تركه خانوم بلند كرده بوده،‌ نميدونسته چطور سر صحبت رو باز كنه. هرچي فكر مي‌كنه هيچي به نظرش نميرسه. يه كم پسته تو ماشين داشته، ميگيره جلو زنه، ميگه: جنده! پسته بخور! 434- كرمه ميفته تو ظرف ماكاروني، ميگه:آخ جون! چه بمال بماليه! 435- تركه ميره خواستگاري، دختره وقتي مياد چايي تعارف كنه تلنگش در ميره. ‌يه كم ميگذره تركه ميگه: ‌عروس خانم اگه نمي‌ريني اون قندون رو بده! 436- يارو تهرونيه مي‌خواسته سر به سر رفيق تركش بگذاره، بهش ميگه: دويدم و دويدم، به خونتون رسيدم، ازرو ديوار پريدم، خوارتو من گاييدم! تركه هم ميگه:‌ منم اومدم خونتون، ننتو گاييدم! تهرونيه ميگه: برو بابا! اين كه وزن نداره! تركه ميگه: خوب حقيقت كه داره! 437- تركه از رو جوب ميپره، شلوارش پاره ميشه. ميگه: خوب شد شلوار پام بود، اگه نه كونم پاره ميشد! 438- چرا يه اسكلت نميتونه خودش رو از يه ساختمون هشتاد طبقه پرت كنه پايين؟ چون تخم نداره! 439- تركه تو خيابون به يه زنه تنه ميزنه، زنه ميگه: آقا من پريودم. تركه ميگه:اا..؟! اتفاقاً من از اسماي خارجي خوشم مياد! 440- تركه ادعاي كير بلنديش ميشده، ميره عربستان.‌ تو خيابون دست ميكنه تو جيبش و كيرش را نشون ميده به يك عربه ميگه: ببخشيد آقا صدتومني خورد دارين؟! عربه هم دست ميكنه تو پاچه شلوارش ميگه: نه ولك، همش هزاريه! 441- تركه خيلي بي تربيت بوده، هر جا ميرفته يه سوتي اساسي ميداده. يه روز ميره خواستگاري، براش چايي ميارن با شكر، يادشون ميره قاشق بيارن. تركه برمي‌گرده ميگه: بايد با كيرم هم بزنم؟! 442- تركه ميخواسته دور كمرشو اندازه بگيره، ‌يه خطكش ميكنه تو كونش ضربدر 3.14 ميكنه! 443- رشتيه داشته واسه رفيقش تعريف ميكرده كه: آره ديروز رفتم خونه ديدم يه جفت كفش دم دره، شك كردم. رفتم جلوتر ديدم يه لباس مردونه هم افتاده رو زمين، بيشتر شك كردم. رفيقش مي‌پرسه: خوب بعد چي شد؟ ميگه:هيچي ‌رفتم جلوتر، ديدم يكي از لباساي خانم هم افتاده رو زمين، بدجوري شك كردم. رفيقش ميگه: خوب؟! ميگه: رفتم در اتاق خواب رو باز كردم... رفيقش ميگه: خوب؟!‌ رشتيه ميگه: هيچي شكم برطرف شد! 444- تركه داشته براي رفيقش تعريف مي‌كرده كه: آره نميدوني اونقدر شرمنده شدم، اونقدر شرمنده شدم كه نگو! رفيقش ميگه: آخه چرا، چي شده؟ ميگه: پريروز اين خانوم صالحي، منشي ما، اومد تو دفترم، گفت مرخصي ميخواد، من اونقدر شرمنده شدم! رفيقش ميگه: بابا اين كه شرمندگي نداره. ميگه: نه خوب صبر كن، من بهش مرخصي دادم رفت، بعد اون يكي كارمندمون اومد، اونم مرخصي ميخواست، اونقدر شرمنده شدم! بعد يكي يكي همه كارمندامون اومدن مرخصي خواستن، منم به همشون مرخصي دادم، اونقدر شرمنده شدم! رفيقش ميگه: بابا مرخصي دادن كه شرمندگي نداره. ميگه: نه آخه، بعد از يك مدت اين منشيه زنگ زد، گفت امشب بياين خونه ما، من اونقدر شرمنده شدم! من شب رفتم خونشون، ديدم خانم منشي تنهاست، با عشوه بهم گفت: من ميرم تو اتاق، شما چشماتون رو ببندين من الان ميام، اونقدر شرمنده شدم! بعد از يك مدت در رو باز كرد، ديدم همه كارمندا و خانوم بچه‌ها جمعند، براي من تولد گرفتن، من اونقدر شرمنده شدم، اونــقــدر شــرمــنده شدم كه نگو! رفيقش ميگه: بابا اينكه شرمندگي نداره، بايد خوشحال ميشدي. تركه ميگه: آخه من لخت وايستاده بودم! 445- يارو قزوينيه با پسرش مشغول بوده، پسرش هي جيغ و داد ميكرده كه: آااي! بابا نكن! اااوووخ! درد ميگيره! قزوينيه شاكي ميشه،‌ ميگه: خفه شو پدرسگ! مگه ما خودمون بچه نبوديم! 446- رشتيا خودكفا ميشن، ديگه خودشون بچه دار ميشن! 447- تركه كتاب فروشي باز مي‌كنه، بعد از يك هفته ميان درشو تخته مي‌كنند. رفقاش ازش ميپرسن چرا در مغازت رو بستن؟ ميگه: والله هيچي، ما فقط زده بوديم جلد دوم قرآن رسيد! 448- قزوينيه بدجوري حشري شده بوده، ميره واميسته سر كوچشون،‌ اولين بچه اي كه داشته رد ميشده رو ميكشه كنار، ‌شروع ميكنه به كار خير. بچه هم شروع مي‌كنه به گريه و جيغ و داد. قزوينيه با خودش ميگه: بگذار يكم باهاش حرف بزنيم،‌ سرش گرم شه، ‌صداش بخوابه. بر مي‌گرده به بچهه ميگه: بالام جان شما تو كدوم كوچه مي‌شينيد؟ بچه همينجور كه داشته گريه مي‌كرده،‌ ميگه:...اهه! تو همين كوچه...اهه!.. قزوينيه ميگه:‌ بالام جان،‌ پلاك خونتون چنده؟ ميگه: اهه..اهه..پونزده.. قزوينيه ميگه: ا؟ بالام جان، كدوم طبقه؟ بچهه ميگه:..اهه.. طبقه سوم. قزوينيه با تعجب ميگه: اصغر؟ بابا تويي؟!! چرا مدرسه نرفتي؟! 449- تركا ميان يه شعر بسازن كه فارسا رو مسخره كنن، ميگن: تركا گل پسرن فارسا ترك خرن! 450- پسر تركه ميره پيش يك افسره پليس، ازش مي‌پرسه: ببخشيد ساعت چنده؟ يارو ميگه: ده دقيقه به ده. ميگه: ساعت ده بيا بكنمت! بعد هم مي‌زنه به چاك، افسره هم ميفته دنبالش. پسره مي‌دوه تو خونشون، درو پشت سرش مي‌بنده. پليسه در خونه رو ميزنه، تركه مياد دم در، ‌مي‌گه: ‌بعله؟ افسره نفس-نفس زنان ميگه:‌ آقا اين چه وضعيه؟! پسرتون به من گفته ساعت ده بيا بكنمت!! تركه هم ميگه:‌ خوب بابا چه خبرته؟! هنوز كه پنج دقيقه مونده! 451- تركه زنگ ميزنه به دوست دخترش ميگه: شهناز فردا بيا، خونمون خاليه. فردا دختره مياد، هر چي در ميزنه هيچكي در رو باز نميكنه! 452- تركه وايستاده بوده تو صف اتوبوس، ميبينه نفر كناريش يك كتاب كلفت دستشه، روش نوشته فلسفه و منطق. ازش ميپرسه: ببخشيد قربان، اين يعني چي؟ فلسفه و منطق ديگه چيه؟! يارو ميگه: ببين، مثلا شما تو خونتون آكواريوم دارين؟ تركه ميگه: آره. يارو ميگه: خوب تو آب اين ماهي رو عوض ميكني؟ بهش غذا ميدي؟ تركه ميگه: خوب آره. ميگه: چرا؟ ميگه: آخه اگه بهش غذا ندم كه ميميره. يارو ميگه: آفرين! پس فلسفه تو از غذا دادن به ماهي اينه كه زنده بمونه. تركه ميگه: عجب! ‌خوب حالا منطق چيه؟‌ يارو ميگه: ببين شما اگه خواهرت يك شب دير بياد خونه،‌ چي فكر ميكني؟ تركه ميگه: خوب فكر ميكنم كار داشته، دير اومده. ميگه: خوب حالا اگه شب دوم باز دير بياد چي؟ ميگه: خوب فكر ميكنم رفته خونه اون يكي خواهرم. ميگه: حالا اگه شب بعد هم دير بياد چي؟ ميگه: ‌خوب بهش شك ميكنم. يارو ميگه:‌هان! يعني از لحاظ منطقي شك ميكني كه چون خواهرت هر شب دير مياد، لابد كار بد ميكنه. تركه ميگه:‌ آهـان، پس فلسفه و منطق اينه! بعد از يك مدت تركه ميره يه كتاب فلسفه و منطق ميخره، رفيقش ميبيندش، ازش مي‌پرسه: اصغر! اين فلسفه و منطق يعني چي؟ ميگه: ببين شما تو خونتون آكواريوم دارين؟ رفيقش ميگه: آره. تركه ميگه:‌هان! پس خواهرت جنده ست! 453- تركه جنده آورده بوده خونه، جندهه همينجوري كه داشته ساك ميزده، كير تركه رو مثل ميكروفن ميگيره، ميگه: خدايا! تو شاهدي كه اين ظالم منو مجبور كرده اين كار رو بكنم، خودت منو ببخش! تركه هم سريع كير خودشو ميگيره، ميگه: خدايا دروغ ميگه! تازه ده هزار تومن هم گرفته! 454- رشتيه ميره تو اتاق خواب، ميبينه يك نره خري زير تخته. ميگه: خانم جان، اين زير تخت چي كار ميكنه؟! زنش ‌ميگه: ‌زير تخت رو نمي‌دونم اما رو تخت كه غوغا ميكنه! 455- رشتيه بچه دار ميشه، در خونشون يه تابلو ميزنه: با تشكر و قدرداني از اهالي محل! 456- دو تا دانشجو پزشكي داشتن تو خيابون ميرفتن، مي‌بينند جلوشون يه يارو داره گشاد گشاد راه ميره.‌ يكيشون ميگه: اين بابا بواسير داره. ‌اون يكي ميگه: نه اين آپانديسشو عمل كرده. خلاصه هي با هم بحث ميكنن ولي به هيچ نتيجه اي نميرسن، ميگن بريم از خودش بپرسيم. ميرن به يارو ميگن: آقا ببخشيد، ما ديديم شما اينجوري راه ميرين، با هم شرط بندي كرديم،‌ من ميگم شما آپانديستون رو عمل كردين ولي رفيقم ميگه شما بواسير دارين. يارو ميگه: والله هرسه تامون اشتباه كرديم! منم اول فكرمي‌كردم گوزه، ولي نامرد، ان بود! 457- تركه و رشتيه تو جهنم هم ديگه رو ميبينن. رشتيه به تركه ميگه: تو چه جوري مردي؟ تركه ميگه: والله من از سرما مردم، تو چه جوري مردي؟ رشتيه ميگه: ‌من از تعجب‌ مردم! تركه ميگه:‌ يعني چي؟ چطوري از تعجب مردي؟! رشتيه ميگه: والله من رفتم خونه، ديدم خانم لخت خوابيده رو تخت، زير تخت رونگاه كردم هيچكي نبود، تو كمد رو نگاه كردم،‌كسي نبود، تو حموم، تو انباري، ‌تو دستشويي، خلاصه همه جا رو نگاه كردم ولي هيچكي نبود. منم از تعجب سكته كردم مردم! تركه ميگه: خاك بر سرت! تو فريزر رو هم نگاه ميكردي، نه تواز تعجب ميمردي، نه من از سرما! 458- حضرت آدم ميره خونه در ميزنه، حوا ميگه: ‌كيه؟! آدم ميگه: آخه كس خل! مگه غير از من و تو هم كسي تو اين دنيا هست؟! 459- حضرت آدم شاكي ميره پيش خدا ميگه: خدايا يه چيزي به اين حوا بگو، خيلي منو اذيت ميكنه. خدا ميگه: چي شده؟ اين دفعه چي كار كرده؟! ميگه: هيچي بابا، همه شورتهاي منو برداشته باهاشون دلمه درست كرده! 460- تركه رو زمين يك كرست پيدا مي‌كنه، ميگه: اااه...! بي فرهنگا خودشو ميخورن، پوستشو ميندازن زمين! 461- تركه ميره دكتر ميگه: آقاي دكتر من و خانومم بلد نيستيم با هم ازون روابط برقراركنيم! دكتره ميگه:‌ جانم اين كه كاري نداره، (همون مو قع دو تا گربه رو ميبينه كه رو ديوار سخت مشغولند) ميگه: مثلا اون دو تا گربه رو ديوار نگاه كن، ببين نره واستاده پشت، مادهه واستاده جلو و... خلاصه اساس كار رو توضيح ميده. يه مدت ميگذره، يه روز دكتره زنه تركه رو ميبينه سياه پوشيده، داره گريه ميكنه. ازش مي‌پرسه: انشاالله بلا دوره، چي شده خانم؟! ميگه: شوهرم از بالاي ديوار افتاد پايين! تركه ميره دكتر ميگه: آقاي دكتر من و خانومم بلد نيستيم با هم ازون روابط برقراركنيم! دكتره ميگه:‌ جانم اين كه كاري نداره، (همون موقع دو تا گربه رو ميبينه كه تو خيابون سخت مشغولند) ميگه: مثلا اون دو تا گربه رو تو خيابون نگاه كن، ببين نره واستاده پشت، مادهه واستاده جلو و... خلاصه اساس كار رو توضيح ميده. بعد از يك مدت، دكتره تركه رو تو خيابون ميبينه، ازش مي‌پرسه: خوب معاشقه خوب پبش ميره؟ تركه ميگه: خيلي عاليه آقاي دكتر. فقط من نمي‌دونم چرا هروقت ما ميايم يك كاري بكنيم، مردم جمع مي‌شند، دست مي‌زنند، صوت مي‌كشند! 462- تركه نشسته بوده تو تاكسي، همينجوري كه داشتن ميرفتن يه دفعه يك بادي از جهت نامساعد از يكي از خانماي مسافر در ميره. راننده تاكسي هم از اون تهرونياي با مرام بوده، ‌زود ميگه: خانمها، آقايون! مي‌بخشيد، من امروز غذاي باد دار خوردم، دست خودم نبود. تركه قضيه رو ميفهمه، خيلي خوشش مياد. با خودش ميگه: ‌عجب آدم با مراميه، دمش گرم! خلاصه يكم ميگذره، خانم دوباره تلنگشون در ميره. رانندهه باز زود ميگه: خانمها، آقايون شرمنده، ‌دست خودم نبود. تركه با خودش فكر ميكنه: اينجوري نميشه، من جوان آذربايجانم، بايد غيرت خودمو نشون بدم.‌ ايندفعه كه اين خانم بگوزه، من گردن مي‌گيرم. هرچي منتظر ميشه ديگه بادي از خانم در نميره، تا اينكه ميرسه به مقصد و بايد پياده ميشده. همينطور كه داشته پياده ميشده، ميگه: خانمها، آقايون! من از شما معذرت مي‌خوام، از اين به بعد هروقت اين خانم گوزيد، بدونيد من بودم! 463- تركه تو يك مسابقه شركت كرده بوده، ‌بهش ميگن اگه بتوني اون شيري كه تو اون قفسه رو بكشي، براي جايزه،‌ مي‌توني بري اون دختره خوشگل كه تو اونيكي اتاق هست رو بكني. تركه ميگه: بابا اينكه كاري نداره! خلاصه ميره تو قفس شيره، بعد از دو سه ساعت كشتي گرفتن، خيس عرق مياد بيرون، ميگه: حالا بايد كي رو بكشيم؟! 464- يك پيرزنه ميخواسته بره مجلس ختم،‌ چشمش خوب نميبينه،‌ اشتباهي در خونه همسايه رو ميزنه. از قضا تو اون خونه هم سه تا پسره فيلم سوپر ديده بودن و اساسي راست كرده بودند. پير زنه مي‌پرسه: ننه جون اينجا مجلس ختمه؟ ميگن:‌آره ننه، اونم چه مجلسي! خلاصه ميارنش تو خونه و سه ساعت اساسي ميكننش. وقتي كارشون تموم ميشه، پيرزنه همينجور كه داشته بندوبساطشو جمع ميكرده كه بره، برمي‌گرده ميگه: ننه جون، مديونيد اگه شب سه و هفت و چهلم اون مرحوم منو دعوت نكنيد! 465- تركه ميره دكتر ميگه: آقاي دكتر تخمم درد ميكنه، دكتر دست ميزنه ميگه: الان چه احساسي داري؟ ميگه: دكتر جون دوست دارم ادامه بده! 466- تركه تو يه مسابقه نقاشي شركت ميكنه تو جهان اول ميشه، ميان يه هيئت از ايران ميفرستن ببينن چي كشيده. ميبينن يه مرد لخت كشيده كه يه ماسك رو دهنشه، يه شاخه گل دستشه و يه كاندوم هم رو كيرشه! ميرن از كارشناساي خارجي ميپرسن: بابا اين چه افتضاحيه؟ آخه شما چطور اينو برنده اعلام كردين؟! ميگن: اين پيام داره: اون ماسك يعني خودشو از آلودگي‌ها دور كرده، اون گل نشانه طبيعته، اون كاندوم هم نشانه مبارزه با بيماريهاي جنسيه. بعد ميرن پيش تركه ميگن: منظور شما از اين نقاشي چي بود؟ ميگه: والله ما فقط مي‌خواستيم بگيم كه كس كردن با كاندوم مثل بو كردن گل با ماسكه! 467- يك لاشيه سوار ماشين بوده، همينطور كه داشته ميرفته،‌ يهو ميبينه جلوتر نيرو انتظامي داره ماشين‌ها رو ميگرده. يهو يادش ميفته كه تو كيفش يك كير مصنوعي داره، از ترسش سريع كيره رو از پنجره پرت ميكنه بيرون. تو ماشين بغلي دو تا تركه داشتن واسه خودشون مي‌رفتن كه يهو كيره از جلو ماشينشون رد ميشه. يكيشون به اون يكي ميگه: غضنفر اين چي بود؟! ميگه: فكر كنم پشه بود! يارو ميگه: اَاااه...! ولي عجب كيري داشت‌ها! 468- يه بابايي چكش تو قزوين برمي‌گرده ميفته زندون، با خودش ميگه الان اينا ترتيب ما رو ميدن، بگذار يكم خالي ببنديم،‌ بلكن بترسند. شروع مي‌كنه ميگه: آره من دو نفر رو خفه كردم، تو يك درگيري سه تا پليس كشتم، شيش تا بي معرفت رو تو يك شب كاردي كردم، همين ديروز هم يك نالوطي رو با ساطور كشتم! يارو قزوينيه بهش ميگه: ‌بالام جان تو ما رو هم كشتي! 469- يارو دهاتيه مي‌خواسته بره تهران، رفيقاش بش ميگن: جواد رفتي اونجا افه مفه(!) ياد بگيري‌ها! ميگه: باشه. ميره شهر و كاراشو ميكنه، وقتي ميخواسته برگرده ميره پيش يكي از اين تهرونيا ميگه:‌هاي به ما افه مفه ياد بده ما بريم دهات خودمون بچه‌ها حال كنن! تهرونيه مگه: باشه، بگو دوش! يارو ميگه: دوش، تهرونيه ميگه: بشين سرش برو شوش! يارو هم حال ميكنه و ميره ده خودشون رفيقاشو جمع ميكنه ميگه: بياين افه ياد گرفتم، بگين دوش. ميگن دوش، هر چي فكر ميكنه يادش نمياد بقيش چي بود، ميگه: خلاصه كيرم تو كونتان! 470- قزوينيه تو صف نون بوده، يه پسر خوشگل هم جلوش واستاده بوده. يه دفعه شاطره مياد بيرون، ميگه: نون تموم شد! ملت هم ميرن دنبال كار و زندگيشون و صف به هم ميخوره. قزوينيه شاكي ميشه، داد مي‌زنه:‌ نون تموم شد كه شد! صف رو چرا بهم ميزنيد! 471- كنفرانس بين المللي شناخت طبيعت انسان بوده، اول انگليسيه مياد ميگه: انسان قائم به ذاته و يك ساعت سخنراني فلسفي مي‌كنه. بعد هنديه مياد ميگه: روح انسان بر جسمش مستوليه و اون هم دو ساعت سخنراني ميكنه. نوبت تركه ميشه،‌ مياد پشت ميكروفون، ميگه: اصولاً انسانها همه يا كونيند يا كس خل!! همه ملت سر وصداشون در مياد كه: يعني چي آقا؟ اين حرفا چيه تو كنفرانس تخصصي؟ تركه ميگه:‌ صبر كنيد! من ثابت مي‌كنم! اشاره ميكنه به يه بابايي ميگه: براي مثال آقا شما بيا بالا. يارو ميره بالاي سن. تركه ‌ميگه: قربان اگه به شما بيست ميليون دلار بدن كون ميدين؟! مرده ميگه: نه كه نميدم!‌ تركه ميگه: خوب كس خلي ديگه! 472- روباهه بچه شيره رو ميكنه. ‌بچه شيره هم گريه كنان ميره پيش باباش ميگه: بابا جون! يكي منو كرد! شيره ميگه: غصه نخور بابا، من دهنشو سرويس ميكنم. فرداش يه تابلو ميزنه كه هركي بچه منو كرده بياد شهردارش كنم! روباهه هم ميره به گرگه ميگه بيا تو برو بگو تو كردي، كه تو رو شهردار كنه. گرگه هم خر ميشه ميره ميگه من كردم شيره هم ميبنددش به درخت، ميگه: همه حيوون‌هاي جنگل بيان بكننش. نوبت روباه كه ميرسه، گرگه سرشو با ناراحتي بر ميگردونه. روباهه هم بش ميگه: هوي رفيق! ‌چيه از اون وقت كه شهردار شدي ديگه تحويل نميگيري؟! 473- يه تهرانيه و يه اصفهانيه و يه تركه داشتن كنار خيابون ميشاشيدن. يه دفعه نيرو انتظامي ميرسه، به تهرونيه ميگن: مرتيكه! داري چي كار ميكني؟! ميگه: دارم مرگ بر شاه مينويسم. ميگن خوب اشكال نداره. به اصفهانيه ميگن: تو داري چه غلطي مي‌كني؟! ‌ميگه دارم مينويسم: استقلال آزادي جمهوري اسلامي! بازم مي‌گن خوب اشكالي نداره. نوبت به تركه ميرسه، هول ميشه نميدونسته چي بگه، ‌ميگه: آقا والله من سواد ندارم، بيا خودت بگير هر چي ميخواي بنويس! 474- يه زن مسيحي ميره پيش يه آخونده ميگه من ميخوام مسلمون شم. آخونده بهش ميگه: شما الان تشريف ببريد‌، بعد از اذان مغرب برگرديد، ‌مراسم مسلمون شدن اون موقع انجام ميشه. خلاصه زنه ميره و شب برمي‌گرده. آخونده ميبردش تو اتاق پشتي، بهش ميگه: شما بفرماييد لباساتونو در بياريد،‌ تا مراسم رو اجرا كنيم. زنه ميگه: فكر مي‌كنم اشتباه متوجه شديد، من ميخوام مسلمون بشم چرا بايد لخت شم؟ ميگه: خواهر اشتباهي نشده. هركاري مراسم ويژه خودش رو داره! خلاصه زنه با شك و ترديد لخت ميشه. بعد آخونده ميگه:‌ حالا بياين در آغوش اسلام! 475- پسره خيلي تخس بوده و دهن بابا ننه و در و همسايه رو سرويس كرده بوده. خلاصه آخرش مامانش شاكي ميشه ميبردش پيش يه روان شناس كه از قضا از همشهرياي آذربايجاني بوده. ميگه: آقاي دكتر اين پسر من خيلي اذيت ميكنه، پدر مارو دراورده، اصلا حرف گوش نميده، زده تلويزيون رو خراب كرده، شيشه همسايه رو شكسته، ماشين صاحب خونه رو آتيش زده. دكتره ميگه: خانم شما برين روي اون تخت لخت شين تا ببينيم چيكارش مي‌تونيم بكنيم! زنه ميگه: آقاي دكتر من گفتم پسرم شيطونه شما ميخواين منو معاينه كنيد؟ دكتره ميگه: ‌خانم شما بفرماييد لخت شين! بنده چهل و پنج ساله كه پزشك روانشناسم. زنه باز ميگه: آقاي دكتر! شما مثل اينكه متوجه نشديد، من مي‌گم پسرم اذيت ميكنه. دكتره ميگه:‌ بله خودم مي‌دونم ولي همچين بچه اي رو بايد مادرشو گاييد! 476- تو سبزه‌وار يك آخوند خالي بندي بوده كه تعصب خاصي هم به حضرت عباس داشته. اين بابا ‌هرسال سر ماه محرم بالاي منبر يك دروغ شاخدار مي‌گفته و آبروي مسجد رو مي‌برده. يك بار قرار بوده واسه محرم بره بالاي منبر، شب قبلش ريش سفيداي مسجد جمع ميشن، ميگن چي كار كنيم؟ اين باز ميره سرمنبر خالي ميبنده، آبروي ما رو مي‌بره. آخرش قرار مي‌شه كه يه نخ ببندن به خايه‌هاي طرف، هر وقت خيلي ضايع كرد، نخه رو بكشند تا حواسشو جمع كنه و حرفشو درست كنه. خلاصه فردا شب ميره سرمنبر و شروع ميكنه به خطابه. يخورده كه مي‌گذره دور برش ميداره و ميگه:...آره حضرت عباس شمشيرش رو كشيد ده ميليون آدم رو كشت! ملت پشت صحنه زود نخه رو ميكشن، ميگه يه ميليون نفر، باز ميكشن، ميگه صدهزار نفر، دوباره ميكشن. آخونده شاكي ميشه ميگه: به حضرت عباس اگه خايه‌هام رو هم بكنيد از صد هزار پايين تر نميام! 477- تركه ميره داروخونه ميگه: آقا بي زحمت 99 تا كاندوم بدين! يارو با تعجب ميگه: بابا ايوالله! چه كمري داري تو! چقدر ميكني، ديگه بيا مارو هم بكن!! تركه ميگه: باشه سگ خور! 100 تا بده! 478- تركه ميره داروخونه، ميگه: آقا يه كاندوم لارج بدين. يارو يكي براش مياره. تركه ميره بيرون بعد از يك مدت برمي‌گرده، ميگه: ببخشيد، بزرگترش رو ندارين؟ داروخونه چيه ميره يك سايز بزرگترش رو مياره. باز تركه ميره، بعد از ده دقيقه مياد، ميگه: ببخشيد ازين بزرگترش رو نداريد؟! باز يارو يكي بزرگترش رو بهش ميده. خلاصه چند بار اين قضيه تكرار ميشه و هي تركه بر مي‌گرده مي‌گه: ‌بزرگترش رو نداريد؟! تا يارو داروخونه چيه شاكي ميشه، دنبال تركه ميره بيرون ببينه اين چيكار مي‌كنه. مي‌بينه داره كاندومه رو مي‌كشه سرش! با تعجب ميگه: بابا چرا اينو مي‌كشي سرت؟! تركه ميگه: آخه قراره من تو تئاتر نقش كير رستم رو بازي كنم! 479- تركه ميره داروخونه ميگه: يه كاندوم كدئين دار ميخوام! داروخونه چيه ميگه: چرا؟ واسه چي؟! تركه ميگه: آخه يه سردرد كيري گرفتم! 480- تركه سردرد كيري گرفته بوده ميره داروخونه ميگه: بي‌زحمت يه كاندومينوفن بدين! 481- يارو با زنش ميره سينما فيلم سوپر ميبينه. وقتي ميان بيرون مرده بدجوري حشري شده بوده، ‌همون نزديك سينما واميسته كنار خيابون دستشو تكيه ميده به ديواربه زنش ميگه: يالا ساك بزن! زنه ميگه: بابا زشته تو خيابون كه نميشه! يارو همينجور به خودش مي‌پيچيده، ميگه: نه بايد ساك بزني! باز زنه ميگه: نه بابا نميشه. خلاصه همينجور مرده مي‌گفته بايد ساك بزني و زنه هم مي‌گفته نميشه كه يهو يه بچه مياد جلو به مرده ميگه: آقا بابام گفت: من خودم ساك ميزنم، زنم ساك ميزنه، بچه‌هام ساك ميزنند، سر جدت دستت رو از روي اون زنگ ما بردار! 482- تركه ميره داروخونه ميگه: ببخشيد كاندوم دارين؟ ياروميگه: بله، چه نوعش رو ميخوايد؟ تركه ميگه: يعني چي؟ يارو ميگه: ببين قربان، كاندوم چندين نوع داره: مثلا خاردار، روغني، رنگي، ليموئي... تركه گيج ميشه، ميگه: ببين برادر من اين چيزا رو نمي‌فهمم، خودت يه چيز خوب بده؛ فرض كن خواهرمادر خودته! 483- زن رشتيه ميره بالاي پشت بوم لباسا رو پهن كنه، همسايشون بهش ميگه: ميدي؟! زنه ميگه: خفه شو مرتيكه بي ناموس! دوباره فرداش رفته بوده بالاي پشتبون، ‌همسايهه مگيه: ميدي؟! باز زنه مي‌گه: گمشو مرتيكه نكبت! خلاصه چند باراين ماجرا تكرار ميشه، تا اينكه زنه ميره قضيه روبه شوهرش ميگه. شوهرش بهش ميگه اگه دوباره اينو گفت، بگو: آره ميدم! روز بعد زنه ميره بالا پشتبوم، دوباره همسايهه بهش ميگه: ميدي؟! زنه هم ميگه: آره! ميدم، خوبم ميدم! يارو ميگه: برو به اون شوهر قرمساقت بده كه انقدر زن ما رو نكنه!! 484- قزوينيه خيلي بچه باز بوده، فك و فاميل ميگن زنش بديم بلكن درست شه. خلاصه براش يك زنه خوشگل مي‌گيرند. شب اول كه ميره با خانوم تو حجله، وقتي لباساشون رو در ميارند، ‌يهو قزوينيه همين جور خشكش مي‌زنه. زنه مي‌پرسه: چي شده؟ حالت خوبه؟ قزوينيه سرشو تكون ميده، ميگه: بالام جان! اين كوني كه تو داري، داداشت ديگه چه كوني بايد داشته باشه! 485- تركه و رفيقش جنده آورده بودن خونه. قبل ازينكه مشغول شند، زنه برمي‌گرده بهشون ميگه: آقايون، براي شما مهمه من حامله بشم؟ تركه ميگه: بله خوب نبايد حامله بشين. زنه بهشون يكي يك كاندوم ميده، ميگه: پس لطفا اينارو استفاده كنين....بعد از يه ماه تركه به رفيقش ميگه: يادته اون روز جنده آورده بوديم خونه؟ رفيقش ميگه: آره يادمه، چه حالي داد! تركه ميگه: يادته گفت براي شما مهمه من حامله بشم، ماهم گفتيم آره؟ رفيقش ميگه: آره يادمه، مگه چي شده؟ تركه ميگه: من فكرشو كردم ديدم اونقدرها هم مهم نيست، بيا اين صاب مرده رو درآريم، بريم بشاشيم! 486- تركه ميره داروخونه، داد ميزنه: آقــا كـــانـــدوم داريـــن؟!! يارو ميگه: آقا يواش تر! اين چيزا روكه بلند نميگن، خوب چند تا ميخواي؟ ميگه: يه بسته. بعد تركه آروم ميگه: ببخشيد وازلين هم دارين؟ مرده ميگه: بابا اين كه اشكال نداره، بلند بگو مسئله اي نيست. خوب حالا چقدر ميخواي؟ تركه داد ميزنه: بـه انــدازه دو دور كــون كــردن! 487- تركه اسم بچش رو ميگذاره ديويد كاپرفيلد! ازش مي‌پرسند: چرا اسمشو اينجوري گذاشتي؟! ميگه: آخه تخم سگ از دو تا كاندوم گذشته! 488- پسره خونشون خالي بوده، دوست دخترش رو دعوت كرده بوده. همين جور كه نشسته بودند، پسره به دختره ميگه: شبنم جون قهوه ميخوري؟ دختره ميگه: نه مرسي، ميل ندارم. پسره ميگه: ببين اينجا اومدي، نميخورم، ميل ندارم، نميخوام، نميدم نداريم‌ها! 489- رشتيه ميره قزوين، قزوينيا دنبالش ميكنن كه ترتيبشو بدن. رشتيه از اين كوچه به اون كوچه فرار ميكنه تا ميرسه به يه بن بست. با خودش ميگه حالا چه گهي بخورم؟! كه يه دفعه ياد سريال امام علي ميفته، ميگه:‌ها! منم مثل عمر و عاص لخت ميشم و نجات پيدا ميكنم. سريع لخت ميشه و قزوينيا هم كه همينو ميخواستن ميگيرن تا دسته ميكننش! رشتيه با بدبختي بلند ميشه با آه و ناله ميگه: آي! پدر سوخته اين صدا و سيما اونقدر سانسور مي‌كنه كه آدم نمي‌فهمه آخر فيلم چي ميشه! 490- تركه با دوستش ميره دكتر ميگه: آقاي دكتر من يبوست دارم. دكتر براش يك نسخه مي‌نويسه بهش ميگه: اين قرصها بعد از هر وعده غذا ميخوري، اين شياف رو هم استعمال ميكني. تركه ميگه: يعني چي، يعني اينو هم بخورمش؟! دكتره ميگه: نه. يعني يه جوري به بدنت برسون ولي نه از دهنت. تركه ميگه: يعني چي، يعني از گوشم؟! دكتره ميگه: نه پدر من! يه جوري به بدنت برسون ولي نه از دهنت نه از گوشت. ميگه:پس چي، از دماغم؟! دكتره شاكي ميشه داد ميزنه: بابا بكن تو كونت!! تركه برميگرده به دوستش ميگه: اصغر بيا بريم، امروز آقاي دكتر عصبانيه! 491- تركه يبوست داشته، ميره دكتر. دكتر يك نسخه براش مي‌نويسه بهش ميگه: اين قرصها رو ميخوري، اين شياف رو هم استعمال ميكني. تركه ميگه: آقاي دكتر استعمال ميكنم يعني چي؟ دكتره بهش ميگه: عزيزم يعني بايد يه جوري به بدنت برسوني. تركه ميگه: يعني چي؟ يعني بخورمش!؟ دكتره ميگه: ببين عزيز من! بايد يه جوري به بدنت برسوني اما نه از دهن. تركه ميگه: يعني از گوشم؟!... دكتره حوصلش سر ميره با خنده ميگه: باباجون بايد بكنيش تو كونت! تركه هم ميگه: ببين اقاي دكتر خودت شوخي رو شروع كردي‌ها، منم كيرم تو دهنت! 492- تركه ميره دكتر، ميگه: آقاي دكتر من يه بيماري دارم، ولي نخندي‌ها! دكتره ميگه: نه بابا مريضي كه خنده نداره، بگو. تركه دوباره ميگه: نه آقاي دكتر تو رو خدا نخندي‌ها! دكتره ميگه: نه عزيزم خنده نداره كه، ما كارمون اينه، بگو. تركه ميگه: آخه آقاي دكتر من يه تخمم بزرگتر از اون يكيه! دكتره ميگه: اين كه خنده نداره، خوب يه بيماريه، ميتونم ببينم؟ تركه ميگه: آقاي دكتر قول دادي نخندي‌ها! بعد يه تخم قد يه توپ بسكتبال در مياره مي‌گذاره رو ميز! دكتره ميزنه زير خنده. تركه ميگه: ديدي آقاي دكتر! حالا كه خنديدي، بزرگه رو نشونت نميدم! 493- بچه با باباش ميره حموم، تو حموم سُر ميخوره، كير باباش رو ميگيره كه نيفته. باباش سرش داد ميزنه: تخم سگ حواستو جمع كن! اگه با ننت اومده بودي كه با سر خورده بودي زمين! 494- تركه تازه زن گرفته بوده، روز اول مي‌رند خونه خودشون، زنش بهش ميگه: عزيزم شير ميخوام. تركه ميره يه ليوان شير براش مياره. زنه دوباره ميگه: عزيزم من شير ميخوام. تركه ميره ايندفعه شير رو گرم ميكنه مياره. زنه دوباره ميگه: بابا من شير ميخوام. تركه ميگه حتما شيركاكا ئو ميخواد، ميره شير كاكائو مياره. خلاصه هي زنه ميگه شير ميخوام و تركه هم هي ميره يه يجور شير مياره. آخرش زنه: ميگه: اَه! شلافم كردي! 495- تركه و دوست دخترش نشسته بودند تو پارك. تركه به دختره ميگه: عزيزم تو تو چه فكري هستي؟ دختره مياد خيلي با احساس بازي در بياره، ميگه: تو همون فكري كه توهستي، عزيزم! تركه ميگه:ااه..! نكنه تو هم ميخواي منو بكني؟! 496- به رشتيه ميگن روي هم رفته چند تا بچه داري؟ ميگه: والله ما روي هم نرفته چهار تا! 497- رشتيه با يه زن و شوهر تو كوپه قطار بوده، زن و شوهر سخت مشغول كار خير بودند. مرده ضمن كار هي ميگفته: اگه پسر بشه اسمشو ميذارم كامبيز، اگه پسر شد حتما اسمشو ميذارم كامبيز. تو همين حال يه دفعه قطار از ريل خارج ميشه و شوهره از قطار پرت ميشه بيرون. بعد از يك مدتي زنه پاميشه داد ميزنه: اه! شوهرم كو؟! رشتيه همينجوري كه صورتشو پاك ميكرده ميگه: خانم من شوهرتونو نميدونم اما آقا كامبيز كه اينجاست! 498- تركه اسمش مراد بوده، ازش مي‌پرسند چرا اسمتو گذاشتن مراد؟ ميگه آخه من آب نطلبيده بودم! 499- رشتيه واسه رفيقش تعريف ميكرده كه: -آره رفتم خونه ديدم دو تا كفش دم دره، منم رفتم تو گفتم ديگه كارش تمومه. رفيقش ميگه خوب چي كار كردي؟ ميگه رفتم تو اتاق ديدم كه مرتيكه رو خانمه! رفيقش: خوب، حتما كشتيش؟ رشتيه ميگه: نه بابا يارو تا منو ديد، كشيد بيرون، دويد تو دستشويي. رفيقش ميگه: خوب حتما اونجا ديگه خفش كردي؟ رشتيه ميگه نه بابا صبركن، اون رفت تو دستشويي منم رفتم دنبالش، اونم فرار كرد رفت تو آشپزخونه. رفيقش ميگه: خوب اونجا ديگه حتما با چاقو كشتيش؟ رشتيه ميگه: نه جانم صبر كن، اون رفت تو آشپزخونه منم رفتم دنبالش، اون فراركرد رفت تو حموم. رفيقش ميگه خوب اونجا ديگه حتما كارو تموم كردي؟ رشتيه ميگه: نه بابا! اون رفت تو حموم، منم رفتم تو حموم، خانم هم اومد تو حموم. يهو يارو پاش رفت رو صابون خورد زمين، آي خنديديم! 500- تو ماه رمضون قزوينيه يه بچه خوشگل گذاشته بوده جلو دوچرخش داشته خوش و خندان ميرفته. رفيقش بهش ميگه: اصغر! بالام جان بيخيال، ماه رمضونه! قزوينيه ميگه: خودم ميدونم بالام جان! منم اينو برا افطار ميبرم! 501- يه بار يك كشيشه داشته دارت بازي ميكرده، مادر مقدس هم كنارش واستاده بوده. يارو هر چي ميزده به هدف نمي‌خورده، اونم هربار ميگفته: كيرم توش، خورد پهلوش! مادر مسيحي بهش ميگه: پدر مقدس از شما بعيده، آخه اين چه حرفيه؟ خلاصه چند بار اين قضيه تكرار ميشه تا اينكه مادر مقدس خيلي ناراحت ميشه، ميگه اگه يك بار ديگه اينو بگي نفرينت ميكنم. كشيشه دوباره ميزنه نميخوره. باز ميگه: كيرم توش خورد پهلوش! مادرمسيحي هم نفرينش ميكنه. يه دفعه از آسمون يك صاعقه ميزنه مادر مقدس دود ميشه. از آسمون يه صدا مياد كه مي‌گه: كيرم توش، خورد پهلوش! 502- رشتيه ميره پيش رفيقش، ميبنه عصبانيه. ميگه چرا ناراحتي؟ چي شده؟ رفيقش ميگه اين زن ما انار خورده دونه‌هاش رو ريخته رو تخت، همه جارو كثيف كرده. منم شاكي شدم زدمش. فرداش دوباره همديگر رو ميبينن، اين دفعه رشتيه شاكي بوده. رفيقش ميپرسه چي شده، تو چرا ناراحتي؟ ميگه هيچي بابا اين زنه ما هواپيما خورده، خلبانشو انداخته زير تخت! 503- تركه زنش حشري نميشده. ميره پيش دكتر، ميگه: آقاي دكتر! يه چيزي بدين كه اين زن ما حشري بشه. دكتره يه دارو بهش ميده ميگه: ازين قطره بريز تو غذاي زنت، ولي يوقت خودت نخوري‌ها! تركه ميره خونه، يكم از دوا ميريزه تو غذاي زنش، بعد با خودش ميگه: اين دكترا همش كس شعر ميگن! بگذار خودم هم يكم بخورم امشب خوب حال كنيم! خلاصه خودشم بقيش رو ميره بالا. شب خوابيده بودند بغل هم، زنش ميگه: عزيزم! ميگه: جانم؟! زنه ميگه: من كير ميخوام! تركه ميگه: آي گفتي! 504- رشتيه با تهرانيه تصادف ميكنه. تهرانيه از ماشين پيدا ميشه،‌ مياد جلو رشتيه، داد مي‌زنه: مادرتو گاييدم، خوارتو گاييدم، عمتو گاييدم! هر چي دختر تو فاميلتونه گاييدم! رشتيه ميگه: اووو! مرتيكه حشري! 505- تركه با خانومش ميره پيش دكتر. ميگه: آقاي دكتر من يه مشكلي دارم، روم نميشه بگم. دكتره ميگه: عزيزم بگو، مسئله اي نيست. تركه ميگه: آقاي دكتر من بلد نيستم با خانمم ازون روابط برقرار كنم! دكتره ميگه: بابا اين كه كاري نداره، خوب خانوم مي‌خوابند زير، شما مي‌خوابي رو، بعد هم شما آالت تناسليت رو مي‌كني تو آلت تناسلي خانوم. تركه ميگه: آقاي دكتر من اين چيزا رو نمي‌فهمم. اگه ميشه شما يه بار اينكارو انجام بديد، من ببينم ياد بگيرم. دكتره ميگه: باشه و زنه رو مي‌خوابونه رو تخت، لباساش رو در مياره،‌‌ تا دسته مي‌كنه. كارش كه تموم ميشه، تركه ميگه: آقاي دكتر اگه ميشه بگذاريد منم يه بار امتحان كنم ببينيد خوب ياد گرفتم يا نه. خلاصه تركه هم ميفته رو زنه واساساً‌ ترتيبشو ميده. قضيه مي‌گذره، تا بعد از يكي دوهفته،‌ باز دكتره مي‌بينه تركه و زنش اومدن تو مطب. مي‌پرسه: ‌دوباره مشكلي پيش اومده؟ تركه ميگه: والله آقاي دكتر، مي‌بخشيد،‌ بنده شرمندم. من اونكاري كه شما اون سري يادم داديد رو يادم رفته! اگه ميشه يك بار ديگه نشونم بديد. باز دكتره يك دست اساسي ترتيب زنه رو ميده و بعدش دوباره تركه امتحان مي‌كنه ببينه ياد گرفته يا نه! خلاصه اين قضيه چند هفته پشت سر هم تكرار ميشه. يك روز دكتره و رفيقش داشتن از خيابون رد ميشدن كه تركه ودوستش رو اون طرف خيابون ميبينن. دكتره به رفيقش ميگه: اون يارو رو ميبيني؟ ازون تركاي خره! هر هفته زنشو مياره مطب ما مي‌كنيم! تركه هم به دوستش ميگه: اون يارو دكتره رو ميبيني؟ خيلي پخمست! هروقت خانوم بلند مي‌كنيم مكان نداريم، ‌مي‌بريم مطب اين مي‌كنيم! 506- به تركه ميگن راسته كه ميخواي زن بگيري؟ تركه به كيرش نگاه ميكنه، ميگه: گويا! 507- لره سلموني داشته. يه روز ميخواسته بگوزه به شاگرد سلموني ميگه: برو بيرون نگاه كن اينطور كه بوش مياد مي‌خواد بارون بباره. پسره ميره بيرون، زود مياد ميگه نه آسمون صاف صافه. يارو نمي‌رسه كارشو بكنه. دوباره به شاگرده ميگه،‌هوا بدجوري گرفته، برو ببين بارون نمياد. پسره دوباره ميره، زود مياد. لره بازم نميتونه كارشو بكنه. خلاصه بار سوم پسره رو ميفرسته و ايندفعه سريع ميگوزه و اَنشم باش مياد. پسره مياد تو ميگه: والله اوستا اينجوركه بوش مياد ميخواد از آسمون اَن بباره! 508- يارو لره به دختر دهشون تجاوز ميكنه. ميبرنش پيش قاضي. قاضي بهش ميگه: مرتيكه! چرا اين كارو كردي؟ لره ميگه: آقاي قاضي! شب مهتو، لب اُوْ، تو بيدي نميكردي؟! قاضي ميگه: نه! لره ميگه: برو گي ت بخور! 509- يارو با زنش قرار داشته كه هر وقت هواي سانفرانسيسكو كرده بودم، ميگم: ماشين لباسشويي رو روشن كن، لباس چرك دارم. يه روز مرده ميخواسته يه حالي بكنه، به بچشون ميگه برو به مامان بگو لباس چرك دارم. بچه ميره و بر ميگرده، ميگه مامان گفت: برو بگو فعلاً وقت ندارم. دوباره بعد از يك مدتي مرده به بچه ميگه برو بگو كلي لباس چرك دارم، اون ماشين لباس شويي رو روشن كن. بازم بچه مياد ميگه مامان گفت: باشه بعداً، فعلاً اصلاً وقت ندارم. بعد از يه مدتي، زنه به بچه ميگه: برو به بابات بگو اگه ميخواد لباساشو بياره، ماشين لباس شويي رو روشن كنم. بچه ميره و برميگرده، ميگه بابا گفت: نميخواد با دست شستم! 510- رشتيه ميخواسته زن وبچش رو بفرسته مسافرت. ماشين ميگيره، به زنش ميگه خانم جان! شما اينجا صبركن. خودش سوار ماشين ميشه، تفنگ در مياره ميذاره رو شقيقه راننده، ميگه: برو! يارو رو ميبره توجنگل وصحرا. ميگه: يالا جلق بزن! يارو ميزنه. ميگه دوباره بزن! يارو بازم ميزنه. بعد سوار ميشن برميگردن. رشتيه به زنش ميگه: خانم جان! خيالت راحت باشه، زهرشو گرفتم! 511- رشتيه با رفيقش صحبت ميكرده، ميگه بابا اين تهرانيا عجب آدماي خوبين! رفيقش ميگه چطور مَگه؟ ميگه: ميري اونجا، تو ترمينال ميان دنبالت، ميبرنت رستوران ازت پذيرايي ميكنن، بعد مي‌برنت بهترين هتل برات اتاق مي‌گيرن، هرجا ميري همرات هستند، ‌هواتو دارند و... رفيقش ميگه: نه بابا! راست ميگي؟ رشتيه ميگه: والله من خودم كه نرفتم ولي خانم رفته بود تعريف ميكرد! 512- رشتيه ميره خونه ميبينه زنش با يك نره خري مشغولند. يارو تا رشتيه رو مي‌بينه مي‌زنه به چاك و با آخرين سرعتش مي‌دوه در مي‌ره. رشتيه هم تا اون ور مازندران فحش ميده و دنبالش ميكنه. آخر يارو مي‌رسه لب يك پرتگاه، ديگه هيچ راه فراري نداشته، ‌رشتيه هم همين جور عصباني داشته دنبالش ميومده. مرده ميگه: غلط كردم! توروخدا منو نكش! رشتيه ميگه: هيس! اول اون دمپايي‌هاي منو بده! 513- رشتيه ميره خونه ميبينه رو قالي جاي كفش هست. جاي پاها رو دنبال ميكنه مي‌رسه به اتاق خواب، ميبينه يكي سخت با زنش مشغوله. داد ميزنه: مرتيكه بي ناموس! در بيار! در بيار! يارو جفت مي‌كنه، ميكشه بيرون. رشتيه شاكي ميشه ميگه: بابا اون صاحب مرده رو نگفتم كه، كفشاتو گفتم! 514- رشتيه ميره خونه مي‌بينه يه سياهه داره زنش رو ميكنه. داد مي‌زنه: دربيار!، دربيار! يارو در مياره. رشتيه ميگه: اَه اَه! حالم بهم خورد، بكن تو! بكن تو! 515- رشتيه وسط روز ميره خونه از پشت شيشه ميبنه يه نفر رو زنش سخت مشغوله. زنه هم هي ميگفته: بازم بكن! بازم بكن! يارو هم ميگه بابا ديگه چقدر بكنم؟! تا خايه‌هام رفته تو! زنه ميگه اون قاشق رو بردار تخماتم بكن تو. يارو قاشق ور ميداره كه يهو رشتيه ميپره تو داد ميزنه: اَه اَه! خانم من نامردم اگه ديگه با اون قاشق غذا بخورم! 516- رفيق رشتيه مياد خونش مهموني. وارد اتاق كه ميشه، ميبينه يه تفنگ به ديوار آويزونه. مي‌پرسه: اين واسه چيه؟ رشتيه ميگه: واسه حفظ ناموس! خلاصه يارو حساب كار خودشو مي‌كنه. شب رديف تو اتاق خوابيده بودند، زنه ميگه: {با خروپف}تفنگ خرابه! دخترش ميگه: {خروپف} فشنگ نداره! رشتيه ميگه: منم كه خوابم! 517- رشتيه زنش حامله نميشده، ميندازدش بيرون ميگه: برو بيرون تا حامله نشدي برنگرد خونه! 518- زنه رشتيه بهش ميگه: آقاجان! يه كفش واسه ما نخريدي‌ها! رشتيه ميگه: اي خانم جان! تو كه لنگات هميشه هواست كفش ميخواي چيكار؟! 519- زن رشتيه نصفه شب داشته ميرفته بيرون. رشتيه با اخم و تخم مياد جلو مي‌پرسه: خانم جان كجا ميري؟ ميگه: ميرم كس بدم! ميگه: آي اين صداقتت منو كشته! 520- يك مرد كه عضو شريفش 25 اينچ بوده ميره پيش يك جادوگركه محل مربوطه رو به اندازه معقولى دربياره! جادوگره بهش ميگه كه يك قورباغه تو جنگل هست كه بايد برى پيداش كنى و ازش تقاضاى ازدواج كنى...اونوقت قورباغه كه جواب رد داد 5 اينچ از قامت استوار شومبول مبارك كم ميشه! خلاصه مرده ميره و با هزار بدبختى قورباغه شفابخش رو پيدا ميكنه و ازش ميپرسه كه حاضرى با من ازدواج كنى؟ قورباغه ميگه : نه! و 5 اينچ ميپره! مرد كلى حال ميكنه و ميگه هنوز يكم طويله! دوباره ميپرسه: حاضرى با من ازدواج كنى؟ باز غورباقه ميگه : نه! دوباره 5 اينچ ديگه به فنا ميره! مرد كلى ديگه ذوق ميكنه و ميگه: ايول! الان 15 اينچه! اگه 5 تا ديگه هم كم بشه...ديگه 10 اينچ رديفه! پس دوباره ميره پيش بابا قورقورى و ميگه: حاضرى با من ازدواج كنى؟ قورباغه هم شاكى ميشه ميگه: بابا چند بار بگم! نه ! نه ! نه ! 521- يكروز يه كبوتر نر، اساسي تنگش مي‌گيره. ميره پيش كبوتر ماده و مي‌گه: بق بق بقو... بق بق بقو...! (يعني مياي بريم ترتيبتو بدم؟) كبوتر ماده ميگه: نق نق نقو (يعني فعلا نه...!). كبوتر نره ميره و نيم ساعت ديگه بر مي‌گرده و دوباره مي‌گه: بق بق بقو... بق بق بقو...! دوباره كبوتر ماده ميگه: نق نق نقو. خلاصه چند بار قضيه تكرار مي‌شه و از نره اصرار و از ماده انكار. چند ساعت بعد كبوتر ماده تنگش ميگيره و ميره پيش كبوتر نره و مي‌گه: بق بق بقو... بق بق بقو...! كبوتر نره ميگه: نق نق نقو.... جق جق جقو....! 522- يارو مي‌ره دكتر و مي‌گه: ببخشيد دكتر بنده يه مشكلي دارم كه روم نمي‌شه بهتون بگم. دكتره مي‌گه: اين چه حرفيه؟ دكتر محرم همه است و .... خلاصه يارو مي‌گه: ببخشيد آقاي دكتر، عضو شريف من قد و قامتش خوبه ولي استقامتش كمه! دكتره هم مي‌گه: دربيار ببينم. خلاصه يارو با هزار خجالت مي‌كشه پايين و ميزاره كف دست دكتر. دكتره براي اينكه ببينه يارو راست گفته يا نه شروع مي‌كنه با دست چند باري مي‌زنه زير عضو مبارك يارو و در همين حين تلفن زنگ مي‌زنه. دكتر گوشي رو برمي‌داره و در همان حالي كه مي‌زده زير عضو مبارك يارو يه چهار پنج دقيقه‌اي با تلفن گرم صحبت مي‌شه. يكدفعه يارو مي‌گه: آه....دكتر جون بوس بده.... دكتر جون بوس.... آه.... 523- قزويني داشته ترتيب يه بچه رو مي‌داده. بچه هم كه اون زير خيلي بهش سخت مي‌گذشته داد مي‌زده:‌ كمك.... كمك.... قزويني شاكي مي‌شه مي‌گه: ببم جان اولا كه از كمك خبري نيست دوما اگه كمك هم بياد كمك من مياد نه كمك تو! 524- يه تركه مي‌ره پيش دكتر و مي‌گه: آقاي دكتر، اگه نمي‌خندي من مشكلمو برات بگم. خلاصه دكتره هم كلي مرام ميزاره كه: اين چه حرفيه آقا، دكتر محرم مردمه و از اين صحبتها. خلاصه يارو رو راضي مي‌كنه كه مشكلشو بگه. تركه هم مي‌گه: من يكي از تخمام بزرگتر از اون يكيه. بعد هم دست مي‌كنه تو شلوارش و يه تخم اندازه توپ بسكتبال مي‌زاره روي ميز! دكتره تا چشمش به تخم يارو مي‌افته مي‌زنه زير خنده. تركه هم شاكي مي‌شه و مي‌گه: حالا كه خنديدي اون بزرگه رو نشونت نمي‌دم! 525- قزوينيه وارد يك جمع ميشه، با همه از دم روبوسي ميكنه به جز يك نفر كه فقط باهاش دست ميده. يارو شاكي ميشه، ميگه: چرا منو ماچ نكردي؟! قزوينيه ميگه: بالام تورو گذاشتم بكنم! 526- دختره ميره كرست بخره، ميگه: آقا لطفاٌ يك كرست نمره چهار بدين. يارو براش مياره، دختره ميره اتاق پرو امتحانش ميكنه، برميگرده ميگه: اين يكم بزرگه، اگه ميشه يك نمره سه ‌شو بدين. باز دوباره (بعد از پرُو) برميگرده ميگه: اينم يك كمي بزرگه، اگه ميشه يك سايز كوچيك‌ترشو بدين. خلاصه خيلي نميگذره كه به اين نتيجه ميرسه كه سايز دو هم كمي بزرگه و سايز يك رو امتحان ميكنه. بعد يك مدت مياد، ميگه: ببخشيد، اين هم يخورده بزرگه، كوچيكترشو ندارين؟ فروشندهه ميگه: دخترم اون جوشه، برو بتركونش! 527- يك زن و شوهري تو خونشون يك طوطي داشتن. اينهان هروقت مشغول كار خير بودن، رو قفس طوطي يك پارچه مينداختن كه بدآموزي نداشته باشه!! خلاصه يك بار اين دو نفر ميخواستن برن مسافرت، شب قبلش (حين بستن چمدونها) با خودشون ميگن: حالا كه يك چند روزي خبري از حال و هول نيست، خوبه امشب يك دور بريم، و خلاصه دوباره روي قفس طوطي مادرمرده رو ميپوشونن و يا علي مشغول ميشن! كارشون كه تموم ميشه، يادشون ميره پارچه رو قفس رو بردارن و برميگردن سر بستن چمدونها. ار قضا يكي از چمدونها تا خرخره پر از لباس بوده و هركار ميكردن نميتونستن درشو ببندن. خلاصه طوطي قصة ما نشسته بوده تو قفسِ تاريك و داشته فكر ميكرده كه اون بيرون چه خبره، كه يهو ميشنوه كه آقا به خانوم ميگه: خانوم شما بشين روش، من ميكنم توش! (كه صد البته منظور سگك چمدون بوده كه بايد بسته ميشده) طوطيه يكم گوشاش تيز ميشه، بعد زنه به مرده ميگه: نه اين ريختي نميشه، تو بشين روش، من ميكنم توش!! طوطي ما با خودش ميگه چه جالب! بعد از يك مدت صداي نفس نفس، آقا به خانوم ميگه: خانوم بيا دوتايي بشينيم روش بعد با هم بكنيم توش...!! طوطيه كف ميكنه، ميگه: به خدا اگه رو قفس گوني هم بندازين، بايد بگذارين من ببينم اين ديگه چه رقمشه! 528- ترکه و تهرونيه رفته بودن شکار، ترکه از بالاي تپه با دوربين نگاه مي کرده، تهرونيه هم تفنگش رو آماده مي کرده. يهو ترکه برميگرده به تهرونيه ميگه: اگه زنت بهت خيانت کنه چکار ميکني؟ تهرونيه ميگه: جون تو يه گوله ميزنم تو دهنش! ترکه ميپرسه: با مرده چکار ميکني؟ تهرونيه جواب ميده: اونم به جون سبيلات با يه گوله ميزنم کيرشو داغون ميکنم! ترکه ميگه: ايلده اگه الان زود بجنبي ميتوني يه گلوله صرفه جويي کني! 529- رشتيه شب داشته برميگشته خونه، سر كوچه قصاب محل بهش ميگه: چـــــــــاكريم، ممدآقاي گُلِ زن خراب!! رشتيه يك نگاه به هيكل قصابه ميكنه و هيچي نميگه، ميره پي زندگيش. فردا شب باز داشته ميومده خونه كه جناب قصاب همينو تحويلش ميده.خلاصه 4-5 شب همين جريان بوده، تا آخر رشتيه شاكي ميشه، ميره پيش زنش ميگه اين يارو قصابه اينو ميگه، جريان چيه؟! زنش ميگه: اين مرتيكه بد دهنه.. ولش كن. رشتيه هم بيخيال ميشه. دوباره فردا داشته ميومده خونه كه جناب قصاب مياد جلو، ميگه: چـــــــاكريم، ممدآقاي گُلِ زن خرابِ دهن لق!! رشتيه خيلي شاكي ميشه، ميره پيش مادرش جريان رو ميگه، مادرش بهش ميگه: ممد جان، تو الان زن داري، بچه داري، نبايد به حرف يك قصاب پدرسوخته توجه كني. رشتيه هم ميبينه مادرش راست ميگه، برميگرده سرِ خونه زندگيش. فرداشب داشته برميگشته خونه كه قصابه مياد جلو، ميگه: چـــــــاكريم، ممدآقاي گلِ زن خرابِ دهن لقِ بچه ننه! 530- رشتيه بچه دار نميشده، در خونشون يك تابلو ميزنه كه: هم اكنون به ياري سبزتان نيازمنديم! 531- به تركه ميگن: نظرت در باره كير چيه؟ ميگه: والله نميدونم، بايد بشينم روش فكر كنم! 532- يه روز يه دختره و يه پسره كه مي‌خواستند با هم ازدواج كنند، ميرن خريد. دختره ميخواسته يه پارچه گرون قيمت انتخاب كنه. پسره مي‌گه: گرون مرون خبري نيست. تترون مترون ميخواي بگو. دوباره ميرن براي خريد طلا. پسره مي‌گه: طلا ملا خبري نيست. بدل مي‌خواي بگو. دختره خيلي شاكي مي‌شه ولي هيچي نمي‌گه تا شب عروسيشون كه ميرن توي حجله. پسره مي‌گه عزيزم... دختره مي‌گه عزيزم بي عزيزم! از كس مس خبري نيست. چس گوز مي‌خواي بگو! 533- يه روز از يه ترك دانا مي‌پرسند: وجه تشابه موش با مرد چيست؟ جواب مي‌دهد: هردوتاشون دنبال سوراخ مي‌گردند! 534- يه مرده سوار تاكسي مي‌شه و شروع مي‌كنه با راننده دردل كردن. مي‌گه: از وقتي زنم آموزش رانندگي مي‌ديد هر شب كيرمو مي‌گرفت و مي‌گفت دنده يك، دنده دو، و... حالا از وقتي گواهينامه‌شو گرفته شبا مياد كيرمو مي‌گيره و مي‌گه: 20 ليتر بنزين بريز! 535- زن رشتيه سر منبرِ ملاي محل ميشنوه كه هركي شب سيزدهم ماه با همسرش نزديكي كنه، فرشته‌ها براشون يك خونه تو بهشت ميسازن. خلاصه خوشحال و خندان مياد خونه و (از قضا همون شب هم شب سيزدهم بوده) به رشتيه ميگه: آقاجان، حاج‌آقا امروز ميگفت فلان و بيسار و يالله پاشو تا دير نشده يك خونة آبرومند تو بهشت بسازيم. خلاصه رشتيه هم كه از يك عمر اجاره نشيني شاكي بوده، بلند ميشه و يك ربعي واسه خونة جديدش عرق ميريزه!! كارشون كه تموم ميشه، بعد چند دقيقه زن رشتيه برميگرده بهش ميگه: آقا جان، اين مادر مرحومت بندة خدا الان تو بهشت تنهاست، بيا يك خونه هم واسه اون بسازيم كه خوشحال شه. رشتيه هم باوجود اوضاع وخيمِ كمري، ديگه آخر مرام رو واسه مادرش ميگذاره و باهر بدبختي بوده يك ربع ديگه تلنبه ميزنه. وقتي كارشون تموم ميشه، بعد يك مدت دوباره زنش ميگه: آقاجان، اين برادر كوچكة منم بيچاره تنهاست، كسي رو نداره با هم خونه بسازن.. بيا يك خونه هم واسه اون بسازيم! رشتيه كه ديگه ناي جم خوردن نداشته (ساختمون سازي كه بماند!) شاكي ميشه، ميگه: اووو! خانوم جان من نفهميدم، اين بالاخره كـيـره يا مهندس عمران؟! چند تا زنِ رشتي داشتن باهم اختلاط ميكردن، يكيشون ميگه: شنيدين تو تهران يك خفاش شب پيدا شده، زناي مردم رو ميدزده ميبره ترتيبشون رو ميده؟ يكي ديگه ميگه: اَووو! هرچي امكاناته مالِ شهراي بزرگه!

536- به قزوينيه ميگن: يك خاطرة خوب تعريف كن، ميگه: بالام جان، بچه بود.. سفيد بود..! ميگن حالا يك خاطرة بد تعريف كن، ميگه: آي بالام جان، بچه بوديم... سفيد بوديم..!

537- يك بنده خدايي اوضاع مزاجيش خراب بوده، هرچي هم دوا درمون ميكرده افاقه نميكرده، خلاصه آخر ميره پيش يكي ازين دكترهاي گياهيِ مدرن(!) دكتره هم بهش ميگه: ببين عزيز جان، علاج تو اينه كه يك مدت مقعدت رو بگذاري تو برف! از قضا اين بندة خدا فرداي اون روز يك سفر كاري داشته به قروين و خلاصه تو راه هي تو اين فكر بوده كه حالا اين وقت سال، برف از كدوم گوري گير بيارم كه به ماتحتم بمالم(؟!) كه از بخت مساعد، اون شب برف مفصلي تو قزوين ميباره. خلاصه قهرمانِ جك ما(!) هم خوشحال و خندان نصفه شب از هتل مياد بيرون و يك نگاه اينور اونور ميندازه و ميكشه پايين و ماتحت مبارك رو ميگذاره تو برف. بعد يك مدت، باخودش ميگه حالا كه اينجا برف زياده بگذار يك بار ديگه بزنم كه ديگه 100% جواب بده. پا ميشه، نيم متر اونورتر دوباره ماتحت رو ميگذاره زمين. خلاصه محض اطمينان تا نزديكاي صبح همينجور نيم متر -نيم متر كونشو ميزنه تو برفا و بعد هم خوشحال و خندان برميگرده هتل. فردا صبح پا ميشه ميبينه همة قزوين سياه پوشيدن و پرچم سياه از خونه‌ها آويزون كردن و ملت تو خيابون دارن گريه ميكنن! از يكي دو نفر ميپرسه كه جريان چيه، منتها ملت از شدت بغض و گريه نميتونستن جوابشو بدن. خلاصه آخر خِرِ يكي رو ميگيره، ميگه: آقا جون بچه‌هات چي شده؟ يارو با بغض ميگه: بالام جان... ديشب وقتي ما خواب بوديم يك گله كون از شهر رد شده هيچ كس نفهميده!

538- )تو پرانتز اينكه يك روايت ديگه ازين جك رو قبلاٌ داشتيم، حالا روايت غرب‌زدش!) تركه ميره ميوه فروشي، ميگه: حاجي يك كيلو ازين ليموها به ما بده. ميوه فروشه بهش برميخوره، ميگه: ليمو چيه مرد مؤمن؟! اين سينه سامانتا فكسه!! تركه هم ميگه: باشه بابا، يك كيلو از همونا بده! درضمن، قربون دستت، يك كيلو هم گيلاس بده. باز ميوه فروشه بهش برميخوره، ميگه: آقاجان گيلاس چيه؟! بگو لپاي مدونا!! تركه هم ميگه: باشه بابا، از همونا. بعد تركه كيوي ميخواسته، ميگه: قربونت حاجي، يك كيلو هم از اون تخماي نلسون ماندلا بده!

539- يك هيئت از محققينِ كشورهاي مختلف جمع شده بودن، در مورد ضرورت قاچ ماتحت براي بدن مباحثه ميكردن. اول يكي از انگلستان مياد، ميگه: اين مشخصاٌ به منظور اينه كه ستون فقرات موقع نشستن راحت‌تر باشه. بعدي از آلمان بوده، ميگه: اين قاچ براي اينه كه عمل دفع راحت‌تر صورت بگيره. خلاصه هركدوم يك چيزي ميگفتن، آخر نوبت قزوينيه ميشه، با يك حال عاشقانه ميگه: بالام جان، اين كان اونقدر شيرينه كه قاچ خورده!

540- آبادانيه مياد تهران پيش رفيقش، يك روز داشتن تو خيابون قدم ميزدن، تهرونيه مرام ميگذاره، ميگه: داااش، بدخواه مدخواه كه نداري؟! آبادانيه هم از سرِ كس‌خلي يك نگاه اطراف ميكنه، يك يارو قلچماقه رو ميبينه، ميگه: ولك اون بدخواه منه! تهرونيه هم مياد ديگه سر مرام كم نياره، ميره خِرِ يارو رو ميگيره و ميزنه دهنش رو سرويس ميكنه، صد البته يك كتك سير هم اون وسط ميخوره! سه چهار ماه بعد، تهرونيه ميره آبادان پيش همون رفيقش، يك روز در حين گردش اينبار آبادانيه مياد مرام بگذاره، ميگه: ولك، بدخواه كه نداري؟ تهرونيه هم يك نگاه ميكنه، اشاره ميكنه به يك يارو گردن كلفتِ سبيل از بنا گوش در رفته، ميگه اون بدخواه منه. آبادانيه يكم طرف رو نگاه ميكنه، ميگه: ولك اگه بدخوات اونه كه كـــــــونت پارس!

541- كيشميشه به نخودچيه گير داده بوده، بهش ميگه: جــــــووون! قربون اون چاك سينت! نخودچيه ميگه: خفه خفه... همين كس‌شعرا رو ميگي كه چوب به كونت كردن!

542- بچه مثبته رفته بوده آموزش چتربازي، قبل از اينكه بپره استادش بهش ميگه: وقتي پريدي، بايد تا بيست بشمري بعد اين طناب رو بكشي تا چترت باز شه.پسره ميپرسه: ببخشيد استاد، اگه چتر باز نشد چي؟ استادش ميگه: سوال خوبيه! در اون صورت، اين يكي طناب رو بكش، كه چتر زاپاس باز شه. باز پسره ميپرسه: شرمنده استاد، اگه دومي هم باز نشد چي؟ استاده ميگه: خوب درون حالت، يك نخ قرمز اينجا هست كه وقتي بكشيش چتر اضطراري باز ميشه. پسره دوباره ميپرسه: ببخشيد وقتتون رو ميگيرم استاد، اما اگه اينم باز نشد چي؟ استاده ميگه: درون صورت صفحة 381 دفترچه راهنما رو بازكن، اونجا توضيح داده. خلاصه پسره خيالش راحت ميشه و ميپره، تا بيست ميشمره، نخ اول رو ميكشه، اتفاقي نميافته. نخ دوم رو ميكشه، بازم چتري باز نميشه. پسره هول ميشه، نخ قرمز رو ميكشه، ولي بازم خبري از چتر نبوده. يهو ياد حرفاي استادش ميافته، خيالش راحت ميشه، دفترچه راهنما رو بازميكنة، صفحة 381 رو مياره، ميبينه نوشته: مشتري گرامي، خواهر شما گاييده ميباشد! تهرونيه زن ميگيره، فرداي روز ازدواجش رفيقش ميبينه با حال دستتاٌ گهي و اعصاب خورد نشسته يك گوشه داره سيگار ميكشه. ميره جلو، ميگه: بيخيال بابا! ملت كه زن ميگيرن لااقل يك دو سه ماهي سرحالن، تو چرا از همين روز اول حالت گهيه؟ پسره ميگه: اگه توهم ديشب تو حجله جاي من بودي، الان حالت گهي بود. رفيقش ميپرسه: مگه چه خبر بود ديشب؟ تهرونيه ميگه: والله من ديشب كارم كه با خانوم تموم شد به عادت لعنتيِ هميشه دست كردم تو جيبم سه تا هزاري دادم بهش!! رفيقش يك ربع ميخنده، بعد به زور جلو خودشو ميگيره، ميگه: بيخيال بابا، حالا خانوم كه نفهميده جريان چيه. تهرونيه ميگه: بابا حالم كه سر اين جريان گهي نيست... بدبختي اينه كه وقتي هزاريا رو دادم، خانوم هم فوري دست كرد دويست تومن بقيه پولم رو پس داد!

543- تو يكي از شهرستانها داشتن تحقيق ميكردن كه هركدوم از طبقاتِ جامعه روزانه به طور متوسط چقدر گوشت ميخورن، خلاصه يك مدت آمار ميگيرن، ميبينن تو طبقة كارگر مردم روزانه بطور متوسط 20 گرم گوشت ميخورن، كارمند جماعت 50 گرم، ملت صاحب شغل آزاد 100 گرم و خلاصه همه جور آدم رو آمار ميگيرن، آخري براي اينكه تحقيقات كامل بشه، ميرن پيش ملاي محل، ميگن: حاج آقا، شما متوسط تو روز چقدر گوشت ميخوري؟ حاج‌اقا ميگه: پـنـج كيلو!! ملت كف ميكنن، ميگن: بيخيال حاج آقا! چطور روزي پنج كيلو گوشت ميخوري؟! همون موقع يك موتوريه از بغلشون رد ميشه، يك پسره از رو موتور داد ميزنه: كــــــيــــــــرم دهنت حاج آقا!! ملاهه ميگه: ...خوب اين 50 گرمش!

544- تركه از اول شب تا پنج صبح يك ضرب فيلم سوپر ميبينه، بعدم تو همون حالِ حالي به حالي پا ميشه ميره سر كوچه يك دست كله پاچه بزنه. يارو براش 2 تا پاچه ميگذاره با يك زبون، بعد ميگه: آبشو بريزم توش؟ تركه كه هنوز تو جَوِ ديشب بوده، ميگه: نه جـــــونــــي.. نريز توش ...آبشو بپاش رو سينم!

545- قزوينيه زن ميگيره، شب اول كلي مرام ميگذاره و تريپ «لاو»(!) خانوم رو ميبره بالاپشتبون و از همون درِ جلو مشغول ميشه. زنه هم كلي حال كرده بوده، هي ميگفته: چه ماه زيبايي، عجب ستاره‌هايي..! قزوينيه ميگه: بالام جان خوب ستاره‌ها رو نگاه كن كه از فردا شب بايد گلهاي قالي رو بشمري!

546- تركه اومده بوده تهران كه از رفيقش خانوم بلند كردن ياد بگيره، خلاصه با رفيقش ماشين رو برميدارن و مشغول ميشن. هنوز ده دقيقه كس‌چرخ نزده بودن، كه يك دختره رو سوار ميكنن، رفيقش از دختره ميپرسه: جيگر لب ميدي؟! دختره ميگه: نه! رفيقشم ميگه: پس پياده شو، وقت مارو نگير!! دختره رو پياده ميكنن، يكم ميرن جلوتر و يكي ديگه رو سوار ميكنن و اين يكي از قضا نه تنها لب كه خيلي چيزهاي ديگه‌ هم ميداده!! خلاصه اونشب رو يك حال اساسي ميكنند و فرداش هم تركه از رفيقش تشكر ميكنه و برميگرده ديار خودش كه آموخته‌هاشو به كار ببنده! از بخت بلند همون شب اول، يك شاه كس اساسي ميخوره به تورش، همين كه طرف سوار ميشه، تركه ميپرسه: جيگر لب ميدي؟! دختره ميگه: آره جيگر! تركه يكم طرفو نگاه ميكنه، باز ميپرسه: نه مرگ من يك لب ميدي؟! زنه ميگه: آره خوب... تركه يكم فكر ميكنه، ميگه: پس من پياده ميشم!

547- رشتيه با رفيقش رفته بودن خريد، ميبينن دم در يك فروشگاه بزرگ نوشته: سكس مجاني و جوايز نفيس (با خريد بيش از ده‌هزار تومن كالا). خلاصه كلي حال ميكنند و ميرن تو اونقدر آت و آشغال ميخرن تا آخر ده‌هزارتومن رو رديف ميكنن، بعد خوشحال و خندان ميان دم صندوق حساب ميكنند و ميگن: خوب اين سكس مجاني ما چي شد؟ صاحب مغازه ميگه، شما يك عدد بين يك تا ده انتخاب كنيد.. رشتيه ميگه: هفت. مرده ميگه: متاسفانه عدد امروز واسه سكس مجاني هشته، جاييزه عدد هفت يك فندكه! خلاصه رشتيه فندكشو ميگيره و با حالِ گرفته مياد بيرون، رفيقش بهش ميگه: فكر كنم اين جريان سكس مجاني خالي بندي باشه. رشتيه ميگه: نه بابا من و تو شانس نداريم... خانوم من تاحالا سه بار برنده شده!

548- پسر رشتيه مياد خونه، ميبينه مامانش لخت خوابيده رو تخت و داره خودشو ميمالونه، هي ميگه: آاااه... من يك مرد ميخوام.. آااه.. يك مــــرد ميخوام! پسره چيزي نميگيه، ميره دنيال كار و زندگيش. سه چهار روز بعد دوباره وقتي از مدرسه مياد خونه، ميبينه باز مامانش لخت خوابيده رو تخت و همون جريان مالش و من يك مرد ميخوام بر قراره. باز پسره چيزي نميگه و ميره پي بازيش. سه چهار روز بعد مياد خونه، ميبينه اين بار مامانش لخت خوابيده رو تخت و يك مردك سبيل كلفت هم خوابيده روش! پسره تا اينو ميبينه، جنگي ميدوه ميره تو اتاقش، لباساشو در مياره، لخت ميخوابه رو تخت، شروع ميكنه مالوندن خودش و ميگه: آاااه.. من يك دوچرخه ميخوام!

549- از طرف ادارة آمار رفته بودن خونة رشتيه، رشتيه درو باز ميكنه، يارو ميپرسه: شما چند نفرين؟ رشتيه ميگه: شما چند نفرين؟!